< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/10/13

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: قول هشتم در مقسم کلی و جزئی ونقد آن (از مرحوم آخوند)

امام صادق ع از کامل الزیارات: سید الشهدا به زائرانش توجه دارد آنها را بهتر از شما که فرزندان خودتان را می شناسید می شناسد و توجه دارد به کسانی که برای او گریه می کند و حضرت برای باکی گریه می کند واز پدرش امام علی ع هم می خواهد که او هم برای او استغفار کند وبعد خطاب به گریه کند می گوید که اگر می دانستی که خداوند متعال برای تو چه چیزهایی را ذخیره کرده بیشتر از آنکه غصه دار بشوی خوشحال می شوی و حضرت برای او و هر گناهی که از او سرزده است استغفار می کند

عرض شد که در اینکه مقسم کلی وجزئی چیست اختلاف جدی است

قول هشتم این است که مقسم کلی وجزئی معناست

مقسم الکلی و الجزئی هو المعنی (ما هم می گفتیم معناست ولی ما می گفتیم که اگر معنا قابل صدق بر کثیرین باشد کلی والا جزئی ولی این نظر می گوید نه) فهو جزئی ان کان موجودا ان کان موجودا خارجیا (اگر آن معنی در خارج موجود باشد جزئی است والا فکلی (اگر موجود خارجی نشد می شود کلی یعنی چه طور بشود؟ یک فرض اینکه موجود ذهنی باشد یک فرضش هم این است که معنی من حیث هو باشد، پس بنابراین ) فالموجود فی الخارج جزئی و غیره وهو الموجود فی الذهن والمعنی من حیث هو کلیّ (چیزی که در خارج موجود است جزئی است برای اینکه وجود خارجی مساوق است با تشخصّ هر چیزی خودش خودش است قابل صدق بر کثیرین نیست زید نمی شود عمرو باشد زید فقط خودش است ولی اگر ذهنی شد در بحث علم گفتیم که علم حصولی مطلقا کلی است آنجایی که کلی می دانستند مشائی خیلی روشن است انجایی که دیگران جزئی می دانستند آنجا هم کلی است زیرا در ادراک حسی به این خاطر جزئی است که وصل به این است والا آن علم حصولی شما قابلیت انطباق بر کثیرین را دارد و یکی هم معنا من حیث هو قلم لابشرط که کلی است این فرمایشی است که از بعضی کلمات آخوند استفاده می شود) فراجع:

     اسفار، ج1، ص490. (الماهیات والحقائق علی ضربین ماهیات دو گونه هستند ومقصود از ایشان ماهیت بالمعنی عام که به معنای معنا است و در کلمات ایشان قرینه داریم که معنی من حیث هو کلی است پس اینجا حقائق من حیث هو نه ماهیت موجود.. یک حقیقتهایی که عین موجود خارجی است که کلی است وجزئی هم مثل بقیه چیزها نیست زیرا ماهیت اگر جزئی می شود به خاطر امر عارضی وجود است که جزئی می شود اگر ماهیتی شد وجود، آن عین تشخص است. هم عرفا هم محققین از فلاسفه می گویند که تشخص به وجود است. وماهیتی داریم که غیر از وجود است آن قابل شرکت وکلیت است. این ماهیت غیر انیتّ است ... )

     همان، ص338. (الوجود خارج الذهن یساوق التشخص، وجود بیرون ذهن با تشخص مساوق است یعنی وجود عینی همان جزئی است)

     همان، ص418-419 (اگر کسی بگوید که زمان از متشخصات است زیرا زمان تغییر می کند ولی شخص باقی می ماند اگر کسی غیر از این را هم بگوید می گوید سوفسطائی است می گوییم که نه یک لحظه مشخص اوست بلکه همه عمر او مشخص اوست مکان او هم یعنی همه جاهایی که او آنجا می ایستد مکان اوست به طوری که از آن محدوده بیرون برود می گویند که در آنجا نیست معانی ای که خودشان تشخص ندارند جمع بشوند تشخص نمی آورند زیرا تشخص به معنای جزئیت و امتناع صدق بر کثیرین با هر چه اوصاف بیاوری متشخص نمی شود وملاکش این است که آن تشخص ملاکش یک گونه ای از گونه های وجود است که تشخص می آورد وان وجود خارجی است زیرا همین الان خواندیم که تشخص با وجود خارجی مساوق است و اینکه ما می گوییم زمان ومکان مشخص هستند یعنی مابه الامتیاز یعنی تشخص به دو معنی است)

     همان، ج2، ص8. (الحق ان تشخص الشئ تشخص به معنای جزئیت نه امتیاز که ذاتا مانع است که اشتراک مانع تشخص باشد آن وجود است که مایه تشخص است همانطور که معلم ثانی قائل به آن است اگر مابقی چیزها هم تشخص پیدا می کنند به وجود است)

     همان، ج4، ص 369 ( هر چه غیر از وجود است یعنی ماهیت، واین کلیت اضافیه که به آن کلیت منطقی می گویند یعنی ما از خود صفت بحث می کنیم آن چیزی که مایه تشخص است وجود است اگر وجود نباشد همه چیز کلی است)

     همان، ج5، ص297 (واما حاجة الوجودات الصوریة الی الهیولی .. . اگر موجودات مادی هیولی می خواهند به خاطر خودشان نیست بلکه به این خاطر است که می خواهند یک عوارضی را بپذیرند پذیرش احتاج دارد به پذیرنده این همان برهان قوه و فعل است این ها علائم تشخص است ولی تشخص به خود وجود است و هرچه تشخص پیدا کند به وجود تشخص پیدا می کند و هر چیز دیگر به وجود متشخص می شود پس وجود هم متشخص است ومشخص مشخِص است)

     همان، ج6، ص444 ( وجود و تشخص حقیقتشان یکی است مفهومشان با هم فرق دارد)

     همان، ج7، 266-267 (کل مفهوم من المفهومات، مقتضاه مغایرته ....هر مفهومی غیر از مفهوم دیگر است اما ابا ندارد مفهومی که با مفهومی دیگر وجودا یکی باشد)

     همان، ج8، 322-323 ( شخصی اشکال می کند اگر در عقل ما صورت الهه در ما ایجاد بشود فهم ما قابل صدق بر کثیرین است می گوییم که ما برهان نداریم که نمی شود صدق بر کثرین کنیم ولی برهان داریم که ان ماهیت درخارج یک مصداق بیشتر ندارد ولی ملاصدرا دادش در می آید که منزه است خداوند ماهیتی داشته باشد احتمال شرکت دیگری در او باشد نه در ذهن ونه در خارج چرا؟ چگونه می تواند ماهیت کلی داشته باشد در حالی که ذاتش صرف الوجود است و لذا کلی نیست زیرا هر چه کلی است تشخصش زائد بر او است وجودش هم زائد بر اوست اگر یک چیزی وجودش زائد بر او بود وجودش هم زائد بر اوست)

     همان، ص331- 332 (معنی من حیث هو کلی است من حیث هو و همه اینها وقتی با وجود عقلی موجود بشوند بازم کلی است یعنی همه ان ها که ما گفتیم تشخصش به وجود است منظورم تشخص به وجود است ومرادم وجود جزئی است)

     همان، ج9، ص262

تبصرة:

یظهر من کلمات الاخوند ان مراده من الماهیة غیر الوجود (ماهیت علی ضربین یک ماهیت داریم که عین وجود است و یک ماهیت داریم که غیر وجود است. اما اشکال این قول)

وفیه:

اولا: ان الجزئیة لاتختصّ بالموجود الخارجی (برای اینکه مقسم معنای کلی و جزئی معنا بود) اذ قد مرّ ان مقسم الکلی و الجزئی هو مطلق المعنی وانّ معنی المعدوم قد یکون جزئیا کعدم زید حال وجوده (اگر زید دارید اینجا این زید موجود است ولی اگر اجتماع نقیضین بخواهد بشود به این است که همین زید خاص که موجود است به عینه در همین فضا نباشد این می شود مصداقی از اجتماع نقیضین جزئی همه اجتماع نقیضین ها کلی نیست حتما باید جزئی داشته باشد مصداق داشته باشد که بگوییم این کلی آن جزئی هاست –عدم زیدی که به قول شهید مطهری بدیل زید است نه کنار زید- اجتماع نقیضین معدومی است که هیچ وقت جای خودش را نمی دهد به وجود) الذی هو بدیل لوجوده مطارد له فإن عدمه حال وجوده جزئی من جزئیات اجتماع النقیضین، (پس اجتماع نقیضین جزئی هم دارد) و کمعنی زید قبل ان یوجود (شما ازدواج نکرده اید می گویی که اسم پسرم را زید می گذارم ایا مسمی زید موجود است؟ ولی بچه جزئی است هر چند معدوم است اینکه جزئی مساوق به تشخص است معنایش این نیست که معدوم نمی تواند جزئی باشد) وکعدم زید البدیل لوجوده (می گوییم که عدمی که به جای زید است جزئی است یاکلی ؟ اگر جزئی نباشد نقیض و رافع وطارد زید جزئی نمی تواند باشد. لذا مقسم کلی وجزئی معنی است) وکذا فی عالم اعتبار کالانسان من حیث هو الذی اعتبرته انا (شما می روی عقد می کنیم برای خودت این زوجیت اعتباری است یا نه بله زوجیت جزئی است یا نه؟ بله شما در عالم اعتبار یک زوجیت کلی داریم و یک نکاح وزوجیت جزئی داریم) وثانیا انّ کلیة المعنی المعقول هو قابلیة حکایته عن کثیرین وهو غیر قابلیة الصدق بر کثیرین (این نه معنی کلیت از هم تفکیک نشده است. معنی معقول کلی است یعنی چه؟ محکی آن صدق بر کثیرین می کند نه خود وجود ذهنی پس بنابراین چیزی که تکرار کردید که امر ذهنی کلی است این فرمایش تمام نیست)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo