< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/10/07

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: قول ششم در مقسم کلی و جزئ (قول ملاصدرا که علامه بر آن استدلال کرده اند)

امام صادق (ع) طبق این نقلی که در کافی شریف آمده است وکامل الزیارت هم دارد در مناجات خود دارد ... ای کسی که ما را گرامی داشتید و شفاعت را به ما وعده دادی و دل های عده ای از مردم را علاقه مند به ما کردی خودم و برادرانم را بیامرز و زوار قبر پدر حسین بن علی ع را بیامرز کسانی که اموال خود را در راه ما انفاق می کنند به این خاطر که تمایل دارند به ما محبت کنند و می خواهند در اثر این کار به آنچه که تو به آنها وعده کرده ای برسند ومی خواهند پیامبر را خوشحال کنند ومی خواهند دشمن ما را به خشم بیاورند و با همه اینها رضوان تو را می خواهند پس رضوان را از طرف ما به آنها عنایت فرما و آنها را در شبانه روز حفظ بفرما وسرپرست بی سرپرستان آنها به بهترین گونه ای که می شود جانشین شد بشود و خودت با آنها مصاحبت کن و شرّ هر جبار معاندی را از سر آنها کم کن (از این جمله فهیمده می شود این است که فوائد زیارت امام حسین ع دماغ دشمنان اهل بیت ع به زمین مالیده می شود)

در مقسم کلی و جزئی آرا مختلف است رسیدیم به قول ششم که اصلش در کلمات ملاصدرا است ولی علامه بر این حرف استدلال هم فرموده اند اصل این قول این بود:

مقسم الکلی والجزئی هو المفهوم فهو کلیّ ان کان ادراک ضعیفا (اگر ادارک ضعیف بود مفهوم می شود کلی) وجزئی ان کان قویا (اگر ادراک قوی بود مفهوم حاصل از ادراک می شود جزئی) وهو مبنی علی انّ کل ادراک حصولیّ مسبوق بعلم حضوریّ (هر جا شما مفهوم داشته باشید اول باید علم حضوری داشته باشید؛ دلیلش را ملاصدرا نیاورده است، ولی علامه بر این حرف استدلال کرده اند که مفهوم وقتی می تواند مفهوم یک چیز باشد که از خود آن گرفته شده باشد والا اگر از مصداق خودش انتزاع نشود نسبتش به مصداق خودش وبقی چیزها یکسان می شود یا باید به همه چیز صدق کند یا بر هیچ چیز صدق نکند ولی آخوند می گویدهر وقت ادراک حصولی دارید اول یک علم حضوری دارید و این غیر از آن حرفی است که هر علم حصولی در حقیقت علم حضوری است، این حرف این است که هر علم حصولی پیدا می شود اول علم حضوری پیدا می شود)

وذلک لأن مفهوم لا یکون مفهوما لشئ الاّ اذا اخذ من ذلک الشئ (این همان استدلال علامه است) مفهوم مفهوم شئ نمی شود مگر از ان شئ گرفته شود) لانه:

مقدمه1: لو اخذ مفهوم من غیر ان ینتزع من مصداقه لکانت نسبة ذلک المفهوم الی مصداقه و غیره علی السواء

مقدمه2: ولو کانت نسبة مفهوم الی مصداقه و غیره علی السواء لوجب ان یصدق علی کل شئ او لایصدق علی شئ ( شما معتقد هستید که مفهومی که از چیزی گرفته نشده نمی شود بر آن شئ صدق کند پس بر هیچ چیز صدق کند لذا امر دائر است که یا صادق باشد بر همه یا بر هیچ)

مقدمه3: لکن التالی باطل لانا نجد بالضروره ان بعض المفاهیم یصدق علی شئ وغیره لایصدق (مابقی صدق نمی کنند بر آن) وغیره لایصدق

ولما کان المعلوم الحصولی و هو الامر المادی غالبا (در جایی که مجرد باشد مشکل حل است در آن جا مجرد را می یابی مثل خودت اول شادی خودت را می یابی بعد مفهوم شادی را درک می کنید در این موارد مشکل نیست) لایعلم الا بالعلم الحصولی (آن را با علم حصولی می خواهیم بفهمیم) فانتزاع المفهوم من شئ متوقف علی العلم بذلک الشئ (نمی شود خبری از آن نداشته باشید و بعد از آن شئ مفهوم بگیرید وعلم به این مصداق مادی متوقف بر علم حصولی است علم حصولی متوقف است بر علم به آن شئ) امتنع ان ینترع المفهوم من المصداق المادیّ لأن العلم به متوقف علی اخذ المفهوم منه و اخذ المفهوم منه متوقف علی العلم به و هذا دور صریحٌ (شما اگر بخواهید از زید خارجی مفهوم بگیری باید به ان اول علم داشته باشید در حالی که همین علم داشتن شما متوقف است بر مفهوم گرفتن وهمین شبهه شبهه دور است این استدلال می گوید نمی توانی از زید مفهوم بگیری چه مفهوم جزئی و چه کلی برخلاف بوعلی که می گفت که با دیدن، نفسمان آمده می شود که از خود زید یک صورت بگیرد و بعد عقل آماده می شود که مفهوم عقلی جسم را پیدا کند ولی ایشان می گوید که محال است یعنی این تجریدی که بوعلی می گوید محال است. )

فلابدّ ان ینتزع المفهوم من مصداق یحصل العلم الحضوری به (شما اول باید علم حضوری به چیزی پیدا کنید به مصداقی پیدا کنید –علامه می گوید مادی امکان ندارد معلوم حضوری قرار بگیرد حتی برای خدا چون علم حضور مجرد عند مجرد – وهو الوجود المثالی او العقلی لذلک المادی اگر مفهوم جزئی می خواهید بگیرد از مصداق باید بگیری و اگر می خواهی مفهوم کلی بگیری باید از وجود ذهنی بگیری اگر قائل به رب النوع باشی از رب النوع بگیری یا از عقل فعال اگر قائل به رب النوع نباشی. وشما به همان مقدار که استعداد پیدا کرده اید می توانید از آن علم بگیری)

ففی المفهوم الجزئی، یحصل العلم الحضوری بالوجود المثالی الذی له شکل ولون و وضع وغیرها من العوارض المادیة (گفتیم که آدمی که وجود مثالی زید است مثل زید است لذا در خواب می گویید که خود زید را من در خواب دیدم همین صورت مرئی شما که تا به حال بوعلی فکر می کرد که حاصل امر بیرونی است حاصل شهود مثالی زید است.) و ینُتزع منه المفهوم الحسی الذی له شکل و لون و وضع وغیرها (مفهوم همه اینها دارد یا نشان می دهد) وفی المفهوم الکلی یحصل العلم الحضوری بالوجود العقلی الذی لیس له لون و ... من العوارض المادی فینتزع منه المفهوم العقلی الذی لیس له شکل و لون ... (پس بنابراین اولا مقسم کلی و جزئی خود مفهوم است یعنی مثل قول قبل و قبل قبل کلی و جزئی معقول ثانی است یعنی صفت امر ذهنی است منتها گفته می شود که هر علم حصولی اگر بخواهد در وجود شما تحقق پیدا کند اول باید علم حضوری در ذهن شما شکل بگیرد و مفهوم را باید از علم حضوری بگیری)

اما کون المفهوم الجزئی مفهوما جزئیا فواضح لمکان ما له من العوارض الخاصة بفرد خاصّ (آن مفهومی که دارد جزئیات زید را نشان می دهد قطعا قابل صدق بر کثیرین نیست )

واما المهفوم الکلی مفهوما کلیا لان الوجود العقلی بعید عن النفس فتدرکه النفس عن بعد و لازم الادراک عن بعد الابهام (اگر زید را از جلو ببینی چهره اش مشخص است واشتباهی با دیگری ندارد ولی اگر از دور ببینی مبهم است ولذا چون از دور می بینی مثل آدمی است که از دور می بینی) ولازم الابهام الاحتمال[1] وهو الکلیه حیث یحتمل المفهوم الصدق علی ایّ فرد فرض (علامه می گوید شما یا اصلا علم حصولی پیدا نمی کنی ویا اینکه اول علم حضوری پیدا می کنید)

وعلیه فالکلیه و الجزئیه من المعقولات الثانیة منطقیة (چون کلیت و جزئیت صفت مفهومی است که بعد از علم حضوری پیدا می کنید) فراجع:

     اسفار، ج1، ص295-296 (طبق نظر عرفا ماهیات وجود خاص هستند انسان یک وجود خاص دارد به نام رب النوع انسان و آب هم یک رب النوع دارد به نام آب آن وقت به مقداری که نور وجود داشته باشد آن ها ظهور پیدا می کنند یعنی علم حضوری و مقدار قوت این ظهور و ضعفش مربوط است به این است که چقدر به خدا نزدیک هستید. اینها که در ذهن شما هست سایه هایی آنهاست در ذهن شما .. وبه این خاطر است که صعب است علم پیدا کردن به حقائق اشیاء مگر برای کسانی که حجاب از جلوی آنها برداشته شده و ..)

     شواهد، ص42-45. (اما حالها بالقیاس الی الصوره العقلیه للانواع الجوهریه ... مفاهیم عقلی به وسیله اضافه اشراقی خالقیت موجود برتر بر این و اینکه نفس آنها را درک می کند آن صور پاک یعنی خالص از تمام خصوصیات های مادی که نه شکل دارد نه بو دارد و ... که از کشور نفس دور است نفس یک موجود این عالمی است برای نفس این فراهم نیست که آنها را درست کند نه اینکه حجاب است یا از طرف آنها مانع است بلکه لقصور النفس وعجزها وضعف ادراکها مانند کسی است که شئ ای را از دور می بیند. وابهام یعنی کلیت و ابهام یعنی مشترک می شود بین همه. این حرفما شاهدی است که مُثل افلاطونی حرف حقی است. نفس وقتی معقولات کلی را؛ ذاتهای نوری مجرد را نه اینکه مشائین می گفتند که شما از وجود مادی، مادی بودنش را تجرید می کنید می شود علم حسی و .. واگر از همه خصوصیات مادی هم تخلیه کردید می شود عقلی. بلکه خود نفس می آید بالا، نه اینکه آن مادی نفس را بیارد بالا، بلکه شما می روید بالا و آن را می بینی.)

     نهایه، مرحله11، فصل3. (همین استدلال را به آن اشاره کرده اند می گوید مفهوم از مصداق باید گرفته بشود ظاهرش این است که از مصداق خارجی گرفته بشود ولی ایشان مبنایی دارد که این ظاهر را تغییر می دهد که خواهیم خواند در اصول وروش رئالیسم )

     اصول فلسفه، مقاله 5، ص 80

     مجموعه آثار، ج6، ص271-272 (این مطلب را توضیح داده اند)

 

وفیه:

ما می گوییم که مفهوم ذاتا حاکی است کار نداریم که از کجا ایجاد شده است زیرا حکایت ذاتی مفهوم است اصلا شما سراب را می بینی چیزی به نام آب می اید در ذهنتان مهم این است که حقیقت علم حصولی حکایت ولذا ربطی ندارد که از کجا گرفته شده باشد ممکن است مفهومی را از مصداقی گرفته باشید و از آن هیچ حکایت نکند ومفهوم بودن یعنی حاکی بودن و خود حکایت ذاتی باب ایساغوجی علم حصولی جنس علم حصولی حکایت است وفصل علم حصولی هر آن چیزی است که از ان حکایت می کند. نیز بارها گفته ایم که مفهوم صدق نمی کند بلکه ان حکایت ذاتی مفهوم است که صدق می کند)


[1] مثل سکه ممسوح یک سکه ای شده است که احتمال می دهید که سکه سال 95 باشد یا 94 .. کلی است یعنی احتمال دارد آن باشد و یا و.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo