< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نظر سوم در مورد مقسم تقسم کلی و جزئی

امام صادق ع: خدا رحمت کند شیعیان ما را والله شیعیان ما فقط مؤمن و شیعیان ما والله شریک ما هستند در مصیبت با طول حسرت وحزن که دچارش هستند

در این که مقسم کلی و جزئی چیست سه نظر وجود دارد

نظر اول این بود که معناست مطلقا ماهیت باشد یا وجود باشد وجود داشته باشد یا نداشته باشد و ..

نظر دوم این بود که معنای موجود است و نظر سوم این است که ماهیتِ موجود است طبق هیچ کدام از نظر ها هر دو معقول ثانی نمی شدند

طبق نظر اول جزئیت معقول اول است چون موضوعش در خارج موجود است و تشخص در خارج موجود است و کلیت معقول ثانی فلسفی است

وطبق نظر دوم و سوم کلیت ثانی و جزئیت اول است

ولی نظر چهارم طوری دیگر است:

مقسم الکلی و الجزئی هو المفهوم (مفهوم ان امتنع فرض صدقه علی کثیرین جزئی والا کلی است مفهوم یعنی صورت ذهنی) وهو الکلی ان کان الادراک عقلیا وجزئیّ ان کان الادراک حسیا (این حسی به معنای عام است اعم از حس ظاهر و باطن است یعنی با باصره و سامعه و شامهّ درک کردید یا با خیال درک کردید اگر حس مدرک بود مدرَک شما جزئی است لذا مفهوم است که مقسم شماست) فالمفهوم اعمّ من ان یکون ماهیة ام غیرها کمفهوم الوجود والعدم و الوحدة و الکثرة (در قول اول معنی مقسم بود و هیچ چیز از او بیرون نمی ماند وطبق این قول مفهوم مقسم است به هر گونه ای که این مفهوم باشد چه عقلی باشد چه حسی اگر عقلی باشد کلی است والا جزئی است) والمفهوم کلیّ ان کان الادراک عقلیا و جزئیّ ان کان حسیا (این قول خیلی قائل دارد تا مقداری که ما پیدا کردیم که اولش قیاس الدین منصور دشتکی است در مصنفاتش)

     مصنفات قیاس الدین منصور (در دو جلد که پس سید سند است)، ج2، ص903 ( پدرش یک کتابی که او شرح داده است و گفته است که کلیت و جزئیت صفات ذهنی هستند و موصوفش نمی تواند در ذهن نباشد، متصف به کلیت وجزئیت نمی شود مگر صورت ذهنی)

     همان، ص904. (جزئیت وکلیت صفت صور ذهنی هستند و اگر صورت منطبع نباشد نه کلی داریم نه جزئی)

     تعلیقه محقق دوانی، بر شرح تجرید قوشچی، ص69 ( صور ادراکی جزئی هستند اگر با حس ادرک شود و اگر با عقل درک شود صورش کلی می شود و اختلاف کلی و جزئی اختلافش به عقلی و حسی است اگر زید را با حسی درک کنید می شود جزئی واگر با ادراک عقلی درک کنید می شود کلی)

     اُرمَوی در متن مطالع که می شود ج1 مطالع، ص151

     قطب رازی که شرح مطالع است است در همان آدرس ( گفته است مفهوم مقصود صورت ذهنی می شود لذا گاهی به واقع هم مفهوم گفته می شود زیرا آن هم فهمیده شده است واین مفهوم یا کلی است یا جزئی)

     کاتبی -که معروف به دبیران است- رساله شمسیه (انتهای شروح شمسه خود شمسه چاپ شده است)، ص 289 ( اگر به لفظ می گویند کلی و جزئی بالعرض است و لفظ چیز قرار دادی بیشتر نیست)

     تحریر قواعد المنطقیه، ص125-129 (هر مفهومی که در عقل حاصل می شود یا کلی است یا جزئی)

مرحوم آخوند نظرات مختلفی در کلی و جزئی داشت طبق یک رأی جزئیت صفت امر خارجی بود و می شود معقول اول و کلیت فقط معقول ثانی بود ولی همین مرحوم آخوند تصریح می کند که هر دو معقول ثانی است و موصوف آنها ذهنی هستند: فراجع:

     اسفار، ج1، ص207-208. (در مطارحات آمده است که امتناع و ... همه مثل کلی وجزئی معقول ثانی هستند که مقصود معقول ثانی منطقی است – آن موقع هنوز بین معقول ثانی فلسفی و منطقی جدایی نمی انداختند- این حرف مطارحات که امکان و امتناع و.. را به کلی وجزئی قیاس کرده اند قیاس صحیح نیست زیرا آن ها با کلیت و جزئیت فرق دارد اتصاف صفات منطقی مال وجود ذهنی است ولی اوصاف علم کلی یعنی علم فلسفی یک اوصفات ذهنی نیست)

     شرح منظومه، ج1، ص121-125 ( آن مفهوم که ابائ از شرکت دارد جزئی است وآن که اینطور نیست کلی است. . ممکن است کسی بگوید اینجا مفهوم به معنای معناست زیرا مفهوم به معنای "معنا" هم به کار می رود ولی مرحوم سبزواری حاشیه ای دارد که نشان می دهد مرادش همان صورت ذهنی است. و جزئی طبیعی که معروض جزئی است در اعیان است وهمانطور که کلی طبیعتی در خارج است وکلی عقلی در خارج نیست جزئی طبیعی هم در خارج است ولی جزئی عقلی در ذهن است وقتی می آید در ذهن می شود جزئی)ومراده من المفهوم هو الصورة الذهنیه لاالمعنی

     تعلیقه مرحوم سبزواری، ج1، ص 571

     بدایه، مرحله11، فصل2 (ینقسم العلم الحصولی الی الجزئی والکلی و کلی مالایمتنع صدقه علی کثیرین البته علم مطلقا کلی است واگر ما می گوییم جزئی است به خاطر اتصال حسی که به خارج پیدا می کنند)

     نهایه، مرحله11، فصل3 ( عین همان بیان بدایه)

     استاد جوادی آملی، رحیق مختوم، ج2، ص404 (شیخ اشراق در تقسیم اوصاف در برابر اوصاف خارجی معقولات ثانیه منطقی نظیر نوعیت و جزئیت را قرار می دهد این ها گرچه ذهنی هستند ولی اتصاف آنها در ظرف ذهن قرار می گیرد جزئیت هرگز وصف زید خارجی نیست و از این جهت اتصاف زید به جزئیت خلط مفهوم به مصداق است. و اینکه گفته می شود معقول ثانی به اول تکیه می کند به این دلیل است که معقول ثانی علاوه بر اینکه خود دارای وجود خارجی نبوده است ولذا از خارج وارد ذهن نبوده همواره وصف غیر بوده است ولذا بعد حضور در ذهن متصف به معقول ثانی می شوند)

     همان، ج4، ص459 ( مفاهیم نظیر کلیت و جزئیت و ... معقولات صحیحیه منطقی هستند وعلاوه بر اینکه در خارج معدوم هستند چون نیستند که عارض به آنها بشوند ولذا ظرف عروض واتصاف آنها هر دو ذهن هستند)

     التعلیقه علی نهایة الحکمیة، ش90 ، 136-139 چاپ اخیر. (کلی وجزئی وصف مفهوم هستند ... که خیلی مفصل راجع به این توضیح داده اند)

اما بارها گفته ایم که کلی ان است که صدق برکثیرین و ان چیزی که صدق بر کثیرین می کند مفهوم نیست:

وفیه:

ما مرّ مرارا من ان الکلی هو مایصدق ای یحمل علی کثیرین، ولیس المحمول الصادق علی کثیرین هو المفهوم وانما هو محکیّ المفهوم الذی یعبرّ عنه بالمعنی (اتفاقا در روایات ماست که کسی که عبد المفهوم فقد اشرک و کسی که عبد الاسم فقد اشرک واما من عبد المعنی فهو التوحید حقاّ معنا یعنی آن چیزی که این لفظ برای آن وضع شده است لفظ الله برای ذات مستجمع جمیع کمالات وضع شده است و معنی یعنی همان چیزی که این مفهوم از آن حکایت می کند و ان را نشان می دهد یعنی همان ذات، لذا معنا کلی و جزئی است زیرا وقتی می گویید که زید انسان ...)

الا تری ان قولک زید انسان لایقصد به ان زیدا مفهوم الانسان (همانطور که مفهوم زید موضوع نیست خود زید واقعی موضوعا ) وانما یراد ان زیدا حقیقة الانسان التی یحکیها مفهوم الانسان (پس اینکه بگویید کلیت صفت مفهوم است درست نیست بدتر از این است که بگوییم جزئیت صفت مفهوم است شاید بتوان کلیت را درست کرد ولی جزئیت این طور نیست زیرا کلیت 9 تا معنی دارد یکی از معانی آن حاکویت از کثیرین است نه صدق بر کثیرین)

     اشکال دوم- مع ان المفهوم کلی مطلقا بمعنی انّ حکایته لاتختص بأمر خاص و ان کان حسیاّ (از زمان ارسطو تا امروز خود همین بزرگان مفهوم کیف ما کان کلی است، علامه در اینجا فرموده است که ماهیت خارجی جزئی است و اگر ذهن بیاید کلی است وقتی به علم می رسد می گوید علم تقسیم می شود به کلی و جزئی شما هم اذعان دارید که مفهوم کلی است علم حصولی فقط کلی است و در حالیکه آن کلی به معنای دیگر است) وذلک لأن الصورة المرئیة من زید من شأنها حکایة کل موجود له صورة مثل صورة زید (زید اگر دوقلوی تک سلولی داشته باشد و شما زید را ببنید صورت قابل انطباق هم قابل صدق بر زید و هم بر دوقلوی ان است ویا علم به یک ماژیک علم حسی پیدا می کنید علم پیدا می کنید به همه ماژیک هایی که به این شکل است ولذا علم دو قسم است معنی ندارد زیرا علم مطلقا کلی است وگفتیم این حرف از ارسطو شروع شده است) فراجع:

     فی النفس (ارسطو)، ص79. وقوة النفس الحساسه و .. صورت صخره کلی است ولی خود صخره جزئی است و چون صورتش می آید در ذهن کلی است)

     شیخ اشراق از همین ارسطو نقل کرده است که من خواب دیدم که او به من گفت که علم به نفس کلی نیست در حالی که من خودم به صورت جزئی می بینم .)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo