< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/09/16

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: ادامه اقوال در کلی طبیعی

از کامل الزیارات: وقتی قیامت می شود منادی ندا می زنند که زوار حسین ع چه کسی است؟ عده ای بلند می شوند و به آنها گفته می شود که چرا به زیارت امام حسین ع رفته اید به خاطر حب محمد ص و حضرت زهرا س و دلمان می سوخت به مظلومیت حضرت امام حسین ع ... به آنها گفته می شود که به لواء رسول خدا ملحق شوید و شما با آنها در درجه آنها زیر پرچم رسول اکرم قرار بگیرید در حالی که پرچم در دست امیر المؤمنین ع و اطراف پرچم هستند تا دسته جمعی وارد بهشت می شوند.

عرض شد که کلی طبیعی در تعریفش نزاعی نیست چیزی است که وصف کلیت را هر چیزی گرفت را کلی طبیعی می گویند اما آن چیست که چنین معروضی می گیرد باید اعتبارات ماهیت را توجه کنیم تا بتوانیم مسأله را حل کنیم

ماهیت ملحوظه با غیر بود سه جور اعتبار می شود کرد یک وقت به شرط غیر است اسمش می شود به شرط شئ و یا مخلوطه یک وقت به شرط عدم غیر است می شود به شرط لا یا مجردة یک وقت لحاظ اطلاق می شود یعنی چنین لحاظ می شود که ماهیت هر گونه که باشد چه باغیر وچه بدون غیر، واین حصر حصر عقلی است لذا وقتی شما غیر را در مقسم دارید دیگر یا وجود غیر یا عدم غیر و یا هیچ کدام و هیچ کدام یعنی هر جور که می خواهد باشد ... حالا مقسم وجود ندارد وقتی مقسم مقسم است که خودش وجود نداشته باشد وقتی مقسمی خودش وجود داشته باشت تقسیم می شود غلط. این اعتبار در ضمن این دو تا اعتبار نیست و اعتبارات ماهیت با هم مباین هستند وقتی می خواستند کلی طبیعی را مشخص کنند بعضی گفته اند که کلی طبیعی عبارت از همین مطلق لابشرط قسمی یا مطلقه چون لحاظ اطلاق شده است جناب خواجه جمله ای دارد که این طور استفاده می کنند جناب آقای علامه حلی که می گوید که مراد ویا مصداق کلی طبیعی:

ای شئ کلی طبیعی؟ چهار قول بود

فی مصداق کلی الطبیعی یا ایّ شئ الکلی الطبیعی

    1. الماهیة اللابشرط القسمی (بعضی ها اساسا به این تصریح کرده اند مثل) فراجع:

رسائل الحکمیة، ص165 (می گوید کلی طبیعی می گوید لابشرط قسمی است وعلامه مصباح هم در تعلیقه همین را فرموده اند ولی کلام علامه را بعدا بررسی می کنیم. البته حرف محقق طوسی را هم طوری دیگر هم می شود تفسیر کرد که به نظر ما هم همین تفسیر دومی درست است نه تفسیر علامه حلی)

    2. الماهیة اللابشرط المقسمی (اگر چیزی می خواهد کلی باشد به لحاظ شما کاری ندارد. دعوت کردن کلی است ولو اینکه در آن لحاظ نکرده باشی که با زید بیایید یا نه، لازم نیست که لحاظ کنم که چه طور باشد ذاتش این طور است لذا گفته اند کلی طبیعی لابشرط مقسمی است. محمد حسین اصفهانی در نهایة الدرایه فرموده اند که کلی طبیعی نه لابشرط قسمی است نه مقسمی برای اینکه مقسمی خودش نسبت به قسیم ها لابشرط است ولی خودش بشرط شئ است لذا دو نوع ماهیت داریم ملحوظه با غیر و غیر ملحوظه با غیر و کلی طبیعی این ماهیت است که لابشرط علی الاطلاق است لابشرط است نسبت به هر چه شما بخواهید زیرا این لابشرط هیچ قیدی ندارد حتی ملاحظه غیر بشود یا نشود هم با ملاحظه غیر سازگار است و هم با عدم ملاحظه زیرا برای کلیت ملاحظه غیر شرط نیست. مثل اینکه وقتی می خواهی انسان را تعریف کنی می گویید این مرد انسان است می گوییم پس زن چه می شود؟ دیگر این تقسیم ادامه ندارد ) فراجع:

     فراجع: شرح منظومه، ج1، ص 134-137 (کلی منطقی در خارج وجود ندارد و همچنین کلی عقلی وکلی طبیعی بحث است که درخارج است یا نه زیرا اگر کلی طبیعی ماهیت باشد و ماهیت در خارج نیست یکی از فروع اصالت وجود این است که ماهیت در خارج نیست و لذا کلی طبیعتی در خارج نخواهد بود که البته ما این را قبول نداریم، حالا که موجود شد آیا فردش موجود است همانطور که متکلمین می گویند و تفتازانی در حاشیه تهذیب همین حرف را می زند یعنی افرادش موجود است. لذا قول دوم می گوید که موجود است در خارج ولی افرادش مثل زید کریم ابوه وصف به حال پدرش و یا اینکه خودش موجود است ولکن لا به معنا اصالت الماهیت بلکه می گوییم که با وجود ماهیت تحقق پیدا می شود یعنی ماهیت هم موجود است ولی اصیل نیست یعنی استناد التحقق الیها بالحقیقة یعنی مجاز نیست چرا؟ ماهیت به شرط وجود موجود است. انسان موجود که موجود است والانسان هم مقسم است وانسان موجود می شود به شرط غیر اگر این موجود است پس مقسم هم موجود می شود به وجود یک قسم. اگر ماهیتی فردش در خارج نباشد دیگر نزاعی نیست ولذا تمام نزاع در کلی طبیعی این است که ماهیتی که فردش موجود است ایا فقط فردش موجود است یا اینکه علاوه بر فردش خودش هم موجود است حکیم می گوید که وقتی فرد موجود است پس انسان دارید چون انسان موجود انسان است دیگر. این فرمایش حاجی است با استظهار ما)

     وبدایة الحکمة، مرحله پنجم، فصل1 (ماهیت نسبت به ماعدا سه اعتبار دارد بعد فرموده اند که ماهیتی که مقسم این سه اعتبار است کلی طبیعی است که کلیت در ذهن به آن عروض می شود و قابل صدق به کثیرین است وهی موجودة فی الخارج لوجود قسمین من اقسامها یکی بشرط غیر ویکی هم مطلقه پس هر جور باشد هم می شود.

    3. والماهیة المهمله (ماهیتی داریم که مهمل است یعنی همان ماهیتی که در این فصل بحث می کردیم ماهیت من حیث هی این طور است) فراجع:

     اسفار، مرحله5، فصل1 (علامه یک فصل امده است ماهیت من حیث هی را بحث کرده است ویک فصل هم باز کرده به نام اعتبارات ماهیت و گفته است که مقسم این اعتبارات عبارت است از کلی طبیعی و آخوند گفته است همان طبیعت مهمله کلی طبیعی است وخیلی جاها به این مسأله تصریح کرده است که کلی طبیعی طبیعت مهمله است از جمله خود حکیم سبزواری)

     و تعلیقة الحکیم السبزواری، ج6، ص484 (چاپ بنیاد حکمت صدرا: اعنی الطبیعة المهمله التی تعرضها الکلیة فی موطن و التشخص فی موطن اخر. لذا کلی طبیعی عبارت است ماهیت مهمله.

آقایان معتقد هستند آنی که در ذهن می آید کلی است قول اول می گوید ماهیت لابشرط قسمی و دومی می گوید ماهیت .. سومی هم می گوید ماهیت .... به نظر می رسد که این قولها به ترتیب مترقی هستند. قول سوم خود ماهیت کلی است اما قول چهارم چه می گوید:

    4. الطبیعة المهمله سواء کانت ماهیة ام غیرها، وجود که ماهیت نیست، اولین فصل از مباحث کتب فلسفی اشتراک معنوی وجود است یعنی اینکه وجود یک معنا در تمام افرادش یعنی صدق بر افرادش می کند یعنی وجوده تعالی وجود ووجود شما هم کلی است. آقایان می گوید که به وجودی که در خارج است کلی نمی گویند زیرا کلیت صفت امر ذهنی است و امر ذهنی فقط ماهیت به ذهن می آید اما ممکن است کسی بگوید که ماهیت می آید در ذهن را اول بیان کنید که آیا خودش می آید یعنی مفهوم جوهر می اید در ذهن لذا نگو که خودش می اید زیرا که مفهوم وجود هم می آید و ابن سینا هم که می گفت ماهیت خودش نمی آید نمی گفت که مفهوم ماهیت که نمی آید پس بنابراین آنی که می آید در ذهن مفهومش باشد که فرقی نمی کند ثانیا صفت کلی صفت مفهوم نیست بلکه معنا صدق می کنیم.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo