< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/08/22

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: حل شبهه اجتماع نقیضین در "الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا موجودة ولا معدومه و.."

این روایت در بحار است وقتی که جبرائیل جریان فرزندان خود را دید و جریان امام حسین ع را دید جبرائیل به او گفت که این فرزند شما به مصیبتی می رسد که همه مصیبتها نزد مصیب اوست کم است (ما باید مقام اهل بیت را مطرح کنیم تا معلوم شود این مصیب بزرگترین مصیب است اگر آنها جایگاه امام را بشناسند می فهمند که این مصیب در کنار او کوچک هستند لذا ما روحانیون وظیفه ای داریم که در معرفت امام که آن را به مردم به رسانیم)

وقتی گفتیم که ماهیت هیچی غیر از خودش نیست که نه وجود است ونه عدم ... در ذهن ها این اشکال شکل گرفت که این جا ارتفاع نقیضین است مرحوم آخوند اشکال را سه نوع تقریر کرده اند این را قبلا گفته بودیم ولی از دوباره تکمیل می کنیم

الوجود والعدم نقیضان واذا ارتفع احدهما وجب تحقق الآخر لاستحالة ارتفاع النقیضین (اگر ماهیت من حیث اگر معدوم نیست باید موجود باشد و برعکس)

واجاب الآخوند عنه بجوابین (جواب اول این بود که) انما یستحیل ارتفاع النقیضین عن الواقع (ارتفاع نقیضین از واقع محال است یعنی نمی شود واقع در آن ارتفاع نقیضان شده باشد )و الواقع اوسع من مرتبة الذات لأن الواقع قسمان حقیقیّ و اعتباریّ و مرتبة الذات وعائه عالم الاعتبار و ارتفاع النقیضین فی مرتبة الذات ارتفاع للنقیضین فی قسم من الواقع وهو عالم الاعتبار و هذا لیس بمحال لأنّ النقیضین و ان ارتفعا فی قسم من الواقع الا انهما لم یرتفعا عن الواقع لأن فی الواقع الحقیقی کل ماهیة اما موجودة واما معدومة ولا یرتفع النقیضان فی عالم الواقع الحقیقی اصلا (واقع به حقیقی واعتباری تقسیم می شود حقیقی هم به وجود وعدم است و هر چه به عدم معدوم است عدمش واقعیت دارد عدم انسان واقعیت دارد وجودش واقعیت ندارد یا وجودش هست یا عدمش ارتفاع نقیضین وقتی محقق می شود که از واقع به قول مطلق محقق بشود ودر واقع حقیقی ارتفاع نقیضین ارتفاع نقیضین نمی شود ودر واقع اعتباری که مرتبه ذات است ارتفاع نقیضی رخ داده است که این هم یک گوشه از حقیقت است)

قال المرحوم السبزواری:

ان قلت مرتبة من الواقع هی الواقع فارتفع النقیضان عن الواقع

قلت: رفع الطبیعة انما هو برفع جمیع افراده (در اوامر وقتی مولا امر کرد به چیزی امر شده است به طبیعت که همان طبیعت متعلق امر است منتها امر مفادش این است که این طبیعت را به واقع بیاور طبیعت صلاة را به وجود بیاور، مخاطب مأمور است که طبیعت را ایجاد کند. ودر نهی هم می گویند این طبیعت را وارد واقع نکن دروغ نگو یعنی طبیعت دروغ را در عالم بیاور ارتفاع طبیعت به ارتفاع جمیع افرادش است، مرحوم حاجی فرموده است که وقتی شما می گویید ارتفاع نقیضین شده باشد باید هیچ جا نقیضین نباشد همه جا اشیاء نه موجود باشند ونه معدوم آن وقت ارتفاع نقیضین شده است اما در اینجا یک جا با هم جمع نشده است) فإذا لم یرتفع النقیضان فی مورد، (رفع به ارتفاع جمیع افراد است) فلم یتحقّق رفع النقیضین (رفع نقیضین وقتی صادق است که همه جا رفع شده باشد[1] مرتبه ذات وعائش واقع است ولی واقع بیش از آن است و شما وقتی میایید در عالم واقع حقیقی یا موجود هست یا نیست. حاجی می گوید که عالم اعتبار هم که شما می گویید واقع است ایشان جواب دادند که رفع طبیعت به جمیع افرادش نشده است و البته این را هم باید اضافه کنیم که اگر ارتفاع نقیضین محال نباشد اجتماعش هم محال نخواهد بود)

لیس الکلام فی انه رفع النقیضان اما لا وانما الکلام فی قاعدة استحالة ارتفاع النقیضین (ارتفاع نقیضین محالٌ که حکم ما ارتفاع نقیضین است که ارتفاع نقیضین از همه هستی یعنی وجودی با عدمی هر دو مرتفع بشود بحث ما در این نیست که مثلا در نواهی که مولا می گوید که دروغ نگو یک قاعده عقلی داریم که قضیه حقیقیه است که به تعداد جاهایی که صدق کند حکمش می آید در همان عالم واقع اعتباری وجود مرتفع شده است عدم هم مرتفع شده است پس این یک مصداق از ارتفاع نقیضین است ارتفاع النقیضین به همین است که یک شئ نه موجود باشد نه معدوم) وهذه القاعده قضیة حقیقیة او طبیعیة (این طبیعت ارتفاع نقیضین محال است یعنی یک جا هم محقق نمی شود واین کاملا با حرف حاجی تفاوت دارد اگر بخواهد ارتفاع نقیضین محال باشد در صورتی است که یک جا هم محقق نشود یعنی نتواند محقق شود) ولاتصدق الا بأن لا یجتمع النقیضان فی مورد اصلا (ما نمی خواهیم بگویم که ارتفاع شده است ما می گوییم که ارتفاع نقیضین شدنی نیست پس هیچ جا نباید بشود) فالقاعدة منقوضة علی ما اجبتم به حیث انکم اعترفتم بتحقق ارتفاع النقیضین فی مورد وهو مرتبة الذات

فالاولی ان یجاب:

بأن التحقق فی کل مورد بحسبه فالتحقق فی عالم الاعتبار یناسب عالم الاعتبار والتحقق فی عالم الحقیقة یناسب ذلک العالم وکذا العدم (انعدام در عالم حقیقت یک جور است و درعالم اعتبار یک جور است آنجا که گفته اند ماهیت من حیث هی وجود ندارد چه وجودی ندارد؟ منظورشان وجودی است که نقیض عدم می دانند، عدم حقیقی و وجود حقیقی نقیضان هستند در عالم حقیقی ولی در عالم اعتبار نه وجود حقیقی جایی برای اوست ونه وجود عدم است و اگر ارتفاع نقیضین شده است در حقیقت ارتفاع نشده است، قضیه شما که گفتید ماهیت من حیث هی خودش خودش است که صدقش به این است که ماهیت من حیث هی در عالم اعتبار باشد و از خودش وجود وعدم ... همه اینها از او سلب بشود پس بنابراین:) فالماهیة من حیث هی هی یرتفع عنها الوجود الحقیقی وکذا العدم الحقیقی ولاضیر فیه لأن العالم الاعتبار لایسع شئیا منهما وهی بعینها موجودة فی عالم الاعتبار ولیست بمعدومه فلم یرتفع عنها النقیضان فی عالم الاعتبار فارتفع النقیضین لم یقع اصلا[2] . (انسان وجود حقیقی دارد یا ندارد؟ می گویید در عالم حقیقی دارد ولی انسان بما هو انسان وجود حقیقی دارد یا ندارد ؟این وجود حقیقی با وجود اعتباری نقیضین نیستند به نظر می آید جواب این است و می خواسته اند که همین را بگویند. عالم اعتبار عالم ازلی است انسان من حیث هو هم با وجود سازگار است هم با عدم است در حال عدم هم بوده است وهم در حال وجود و اگر در عالم اعتبار بوده است پس می شود ازلی پس آن انسان من حیث هو هو که در اعتبار ما محقق می شود وقتی ماهیت موجود یا معدوم را تحلیل می کنیم به او نائل می شویم و او را کشف می کنیم آن امر ازلی قبلا بوده ولی به وجود اعتباری. مرحوم آخوند از این شبهه دو جواب دادند که جواب دوم ماند برای فردا ان شاء الله)


[1] شیخ اشراق می گوید وجود معقول ثانی فلسفی است چون در خارج وجود نیست و منشأ انتزاعش است که ماهیت مجعوله است وقتی خدا او را خلق کرد موجد نمی شود وو جود درخارج نیست اما ماهیت در خارج است ولی طوری است که شما مفهوم وجود را از منشأ خارج می گیرید لذا می گویند که اتصافش در خارج است لو عروضش در ذهن است انشأ الله در بحثهای روز چهارشنبه می گوید که یکی از فروع اصالت وجود این است که اگر وجود اصیل شد دیگر وجود معقول ثانی نیست این را بارها مرحوم آخوند گفته اند.
[2] چیزی که در ملکه و عدم ملکه گفته اند موضوع باید شأنیت داشته باشد اینجا بحث وعاء است نه موضوع ما می گوییم یک موضوع و آن چیزی است که در عالمی که می خواهید وجود وعدم را رفع کنید در انجا معنا دارد مرتفع نشده است ما می گوییم در عالم اعتبار وقتی ماهیت من حیث هی اعتبار کردیدو این ماهیت در عالم اعتبار وجود دارد سوال ایا وجود حقیقی را دارد یا عدم حقیقی؟ اصلاعالم اعتبار است وصحبت حقیقت معنا ندارد ما می گوییم ارتفاع نقیضین محال است در جایی که ظرف ارتفاع نقیضین باشد ولی اینجا اگر بخواهد ارتفاع نقیضین باشد در همان عالم اعتبار باشد که این هم نمی شود در عالم اعتباربالاخره هست. قاعده ما که عقلی است ایه که نیست نازل بشود ماهیت من حیث هی وجود حقیقی نمی تواند داشته باشد واین ملکه و عدم نیست برای اینکه انسان را می گوییم وجود حقیقی دارد یاندارد حالا وجود اعتباری و عدم اعتباری که موضوعش همان انسان است نقیضین است است در عالم اعتبار اما وجود حقیقی و عدم اعتباری این ها ارتفاع نقیضین نیستند چون چیزی ممکن است وجود حقیقی داشته باشد ولی عدمش را اعتبار کنید می شود عدم حقیقی داشته باشید و وجودش را اعتبار کنید و اینها نقیضین نیستند و لذا اگر می گویید نقیضین از انسان مرتفع شده اند می گوییم نقیضین چی هستند وجود وعدم حقیقی هستند و وجود وعدم اعتباری هستند این کجا مرتفع شده اند می گوییم در عالم اعتبار وجود وعدم مرتفع شده اند پس شد ارتفاع نقیضین؟ می گوییم در عالم اعتبار که جای وجود عدم حقیقی نیست اگر وجود وعدم نقیضین هستند در همان وعاء خودش که عالم حقیقت است محقق است به نظر می آید که می خواسته اند این جواب بدهند شاید نرسانده باشند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo