< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/08/01

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: در نکته در مورد حکم اول ماهیت (کلیت) وبیان حکم دوم ماهیت (الماهیة من حیث هی لیست الا هی)

از امام صادق ع شیعتنا رحماء بینهم: شیعیان ما دلسوز هم هستند در میان خودشان (که اولش هم والدین است که واقعا انسان باید برای والدین دلسوزی داشته باشند بعدش هم رحمت به همسر است حیوان همیشه خودش را می خواهد ولی انسان اگر بخواهد از حیوانیت بیاید بالاتر آن چیزهایی که در فطرت است مثل ایثار و... با ریاضیت در خودش تثبت کنند) شیعیان ما کسانی هستند که وقتی در خلوت هستند یاد خدا هستند و البته یاد ما هم یاد خداست وقتی ما بیاد آورده شدیم در حقیقت خدا به یاد آورده می شود و یاد دشمنان ما یاد شیطان است:

اولین حکم ماهیت کلیت بود دو نکته درمورد کلیت:

تبصرتان:

    1. الکلیة لیست من خواص الماهیة ( اینکه ماهیت کلی است درست است با دو بیان گفته شد چون مایقال فی جواب ماهو جوابش کلی است؛ زیرا هر معلوم به علم حصولی کلی است و هر معلوم به علم حضوری جزئی است ونیز ماهو سوال از ذات وذاتیات است که بجز کلیت چیزی نیست اما خیلی وقتها گفته می شود که کلیت از خواص ماهیت است که درست نیست) وذلک لانه کما ان الماهیة تقبل ان تنطبق علی کثیرین کذلک کل معنًا متصور (علم حصولی پیدا کردن مگر اختصاص به ماهیت دارد؟ ما علم حصولی به وجود هم پیدا می کنیم؛ می گوییم که وجود مشترک معنوی است یعنی معنایش در همه افراد یکی است، وجود دارد صدق می کند وجود الواجب وجود، وجود الممکن وجود ... که اقسام وجود هستند ومعنای وجود کلی است) من الوجود والعدم و غیرهما (هر معنایی که شما به ذهن بیاورید این طور است کلیت صفت خود مفهوم نیست) و واضح ان الکلیة صفة للمعنی المعلوم لا لنفس المفهوم اعنی العلم الحصولی خود علم حصولی این طور نیست مفهوم انسان کلی نیست چون مفهوم انسان چیزی است در ذهن شخص شماست که شخصی است که حکایت می کند از دیگران ولی مفهوم کلی عنوانی کلی است) و ما قد یقال من ان الکلیة من خواص الماهیة (کلیت از ویژگی های ماهیت است) الا بضرب من التوسّع (یعنی لفظ را از معنای حقیقی اش منسلخق کنید به طوری که مجاز را هم شامل بشود مبنیّ علی انّ الوجود الذهنی اعنی العلم الحصولی خاصّ بالماهیة ( چون در بحث وجود ذهنی میگویند وجود ذهنی خاص به ماهیت است و فقط ماهیت معلوم به علم حصولی است وجود کلی نیست به تعبیر دیگر صدق یا حمل یک کار ذهنی است یک تحلیل ذهنی می خواهد برای اینکه یک چیز واحد باید باشد که امر واحد خارجی را تحلیل کنی به موضوع و محمول ... نفس یک چیز را می بیند و آن را به زید وقائم تحلیل می کند، لذا صدق و انطباق مال ذهن است وبنابراین اگر چیزی نتوانست علم حصولی برایش درست نشود کلیت ندارد) فقد مرمرارا مافیه (بر این اساس گفته شده که ماهیت خودش می آید در ذهن ولی چیزهای دیگر را این طور نیست جواب ملاصدرا به اشکالات وجود ذهنی را همه درست گرفته اند – در حالی جواب دارد کلام ملاصدرا- پس کلیت از خواص ماهیت نیست زیرا مفهوم وجود هم می آید در ذهن وکلی است )

    2. الکلیة معقول ثان فلسفی (معقول اول را می گویند چیزی است که واقع خارجی داشته باشد پس کلی در خارج ما به ازاء ندارد برخلاف جزئی که معقول اول است که در خارج است) وان کانت الجزئیة کالوجود معقولا اولاً (ملاصدرا می گوید بیش از ده جا که من که قائل به اصالت وجود شدم نمی شود گفت که وجود معقول ثانی است و ما به ازاء نداشته باشد جزئی بودن وجود عین وجود است چگونه می توانیم بگوییم که ما به ازاء نداشته باشد به قول شهید مطهری و استاد مصباح اگر اصالت وجود را بگیریم هر چیزی در عالم وجود است به وجود است و اگر مابه ازاء خاص خودش را داشته باشد و آن چیز ما به ازاء چیز دیگر نباشد در ان صورت یک چیز فقط در عالم وجود دارد که ما به ازاء مستقل داشته باشد، ولی معقول اول یعنی مابه ازاء داشته باشد یعنی در خارج باشد نه اینکه این مابه ازاء منحصر به این مفهوم باشد لذا جزئیت معقول اول است ولی کلی این طور نیست وجزئی یعنی همان تشخصّ) لان ما فی الخارجی جزئی ولکن الذهن یحلل مافی الخارج الی معنا له تشخصّ (هر چه در خارج است ذهن آن را تحلیل می کند این آب است با تشخص، ذهن آب خارجی را تحلیل می کند به آب و تشخص پس به ما به مفهوم کلی با تحلیل عقل می رسیم یعنی ما در خارج کلی نداریم ولی منشأ انتزاع داریم که همان جزئی است ذهن جزئی را با تحلیل به تشخص و جزئی تحلیل می کند لذا کلیت صفت معناست نه آن مفهوم لذا کلی مفهوم منطقی نیست زید محکی انسان در ذهن شماست لذا کلیت صفت مفهوم نیست والا می شد مفهوم ثانی منطقی) ثم یری ان هذه الصفة کلی و الکلی لیس مابه ازاء فی الخارج ولکن له منشأ انتزاع (این اولین حکم ماهیت است که کلی است ولی این از خواص ماهیت نیست)

نکتة :اللا بشرط قد یکون خالیا عن الشرط و قد یکون مجتمع معه (اینکه گفته اند لا بشرط یجتمع مع الف شرط به این معنا نیست که فقط جمع می شود بلکه تنها هم باشد لابشرط است) وذلک انک تجعل لابشرط مقسما للمخلوطة و المجردة والمطلقة (آنی که مقسم قرار می گیرد و می گوید ماهیت تقسیم می شود به ... آن مقسم لابشرط است اگر این طور است شما یک انسان دارید که تقسیم می شود به انسان متشخص این انسان با تشخص که زید است لابشرطی است که با شرط تشخص جمع می شود حالا کدام کلی است؟ وقتی گفته می شود زید انسانٌ آن انسان که معروض کلیت است در خارج است کدام انسان لابشرط؟ همان انسانی که با تحلیل زید خارجی به آن دست پیدا کرده ایم.

 

حکم دوم:

لیست الماهیة من حیث هی هی الاّ هی (ماهیت از حیث اینکه هی هی این ماهیت ماهیت است یعنی خودش را فقط در نظر بگیریم یعنی ماهیتی که فقط خودش ملاحظه شده است این نیست جز خودش.)

الماهیة من حیث هی هی اعتباریة لأن المراد بها الماهیة حال کونها خالیة عن کل ماسواه (ماهیتی که خالی است از هر چه غیرخودش. انسان موجود انسان است با وجود است انسان معدوم فقط انسان است کی می شود گفت که انسان فقط انسان است؟ وقتی که خالی شده باشد از همه ماسوی یعنی ماهیت من حیث هی هی -این هی هی یک جمله است که حیث به آن اضافه شده است- واین نوع ماهیت را در خارج نداریم زیرا در خارج هر ماهیتی با هزاران چیز است اگر خارج حقیقی را تعمیم بدهیم به وجود وعدم یا با وجود است این ماهیت یا با عدم است چرا که ارتفاع نقیضین محال است) والماهیة کذلک لیست موجودة فی الخارج لأنها فی الخارج اماّ موجودة بالمعنی الاخص او معدومة لاستحالة ارتفاع النقیضین (پس اینکه می گوید ماهیت من حیث هی هی فقط در عالم تحلیل ذهنی است یعنی اعتبار عقلی است نه اعتبار عقلائی ماهیت در خارج خودش هست در خارج اما ذهن می آید این ماهیت موجود را تحلیل می کند به ماهیت و وجود وقتی تحلیل کرد به وجود وماهیت وجود کنار می رود و ماهیت من حیث هی هی می ماند و برای ماهیت فقط خودش می ماند پس ماهیت من حیث هی هی امری است که در اعتبار عقل موجود می شود) فإن شئت فقل المراد من الماهیة من حیث حیث هو المقسم بما هو مقسم (مقسم بما هو مقسم در خارج نیست اگر این باشد تقسیم غلط است زیرا می گویید مقسم این سه قسم را دارد و یکی هم خودش است که می شود چهار تا ولذا تقسیم غلط از آب در می آید باید با خصوصیت قسمی در خارج موجود باشد) والمقسم بماهو مقسم لاوجود له فی الخارج فان المقسم انما یوجد بوجود اقسامه

وبعبارة اخری المراد من الماهیت من حث هی هی هو الماهیة لابشرط الخالی من کل شرط لا اللابشرط المجتمع مع الف شرط ( یعنی همانی که با هیچ شرطی همراه نیست یعنی من حیث هی هی فقط یک معنا دارد) ولا یخفی ان الخلوّ حال بمعنی ان الماهیة حال کونها خالیة عن کل شرط هو الماهیة من حیث هی هی (چرا که مقسم آن است یکی از اقسامش بشرط لا است) وکل منهما مشتمل علی المقسم

ومن هنا یعلم ان الماهیة من حیث هی هی معقول ثانٍ (ان ماهیتی که می گویند معقول اول است غیر این است این مابه ازاء ندارد بلکه منشأ انتزاع دارد بنابراین ماهیت من هی هی معقول ثانی به امر اعتباری است لذا حکمش هم اعبتاری است و این الماهیت من حی هی لیس الا هی بیان حکم اعتباری می کند)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo