< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/07/05

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: آیا کلیت از صرفا از خواص ماهیت است؟

کسی از معصوم (ع) پرسید دوست دارم که من از دوستان خدا ورسول باشم حضرت فرمود که هر چه را خدا ورسولش دوست دارند دوست بدار و آنچه که آنها نسبتش به آن بغض دارند بغض داشته باش و تو حبیب خدا خواهید شد

حضرت استاد در جاهای مختلف فرموده ند که این گونه می توان ماهیت را فلسفی بحث کرد موجود به کلی و جزئی تقسیم می شود وبنابراین بحث از کلی می شود مباحث فلسفی و کلی نیز چیزی نسیت بجز ماهیت و ماهیت خاصتیش کلیت است همانطور که هویت نیز خصوصیتش جزئی بودن است چه قائل به اصالت ماهیت وچه اصالت وجود باشیم این وجه می تواند فلسفی شدن مبحث ماهیت را توجیه کند

ما دیروز عرض کردیم که این فرمایش نمی تواند تمام باشد زیرا مقسم جزئی و کلی ماهیت و... نیست

دیروز عرض کردیم که

لفظ

معنی

مفهوم

مصداق

فرد

واقع

قد تقرر فی محله ان مقسم الکلیة والجزئ هو المعنی ( در کلمات نوع مناطقه و فلاسفه این آمده است یعنی معنی است که به کلی و جزئی تقسیم می شود ) سواء کان المعنی ماهیة ام غیرها و ذلک لأن الماهیة قد تکون کلیة وهی الماهیة لابشرط (خود شما در بحث ماهیت می فرمایید که ماهیت مقسم قرار می گیرد برای سه قسم به شرط شئ بشرط لا و لابشرط و مقسم هم لابشرط مهل است و اصلا ملاحظه اطلاق نشده است لذا اصلاوجود نمی تواند داشته باشد مگر در اقسامش یا باید تقسیم غلط باشد ویا مقسم پیدا نشود مگر در اقسام پس بنابراین کلمه نتوان پیدا کنیم مگر در حرف و... نمی شود کلمه خودش موجود باشد اگر چهارمی باشد تقسیم غلط است بنابراین ماهیت لابشرط مقسمی با قسمی فرق دارد لابشرط مقسمی اصلا وجود ندارد ولی قسمی وجود دارد مثل دعوت کردن زید به مهمانی سه گونه دارد

تو را دعوت میکنم به شرط اینکه با عمرو بیایی

یا اینکه دعوتت می کنم به شرط اینکه با عمرو نیایی

یا اینکه می خواهی بیاری و می خواهی نیاری و این را به زبان می آورم و اطلاق می کنم

لذا این لابشرط قسمی خودش یک نوع دعوت است ولی آن مقسم موجودیت ندارد و دعوت مجزا نیست مگر در وجود یکی از این سه قسم)

اعنی المقسمی ( همه ماهیت ها می توانند کلی باشند) قد تکون جزئیة و هی المشروطة بالتشخص (ماهیت بشرط شئ از از ماهیت بودن که نمی افتد ماهیت است ولی لابشرط، انسانی که زید است دیگر کلی نیست لذا اینکه گفته اند موجود یا ماهیت است یا هویت و اولی کلی است ودومی جزئی است می گوییم مقسم کلی و جزئی موجود نیست بلکه معنی است، معنی چه ماهیت باشد چه غیر ماهیت باشد ولایفرق فی ذلک بین ان تکون الماهیة الکلیة او الجزئة موجودة ام لا ( لابشرط حالا موجود باشد چه موجود نباشد عنقاء کلی است ولی ماهیتش معدوم است دایناسور کلی است در حالی که ماهیت معدوم است وجود وعدم در کلیت و جزئیت نقشی ندارد زیرا کلی فرض صدقش بر کثیرین محال نیست اگر فرض کردید که دایناسورهای بودند به تک تکشان دایناسور صدق میکند لذا معنی صدق می کند می خواهد کلی باشد یا جزئی زید ماهیت جزئی است چه موجود باشد می گویی زید موجود ویا اینکه نباشد و بگویی زید معدوم در هر حال موضوعش جزئی و شخصی است زیرا مقسم کلی و جزئی معناست، وجود مرحله ششم بود و و معنا مرحله دوم بود رب معنی که واقعیت نداشته باشد)

وایضا الوجود قد یکون کلیا وهو الذی جعلوه موضوعا الحکمة (موضوع فلسفه وجود است و وجود را به واجب و ممکن تقسیم می کنیم و هر کدام اقسامی دارند که می توانند کلی باشند) وقد یکون جزئیا کوجود زید وکذلک العدم قد یکون کلیا کمطلق العدم ( عدم لیوان روی میز عدم است، عدم گلدان هم عدم است لذا عدم قابل صدق بر کثیرین است هر چه در این عالم وجود ندارد عدم دارد وعدمش مصداقی است از عدم لذا عدم کلی دارد همانطور که جزئی هم دارد) وقد یکون جزئیا کعدم وجوده تعالی حین وجوده (اجتماع حق با عدمش یک مصداق از اجتماع نقیضین است لذا جزئی و کلی کاری با وجود و عدم ندارد ماهیت هم می تواند کلی باشد و جزئی پس اصلا بحث کلی و جزئی نمی تواند توجیه گر ورود بحث ماهیت در فلسفه باشد بحث ماهیت هیچ ربطی به کلی و جزئی ندارد ماهیت یکی از آن چیزهایی است که می تواند کلی باشد و می توان جزئی باشد. کلی جایش ذهن است. آن که کلی است محکی مفهوم است نه خود مفهوم؛ مفهوم یک ابزار است تا آن محمول را بفهمی زیرا مفهوم حاکی است و معنی محکی است. مصداق تقسیم نمی شود بلکه معنی تقسیم می شود به این مصادیق البته نباید بین معنی و مصداقِ معنی، مخلوط کرد. درک معانی کلی توسط ذهن است ولی جای او ذهن نیست مثل اینکه بگوییم خدا را ذهن درک می کند پس باید جای خدا در ذهن باشد! که غلط است.)

(نتیجه:) فلیس مبحث الکلی و الجزئی طریقا للبحث عن الماهیة فی الفلسفة

الماهیة مشترک لفظی بین معنیین

1.مایجاب به عن السؤال بماهو ( آنی که در جواب ماهو می آید را می گویند ماهیت) وان شئت فقل مایقال فی جواب ماهو (ایا این اصطلاح است؟ نه همانطور که وجود اصطلاح نیست ماهیت نیز اصطلاح نیست) وهذا معنی لغوی مأخوذ من ماهو (از ماهی یا ماهو یک مصدر جعلی ساخته شده است و هر مصدری می تواند به معنای اسم مصدری به کار برده شود) وقد یشتق ... وقد یقال الماهیة (در روایت هم گفته شده ماهیت یا مائیت) مشتق من "ما" (از ما یک مصدر جعلی درست می شود مائیت و هر دو یعنی مائیت وماهیت مصدر است همانطور که کم یعنی چقدر و کمیت یعنی قدر کیف؛ یعنی چگونه و کیفیت یعنی چگونگی و لمَ یعنی چرا و لمیّت یعنی چرایی این با انها هیچ فرقی ندارد أله مائیة وانئیة و می توان اثبات کرد که هیچ کدام از استدلال هایی که آورده شده است بر اینکه صحیح نیست) کالکیفیة و اللمیة و ...

وهذا هو محل البحث فی هذه المرحله (اگر الان می گوییم که این مرحله راجع به ماهیت است این ها همه در بحث مایقال فی جواب ماهو گفته می شود) و یسمی الماهیة بالمعنی الاخص

2. ما به الشئ هو هو ای حقیقة الشئ (آنچه که شئ به او او گفته می شود) ولما کان الشئ اعمّ من الماهیة بالمعنی الاخص (چیزی که شئیت او به اوست؛ یعنی او بودنش به اوست انسان او بودنش به انسانیت است این شئ می تواند ماهیت باشد و می تواند وجود باشد و وجود، وجود بودنش به همان وجود است؛ این شئ می تواند عدم باشد، عدم بودن یک شئ به همان هیچ بودش است) کان هذا المعنی اعم من الاول اذ یشمل الوجود والعدم وصفاتهما ایضا (صفات وجود مثل وحدت و علیت و معلولیت و کثرت اینها همه می آیند هر جه شما تصور کنید بالاخره یک حقیقیتی دارد حقیقت وجود وجودش است وحقیقت عدم همان پوچی آن است و... لذا هیچ چیز از این تعریف بیرون نمی ماند)

والمعنی الاول لا یشمل الوجود لان الوجود لا یکون کلیا بینما الماهیة بالمعنی الاول کلیا (مایقال فی جواب ماهو کلی است در حالی که وجود کلی نیست و مساوق با تشخص است لذا شامل وجود نمی شود ولی معنای دوم شامل می شود)

اقول لا یشمل الوجود لانه نفس الهویة المفروضة بالسؤال (شما وقتی می دانید که هویت یک شئ را سوال می کنید یک چیزی را سوال می پرسید: ما هو؟ اول سوال می پرسید که آیا هست؟ یعنی با مای حقیقیه سوال می پرسید که او چیست؟ ماهو از چیستی او می شود پس شامل وجود هم می شود) فلایکون موردا السوال (در حالی که ماهیت سوال از هستی نیست بلکه از چیستی) والا فالوجود کالماهیة یجوز ان یکون کلیا (و خود ملاصدرا صریحا می گوید که مفهوم وجود کلی است ولی به او اشکال می کنیم که معنی، کلی است نه مفهومش ولی بالاخره او کلیت را در غیر ماهیت را هم می پذیرد لذا کلیت به وجود هم راه دارد)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo