< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: تعاریف ماهیت و اینکه ایا بحث از ماهیت بحث فلسفی است یا خیر؟

مقرر: محمد حسن فاطمی نیا

از عیسی ع نقل شده است که از ایشان سوال کردند که یک عمل به ما نشان بدهید که ما را نزد خداوند محبوب کند فرمود ابغض الدنیا شما دنیا را دشمن داشته باشید خداشما را دوست خواهد داشت

واز امام صادق ع در کافی : اذا تخلی المؤمن من الدنیا سَمی .. وقتی مؤمن از دنیا خودش را خالی کرد (یعنی هر چه غیر خداست چه پول چه جایگاه و ... که با تخلیّ هم ادا شده است یعنی کلفت دارد و زحمت دارد که انسان خودش را از این شیر بگیرد) اوج می گیرد یعنی از زمینی بودن آسمانی می شود و وجد حلاوة حب الله (دیگران مثل آدم سرماخورده ای می مانند که وقتی شیرینی را می خواهند بچشند ولی با تلخی ..) اهل دنیا می گویند این دیوانه است در حالی آنی که این قوم قاطی کرده اند ذکر خداست که سرگرمی غیر از خدا را ندارند)

امسال به لطف خدا جلد دوم شروع می شود که بحث از ماهیت است حضرت استاد جوادی آملی همانطور که در رحیق هم فرموده اند اول باید بحث کرده که ایا بحث از ماهیات بحث فلسفی است یانه؟

هل البحث عن الماهیة فلسفیّ؟

کون البحث فلسفیا و عدمه یبتنی علی القول بأصالة الماهیة او الوجود وعلی تفسیر اصالة الوجود (این مبنایش آنجاست) خیلی روشن است که اگر کسی قائل به اصالت ماهیت شد بحث فلسفی می شود زیرا که هستی چیزی جز ماهیت نخواهد بود) فعلی القول باصالة الماهیة البحث فلسفی لان الفلسفة تبحث عن الموجود بما هو موجود ولیس الا الماهیة علی هذا القول

ما یظهر من کلمات علامة الطباطبائی فی کثیر من مواضع البدایه النهایة بل صرح بذلک فی تعلیقته علی الاسفار، ج7، ص 227 (چاپ ایران) :

ولا نعنی بالماهیة الا حد الوجود

وهو انّ الماهیة حد الوجود (حد یعنی انجایی که وجود تمام می شود می گویند که نقطه حد خط است یعنی خط را در نظر بگیرید تا انجایی که خط است و خط تمام می شود می شود نقطه لذا خط دو نقطه دارد یکی در رأس و یکی در انتها یا می گویند که حد سطح خط است و حد سطح در جایی است که سطح تمام می شود وحد حجم، سطح است یعنی جایی که سطح تمام می شود واگر بگوییم حد الوجود یعنی جایی که حد تمام می شود لذا می گویند حد عدمی است) و حد الوجود نهایة الوجود و هو امر عدمیّ (این هم یک تفسیر از اصالة الوجود و عمده کسانی که مخالف با اصالت وجود هستند با این تفسیر مخالف هستند و تصور اصالت اول به معنای اول را اصلا برایشان مطرح نبوده است و اگر می توانستند تصور کنند آن را انکارش نمی کردند)

قول سوم : ما یظهر من بعض کلمات علامة الطباطبائی (مثل بعضی از کلماتشان در نهایة و همینطور در توحید علمی و عینی ص 167)

راجع: توحید علمی و عینی (ایشان در اینجا تذییلی دارند که می گویند: معلوم می شود که مسأله الماهیة حدود الوجودات یک حرف مجازی وشاعرانه است ولی اگر بخواهی دقیق حرف بزنی باید بگویی؛ بل الماهیات اعتبار حدود الوجودات وهو الذی یصرح به شیخنا المحقق، حضرت استاد مصباح در جاهای مختلف به آن تصریح کرده اند که اصالت وجود یعنی وجود در خارج موجود است وماهیت نه، اینکه در خارج نیست و حتی حدش هم در خارج نیست پس چیست؟ ظهور ذهنی حد است یعنی ذهن شما وقتی با وجود محدود روبرو می شود از حدش یک چنین چیزی مرتسم می شود بدون اینکه ان چه که نقش بسته است در ذهن شما در خارج باشد مگر می شود؟ بله الان می گویند که نور سبز و .. که در ذهن ما است در حقیقت در خارج چیزی به نام سبزی و ... نیست نور به شئ می خورد و بعد به چشم شما می رسد و در خود شما احساس سفیدی می کنید برای من چنین جلوه می کند و تمام ماهیات هم همینطور است و خودشان در خارج نیستند بلکه وجودات محدود در خارج هستند و از خود وجود ها هم نه بلکه از حدشان که وقتی به ذهن شما منعکس می شود. حد یعنی اعتبار ذهن شما این را درست کرده است درک ذهن شما اینگونه است و ساختار ذهن شما این گونه است که از حد موجودات چنین چیزی در ذهن شما شکل می گیرد) وهو ان الماهیة ظهور حد الوجود فی الاذهان، ظهور حد وجود در ذهن) استاد مصباح، آموزش فلسفه درس27 :

دلیلی دیگر که برای اصالت وجود می توان اقامه کرد .... (چون ماهیت انعکاس حد وجود است و خدا حد ندارد لذا خدا نیز ماهیت ندارد)

ونیز همان کتاب درس 26.

و تعلیقه 10 بر نهایة الحکمة

فرق قول دوم با سوم این است که می گوید خود حد ماهیت است کوری واقعا در خارج است وزید واقعا کور است ولی قول سوم می گوید خارج مصحح انتنزاع مفهوم ماهیت می شود که می شود معقول ثانی

قول چهارم: مایصرح شیخنا الاستاد جوادی آملی و هو ان الماهیة ظهور الوجود المحدود فی الاذهان وهو الذی یظهر من بعض کلمات العلامة الطباطبائی ایضاً (یعنی ریشه در کلمات علامه دارد ولی علامه به قول سوم را به صورت قطع گفته است ومابقی را گفته است مجازی گفته اند)

مدرس زنونی می گوید ماهیات خصوصیتشان این است که بسته اند هم جنبه اثباتی دارند وهم نفیی می گوید این است و غیر از این نیست هر چه دیگری هم باشد وحدت سرجای خود محفوظ است

لذا بنابر قول به اصالت ماهیت بحث فلسفی است ولی بنابر قول به اصالت وجود ...

وعلی القول الاول (که گفت ماهیت عین وجود است) یکون البحث عن الماهیة وعن اقسامها من المقولات و غیرها (شما ماهیت را می گویید تقسیم می شود به جوهر وعرض) اقسام اقسام و ... همینطور تا جایی که برای تقسیم لازم نیست موضوع را مقید به قیدی بکنید بحث فلسفی می شود لذا می بینیم یک مرحله اش در مورد وجود است بقیه تقسیمی است چرا که بحث های تقسیمی جزء موضوع علم است که از بحث از اعراض ذاتی آن موضوع می شود) لأن الماهیات اعراض ذاتیة للوجود (قول اول می گوید این که در لیوان است آب هم است لذا بحث از اعراض ذاتی وجود یعنی از محمولات حقیقی وجود است لذا تصریح می کند ملاصدرا که الماهیة اعراض ذاتی موجود هستند.

وعلی القول الثانی ایضا یکون البحث عن الماهیة وعن اقسامها من المقولات وغیرها بحثا فلسفیا ( چون وجود به وجود محدود و نامحدود تقسیم می شود شما از این محدود و از حدش بحث می کنید بحث فلسفی است زیرا بحث از اعراض ذاتی موجود است) لان الماهیات اعراض ذاتی للوجودحیث ان الوجود العینی ینقسم الی محدود وغیرمحدود ویختلف محدود باختلاف الحدود (وقتی امدید سراغ محدود ها و محدود ها هم یک حد که ندارند یک کاغذ به شکل های مختلف می تواند داشته باشد یعنی حدود مختلف بگیرد) واما علی القولین الاخیرین فلیس بحث عن الماهیة من مباحث الفلسفیة (اینجا بحث از وجود است و این را حضرت استاد صریحا در درس می فرمودند وشاید هم برگشته باشند ایشان بحث از مقولات و ... را استطرادی می دانستند مثل بحث از عدم که استطرادی است ماهیت هم اینگونه است و ماهیت موجود در خارج نیست که در فلسفه که از ماهیت بماهو موجود بحث می کنند ایشان (استاد مصباح می فرمودند)یکی از مراحل در فلسفه باید تقسیم می شد به وجود اعتباری و حقیقی هم ملاصدرا وهم علامه باید چنین مرحله را باز می کرد و بارها می گفتند که بنابر اصالت وجود، وجود و صفاتش می شود معقول اول و بنابر قول شیخ اشراق می شود معقول ثانی زیرا ماهیت در خارج نیست ولی منشأ انتزاعش است و معقول ثانی چیزی است که منشأ انتزاع دارد ولی مابه ازاء مستقل ندارد

المعقول الثانی مساوق للاعتباری نفس الامری ما یک اعتبارات قراردادی که علامه داریم و یک اعتبارات عقلی داریم که عقلاء باشند یا نباشند اینها باید باشند ولو در ظرفی که عقلا هم نباشند عنقاء معدوم را تحلیل می کند به عنقاء ومعدوم و بعد می گوید ماهیت من حیث هی لیست الا هی این را عقل می فهمد نه اینکه درست کند مثل زوجیت و ملکیت نیست که درست کند بلکه عقل می فهمد که این از قضایای ضروری ازلی است بدون هیچ قید وشرطی ندارد

اگر مسقتیم برسد عقل می شود حقیقی و اگر با دستکاری واقعیت به آن می رسد می شود اعتباری عقلی

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo