< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقریر نظریه تشکیک علامه مصباح یزدی (حفظه ا..)
امیر المؤمنین (ع): عالم با دل و ذهنش نگاه می کند وجاهل با چشمش هایش نگاه می کند (اینکه می گویند فلانی عقلش در چشمش است یعنی همین)
علامه مصباح تشکیک را به معنای وحدت در عین کثرت می دانند، ولی معتقد هستند که این همان تشکیک منطقی است ولو اینکه منطقیین تشکیک را پنج قسم گفته اند و این جزء آن پنج قسم نیست و آن عبارت از این است که حقیقت وجود با هم ارتباط داشته باشند به طوری که برخی رابطه برای دیگری باشد
ذهب مما ذکرنا انّ فی التفسیر الرابع
1.یکون التشکیک الفلسفی نفس التشکیک المنطقی فی المعنی (معنایش همان است یعنی یک کلی داریم که افرادش با هم فرق دارد بعضی مستقل هستند وبعضی رابط که منطقی این قسم تشکیک را نگفته است لذا این ششمین قسم تشکیک منطقی می شود)
2.موضوع التشکیک فی المنطق هو المفهوم الکلی (آخوند بعضی جا ها می گوید معنی به نظر ما هم مقسم باید معنی باشد بعضی جا ها گفته است که مقسم کلی و جزئ وجودی است اگر وجود ذهنی باشد کلی است و اگر خارجی باشد جزئی خواهد بود) وفی الفلسفه حقیقة الوجود العینیة (یک مطلبی دارند حضرت استاد جوادی که احکام وجود سه دسته است یک دسته که مال تک تک وجودات است مثلا وقتی می گوییم وجود اصیل است هر وجودی اصیل است کل فرد فرد من الوجود است که از احکام کلی وجود است مثلا وجود لایتکرر یعنی هیج وجودی نمی شود بعینه وجود پیدا کند یعنی دو تا وجود نمی تواند داشته باشد به نحو عام استغراقی یعنی تک تک وجودات. و یکی هم احکام عام مجموعی؛ تشکیک می خواهد ببیند همه وجود کثرت در عین وحدت است یا کثرت محض یا ... است بحث سر کل وجود است. استاد می فرمایند موضوع فلسفه معنی کلی وجود نیست بلکه حقیقت وجود است آن هم یکجاست.)
3.التشکیک فی المنطق لم یعرف منه الا خمسة اقسام (در منطق می گفتند که ما پنج رقم تشکیک شناخته ایم تشکیک یا به شدت و ضعف است ویا به تقدم و تأخر است و یا به اولیت وموخریت است) والآخوند کشف عن قسم ثالث
4.التفسیر الرابع یؤدی الی قول خامس فی المسأله (موحدین چهار دسته اند قائل به وحدت محض، کثرت موجودو وحدت وجود، کثرت محض مشائین، کثرت در وحدت وبرعکس که مال ملاصدرا است ولی قول استاد قول خامسی است) اذ یعتقد بالوحدة فی عین الکثرة فی الکثرة الطولیة (این موجودات عالم با اینکه رابطه دارند همه با هم علت و معلول نیستند بلکه تباین دارند) وبالتباین فی الکثرة العرضیة فراجع:
-آموزش فلسفه،درس30 (آیا می توان برای کل هستی وحدتی را اثبات کرد – ایشان اذعان دارند که در تشکیک وحدت در عین کثرت است و همین را فلاسفه تشکیک می دانند، ولی در عین حال برای توضیح از تبیین تشکیک منطقی شروع کرده اند- قول ملاصدرا را می شود دو گونه تفسیر کرد که استاد مصباح دومی را قبول می کنند یعنی فقط در طولی را می پذیرند، ولی ملاصدرا هم در طولی هم در عرضی قبول می کنند- )
-التعلیقة علی نهایة الحکمة، حاشیة 28( یک کثرت مال ماهیت است که به آن توجه نمی کنیم یک کثرت هم مال وجود است که محل بحث است در بحث تشکیک، اولی کثرتی نیست که به وحدت برگردانی. خیلی راحت می شود کلام علامه را منع کرد یعنی آنجا نمی شود اختلاف تشکیکی را شمرد. ..)
-همان، حاشیه 29(خودشان می فرمایند قول من می شود قول پنجم در مسأله)
(استدلالی که علامه برای تشکیک آورده اند وحدت حقیقی را اثبات می کند نه وحدت شخصی وجود را وملاصدرا هم هیچ جا چنین وحدتی [یعنی از وحدت مفهوم، وحدت شخصی وجود را اثبات نمی کنند] را نمی خواهند اثبات کنند. و علامه استناد به وحدت حقیقت از طریق وحدت مفهوم را ردّ می کنند و دلیل دومی را می آورند)
استدلّ الاستاد علی ما ذهب الیه بأنّ المعلول وجود رابط ( ازراه وجود رابط استدلال کرده اند)
-آموزش فلسفه، درس30، (برای این دو قول به دو صورت می توان استدلال کرد که همان دلیل وحدت مفهوم است دلیل دوم از مقدماتی تشکیل می یابد که در بحث علت و معلول آورده می شود –در این جا مقدمات وجود رابط را می آورند- )
-همان، درس33( تفصیلا در مقام استدلال بر امده اند- که ما آن را مفصل تقریر منطقی کرده ایم که بیست تا مقدمه شده است که در ذیل خواهد آمد)
-التعلیقة علی نهایة الحکمیة، حاشیه29( ویمکن اثبات التشکیک فی حقیقة الوجود من طریق رابطیة المعلولات ..)
تقریر مسأله:
مقدمه1: الواجب علة وماسواه معلول
مقدمه2: والمعلول مرتبط الی علته ( این معلول اوست و او هم علت این است)
مقدمه3: واذا کان مرتبطا الی علته فارتباطته الیها اما ذهنیّ او عینیّ (یا این ارتباط ذهنی است یعنی ذهن ما این را به هم پیوند داده است مثل هیوم که می گوید در خارج علیت و معلولیت نیست ذهن به این دلیل که دو چیز را مکرر دیده است نیتجه این دیدن این شده است که تا یکیش به ذهن می آید دیگری نیز به ذهن می آید یعنی تداعی معانی است در خارج علیتی نیست. ولی طبع هر عاقلی می گوید که هر چه که ممکن شد موجودیتش از خودش نیست واین را عقل ما می فهمد اگر بدون علیت درست بشود تناقض است یعنی چیزی که خود به خود موجود نیست خود به خود موجود باشد وحتی گاهی می گویند اینکه "اجتماع نقیضین هم محال است" [صرفِ]هم فرض است!!)
مقدمه4: لکن الشق الاول من التالی محال ( اینکه بگویی ارتباط علت به معلول ذهنی است یعنی خدا در خارج علت نیست) لأنه
مقدمه5: لو کان ارتباط المعلول الی علته ذهنیا (یعنی هیچ چیز در خارج مرتبط با چیزی نیست) لم یکن المعلول مرتبطا الی علته فی الخارج (در خارج این معلول به علت ارتباط ندارد)
مقدمه6: ولو لم یکن المعلول مرتبطا الی علته فی الخارج لم تکن هناک علیة فی الخارج (زیرا علیت همین است که یک چیزی در خارج وابسته به چیزی دیگری باشد)
مقدمه7: لکن التالی محال لأن قانون العلیة من البدهیات الاولیة (تصورش برای تصدیقش کافی است ممکن نسبت به وجود و عدم علی السویه است یعنی نه وجود دارد نه عدم؛ حالا اگر بخواهد در همین حال وجود داشته باشد؛ یعنی در عین اینکه خودبه خود وجود ندارد خود به خود وجود داشته باشد که این تناقض است)
مقدمه8: واذا کان ارتباط المعلول الی العلة عینیاً (اگر عینی شد) فارتباطه الیها اما غیر وجود المعلول او عین وجوده (استدلال عقلی یعنی همین باید تمام راه ها را بیان کنی وببندی تا به مقصود برسی)
مقدمه9: لکن الشق الاول من التالی محال لوجهین(به دو وجه نمی شود که این ارتباط غیر از وجود معلول باشد) الاول انه
مقدمه10: لو کان ارتباطه غیر وجوده لکان وجوده فی ذاته غیر مرتبط الی علته (اگر ارتباطش غیر وجودش باشد یعنی یک علت دارید و یک معلول دارید بعلاوه ارتباط شئ له الربط نیست زیرا این ربط بیرون از معلول می افتد پس وجود معلول، ارتباط ندارد بلکه ارتباطش است که ارتباط دارد اما معلول خود ذاتش ارتباط ندارد پس خلف در معلولیت است)
مقدمه11: ولو کان وجوده فی ذاته غیر مرتبط الی علته (اگر در درون خود مرتبط نباشد) لکان فی ذاته مستقلا عن علته
مقدمه12: ولو کان المعلول فی ذاته مستقلا عن علته لم یکن معلولا لها (چون علیت و معلولیت در وجود است وجود این معلول از طرف علت آمده است) لأن حقیقة المعلول تنشأ من علته (اگر علت نبود معلول معدوم بود)
مقدمه13: لکن التالی باطل لأنه خلف. الثانی(وجه دوم)
مقدمه14: لو کان ارتباطه الیها غیر وجوده وهو امر عینی (فرض این است که ارتباط عینی است زیرا ذهنی را اولش باطل کردیم پس عینی است ولی غیر وجود معلول است پس..) لکان لارتباطه الیها ارتباط الیه [ارتباط معلول به علت خودش یک ارتباط است با معلول] (یک علت داریم ویک معلول و یک ارتباط؛ این ارتباط ایا ارتباط این معلول است؟ اگر این چنین است پس این ارتباط باید ارتباط داشته باشد به معلول؛ این همان فرمایش علامه طباطبائی است که اگر نسبت را گفتید که موجودیت دارد باید یک رابطه باشد که رابطه را پیوند بدهد به آن، پس اینجا هم یک ارتباط دیگر بوجود می آید واگر هم این ارتباط با آن ارتباط دارد باید یک ارتباط دیگر بوجود آمده باشد تا معلول بوجود بیاید یعنی تحققّ معلول وابسته به تحققّ بی نهایت ارتباط است) وهکذا ...
مقدمه15: ولوکان لارتباطه الیها ارتباط الیه و هکذا .. لزم التسلسل
مقدمه16: لکن التالی محال (پس به دو وجه ارتباط معلول به علت که امر خارجی است چیزی غیر از وجود معلول نیست حالا که غیر نشد عین می شود)
مقدمه17: واذا کان ارتباطه الیها وهو امر عینی عینَ وجوده (عین وجود معلول باشد و ارتباط که یک طرفه نیست ) کان وجوده عین ارتباطه الی علته لأن العینیة من الطرفین (اگر گفتی که الف عین ب است نمی توانی بگویی که ب عین الف نیست زیرا ارتباط از دو طرف است)
مقدمه18: واذا کان وجوده عین ارتباطه الی علته کان وجودا رابطا (وجود رابط یعنی همانی که عین ارتباط است زیرا وجود را به مستقل و رابط تقسیم می کنیم اگر چیزی خود ارتباط شد می شود وجود رابط)
مقدمه19: واذا کان وجوده وجودا رابطا کان شأناً من شؤون علته (متحدا بعلته)
مقدمه20: واذا کان المعلول شأنا من شؤون علته ثبت التشکیک (بررسی این استدلال برای فردا)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo