< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/10/21

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد بررسی دلیل سیزدهم بر وحدت شخصی وجود (دلیل لاحدیت خدا بر وحدت وجود)

امام علی ع در غرر :با خودت در راه اطاعت خدا بجنگ همانطور که با دشمن می جنگی، و همانطور که ضد با ضد مبارزه می کند.

مرحوم آخوند قائل به تشکیک وجود هستند و تشکیک وجود هم یعنی وحدت در عین کثرت وجود؛ ایشان قائل هستند که وجود، واحد شخصی است لذا دو تا مدعا دارند وجود متکثر است ویکی اینکه این کثرات به وجود واحد موجودند مدعای اول را گفتند بدیهی است، ولی مدعای دوم را ادلّه آورده اند که دوازده تا از ادله را آورده ایم و امروز دلیل سیزدهم را بررسی می کنیم

دلیل سیزدهم:

وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لانّ وجوده لاحد له (چه بگوییم نامتناهی چه بگوییم "لاحدله" از راه عدم تناهی واجب اثبات می کنند که وجودی مغایر با وجود او نیست و علاّمه جوادی آملی هم فرموده اند که هیچ کدام از ادله وحدت وجود تمام نیست الا این دلیل که تمام است) فراجع:

اسفار،ج6، ص257-259 ( ملاصدرا هیچ جا ندارد که ماهیت حد وجود است، ولی این را دارد که هر چه که ماهیت دارد محدود است ماهیت در صمیم ذات وجود است، ولی هر چه ماهیت داشت محدود است، زیرا معرفی دارد که بر دیگری صدق نمی کند ماهیت چیزی است که محدود است نه اینکه خودش حد باشد، برای اینکه وجودی که مال ماهیت است نمی تواند احاطه تام داشته باشد ماهیت دارد یعنی چیزی دارد که فی حد نفسه موجود نیست واگر بخواهد موجود باشد باید به او وجود بدهند وچیزی که ماهیت دارد در تمام مراتب وجود نمی تواند باشد لذا باید وجود ماهیت، در مرتبه ای از نفس الامر موجود نبوده است، ولی امکان داشته است اگر آن مرتبه را دهر را نگوییم می توانیم حدوث زمانی که مشائین قائلند را بگوییم، بالذات موجود نیست بلکه بالغیر موجود است لذا وجودش مسبوق به عدم است لذا حدوث ذاتی پیدا می کند در مرتبه ای که ماهیت است وجود نیست، هیچ ممکنی نیست مگر اینکه وعائی دارد که وجود خاص مقید به این ممکن آنجا نیست –تا اینجا تمهید بود و ربطی به استدلال نداشت- در واجب نمی توانیم بگوییم حد دارد ماهیت دارد و مرتبه ای دارد که واجب وجود ندارد واینکه واجب وجود صرف است یعنی اینکه ماهیت ندارد وغیر از وجود وشدتش وجود ماهیتی ندارد. غیر متناهی عددی یعنی تعداد موجودات بی نهایت است ولی شاید تعداد موجودات بی نهایت باشد یا نباشد. و غیر متناهی طولی، غیر متناهی طولی و عرضی، غیر متناهی طولی و عرضی وعمقی هیچ کدام از اینها محل بحث ما نیست بلکه غیر متناهی وجودی محل بحث ماست که از آن تعبیر می کنند به بی نهایت شدیّ، اگر وجود واجب بی نهایت شد دیگر زمین و آسمان از وجود او خالی نیست اگر غیر متناهی نباشد واجب می شود ممکن اگر وجودش نهایت داشته باشد به ازاء نهایتش یک جهت است و به جهت محدود بودنش جهتی دیگر ایجاد می شود، لذا مرکب می شود از حد و محدود یعنی واقعیتی دارد و حدی این می شود مرکب و واحد حقیقی نمی شود و هر چه که واحد حقیقی است باید از منظر شدت، بی نهایت باشد و همه چیز هم باشد نتیجه این بی نهایت بودن این است که همه چیز باشد یعنی همه موجودات به خدا بر می گردد یعنی همه وجودشان به وجود حق است یعنی اگر وجودشان را دنبال کنی به خدا می رسی نه اینکه معنای الی الله تصیر الامور این باشد که همه اشیاء [فقط] در حشر به خدا بر می گردد.)

تقریر استدلال:

مقدمه1: وجود الواجب لاحدله لانه لاحد له و لأنه لو کان له حد لکان مرکبا من المحدود و حده (هر موجود محدودی یک محتوی دارد یک حد؛ یک سطح علاوه بر اینکه سطح است یک خطی هم درحد اوست، ولی اگر سطح نامحدود باشد غیر از سطح چیزی نیست دیگر خطی ندارد و یک خط وقتی محدود است که دو نقطه در رأس آن باشد لذا ترکیب در انهاست)

مقدمه2: واذا کان الواجب تعالی لاحدله (یعنی هیچ جا نیست که بگویی خدا نیست) کان متحقق الوجود فی جمیع المراتب الوجودیة (یعنی ما نمی گوییم سمائی نیست وارضی نیست ما وحدت محضه ای نیستیم ما قائلیم که همه موجودات هستند ولی در همه موجودات خدا وجود دارد وجود او متحقق است در همه مراتب وجودی والا اگر این طور نباشد می شود محدود)

مقدمه3: واذا کان متحقق الوجود فی جمیع المراتب الوجودیة لم یخل عنه أرض ولاسماء ولا برّ و لابحر وهکذا (یعنی هیچ چیز خالی از وجود حق نیست)

مقدمه4: واذا لم یخل عن وجوده تعالی أرض ولاسماء و لا برّ و لابحر و ... کان وجوده تعالی موجودا فی کل شئ، (پس وجود خداوند متعال در همه موجودات وجود دارد)

مقدمه5: واذا کان وجوده تعالی موجودا فی کل شئ، (اگر وجود حق در همه موجودات است) کان موجودیة الموجودات بوجوده تعالی (در این ماژیک وجود خدا هست پس موجودیت او به وجودیت اوست یک چیز که نمی تواند دو تا وجود داشته باشد اگر وجود خدا در او است پس موجودیت او به وجود خداست) اذ لا یمکن ان یکون لشئ واحد وجودان[1]

مقدمه6: واذا کانت موجودیة الموجودات بوجوده تعالی، کان وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء (ما می خواستیم اثبات کنیم که بی نهایت غیر از این تصویری ندارد دیگر نمی توانید وجودی را در قبال آن تصویر کنید اگر گفتید که کوهی بی نهایت داریم یک دانه ماسه ویک رمل کوچک هم نمی توانید داشته باشید اگر بی نهایت است این رمله کجا می خواهد موجود باشد این ارزن کجا می تواند موجود باشد او بی نهایت است.)

وفیه:

اولا: ان المقدمة الاولی وان کان تامة (واجب لاحد له هم عقل می گوید هم نقل می گوید روایاتی فروانی داریم که می گوید خداوند متعال لاحد له، این روایات طوری هستند که انسان مطمئن می شود به تواتر اجمالی که این مضمون از معصوم صادر شده است. ما در اینجا می گوییم این مدعا [اینکه خدا حد ندارد] درست است ولی دلیل شما نمی تواند درست باشد) الا ان الاستدلال علیها بأنه لاماهیة له ضعیف (مگر می شود موجودی باشد ولی چیستی نداشته باشد مگر براساس مبنای شما که وجودِ بی هیچ تعینّ را می پذیرد ولی ما می گوییم که این وجود بی تعین وجود ندارد یک سری تعیّن هایی داریم که یکی از دو طرف آن وجود باید داشته باشد یا متعلق باشد یا رابط یا واجب باشد یا ممکن و... این فرمایش شما از آن جا ناشی شده است که شما وجود خدا را وجود لابشرط مقسمی می دانید و ما ادله ای آورده ایم که واجب باید ماهیت داشته باشد. ما می گوییم علاوه بر اینکه ماهیت به معنای غیر الوجود را دارست ماهیت به معنای مایقال فی جواب ماهو را هم داراست) وکذا الاستدلال بلزوم الترکبّ لأن الحاجة لیست من لوازم کل ترکبّ ( شما می گویید واجب نباید ترکیب داشته باشد، ما می گوییم که هر ترکیبی دلیل بر احتیاج نیست اگر کسی بگوید که من احتیاج دارم ولی احتیاج به هیچی! دارم، [این واقعا یک احتیاج است؟] این یک ترکیب تحلیلی است شما باید در خدا چنین ترکیبی را قائل باشید خدا وجود خودش هست ولی وجود شریکش نیست؛ اولی اثبات است دومی سلب این ترکیب، ترکیبی نیست که ضرر برساند ولی اصل مدعا درست است) وکان الاولی ان یستدل علی ذلک بأن کل محدود موجود فی حده محدود فی خارج حده ( هر موجود محدودی در محدوده خودش است در خارج محدودش نیست مثل حادث زمانی یعنی یک چیزی که امروز موجود شده است ودیروز نبوده است هر حادث زمانی ممکن است، دیروز یک ظرف است وبقیه ظرفها یک ظرف دیگر است اگر شما گفتید این وجود اینجا است ودر جایی دیگر نیست پس این یک چیزی است که هم می شود باشد و هم می شود نباشد به دلیل اینکه در خارج از آنجا نیست اگر گفته شود که ممکن یعنی در همانجا که هست نباشد، می گوییم این درست نیست زیرا در این صورت می شود چیزی که اجتماع نقیضین در آن متحقق است ممکن به حساب ظرف وجودش نمی شود نباشد و اما به اعتبار غیر ظرف وجودش می گوییم) فیجوز علیه الوجود والعدم

وثانیا: ان المقدمة الخامسة ممنوعة ( شما گفتید که اگر وجودش لایتناهی است موجود است در هر چیزی، همانطور که حضرت علی (ع) فرموده اند: که داخلٌ فی کل شئ ، و [در جایی دیگر فرموده اند] اُناجیک موجود فی کل مکان .. اینکه خدا در همه جاست شما می خواهیدی نتیجه بگیرید که موجودیت او به وجود او باشد بلکه موجودیت اشیاء به وجود خودش است اصلا اشیاء بودن فرع این است که این ها دوتا باشد اگر خداوند داخل فی الاشیاء است باید اشیائی باشد [که او داخل در آنها باشد] والا می شود سالبه به انتفاء موضوع) لأن وجوده تعالی و ان کان موجود فی کل شئ لکنه لایستلزم کون موجودیة الموجودات بوجوده[2] لما ثبت فی محله من جواز تداخل موجودات (می گوییم که وجود خدا یک نور معنوی لایتناهی است اگر حسی هم بود و وبی نهایت بود هیچ منافاتی نداشت که موجودات دیگر باشد مثل نور در بلور خود آخوند این را در جاهایی دارد وجود خدا مغایر با وجود موجودات است) فوجوده تعالی موجود فی کل شئ لکن وجوده تعالی مغایر لوجود کل شئ (دو تا وجود هستند و غیر از هم هستند و اگر غیریت گفتیم دیگر فرمایش آخوند نخواهد شد) فله تعالی وجود یخصه و لکل موجود غیره تعالی ایضا وجود یخصه (هر وجودی وجود خودش را دارد اینکه بگویی وجود همه به وجود اوست این به دست نمی آید که همه موجودات عین وجود حق هستند قبل از او وجود لایتناهی است واگر یک محدودی درست شد از لایتناهی بودن او کم نمی شود[3] واینکه وجود محدود از او سلب می شود محدودیت برای او نمی آورد. هر چند وجودشان هم سنخ است؛ مثلا روح موجود است بدن هم موجود است ولی دوتا هستند دو تا موجود هستند، ولی یک در دیگری است اینکه یکی در دیگری است اثبات نمی شود بگوییم که موجودیت او به این است)

 


[1] اینکه کثرت وجود دارد از منظر عقلی بدیهی است و از منظر نقلی واجب است و از ضروریات است. اینکه هر موجودی دو حیث دارد یک حیثیت تغایر با حق است و یک حیثیت عینیت با حق که همان حیثیت وجودی است ولی از منظر حیثیت غیر وجودی و نفسیتش این حیثیت امر عدمی است و آنی که حقیقتش یک امر عدمی است.
[2] آخوند می گوید موجودات موجودات بوجوده می گوید که موجودیت اشیاء همان موجودات خدا است بشخصه.
[3] می شود لایتناهی بعلاوه چیز دیگر مثلا لایتناهی بعلاوه یک که از لایتناهی بودن او نمی کاهد (فهم مقررّ).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo