< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/08/26

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: آراء فلاسفه در معنای عینیت ارتباط معلول با علت

این که وجود معلول عین وجود علت است همه فلاسفه این را قبول دارند و در این اتفاق دارند

تبصرة اتفقت الحکما علی ان وجود المعلول عین الارتباط و ان شئت فقل عین الربط و التعلّق والحاجة الاّ انهم اختلفوا فی تفصیله علی ثلاثة آراء ( اینکه وجود معلول عین ارتباطا ست یعنی چه؟ اختلاف است)

ما للمتقدمین علی الآخوند و هو ان الارتباط معنا ًاسمیٌ ( نمی گویند ارتباط معنای حرفی است) هو من مقولة اضافة حیث ان کلّ وجودین احدهما علة و الآخر معلول مرتبط احدهما بالآخر ( اگر دو موجود داریم که یکی علت است ودیگری معلول، هم علت با معلول ارتباط دارد و هم معلول با علت. مگر می شود گفت یک طرفش دارای ارتباط است و طرف دیگر دارای ارتباط نیست؟!) وهذا الارتباط صفة لکلّ منهما وهی عینه لما انّ مقولة الاضافة توجد فی الخارج بعین وجود موضوعها ( بارها گفته ایم که کسی که اینجا نشسته است و همسر پدرش در آن طرف دنیا ازدواج کرده است والان آن خانم بچه دار شده است و الان شده است برادر، ولی آیا در وجود او تغییری اتفاق است؟ تا خدا چیزی را نیافریده بود مرتبط با کسی و یا چیزی نبود و قریب با کسی و یا چیزی هم نبود، ولی همین که کسی را آفرید فانّی قریبٌ حقیقة درست است و هم اینکه این مخلوق مرتبط و متعلق و محتاج الی الله، حاجة نوع خاصی از ارتباط است؛ یکی از مقولات به قول شیخ اشراق نسبت است او می خواهد همه مقولات نسبی را مندرج کند تحت اضافه او همه مقولات نسبی را به نسبت تعریف کرده است؛ مثلا گفته است جدة عبارت است نسبتی است که محاط با محیط دارد؛ أین نسبت شئ به شئی دیگری است؛ نه اینکه هر کدام جنس عالی است. ما آن حرف شیخ اشراق را قبول نداریم ما یک چیزهایی در عالم داریم که اینها نسبت هستند و انواع مختلف با هم هستند ؛"فی" نسبت ظرفیت دارد معنای فی نه کوزه است نه آب، آن ربطی که بین آب و کوزه است. معنای "من" نه سیر است نه بصره است و... بلکه نسبت ابتدایی است. و "الی" هم نسبت مَن با سیر کوفه دارد با نسبت انتهایی، همه حروف معنایش نسبت است، ولی نسبتها با هم اختلاف دارند، لذا نسبت می شود جنس عالی و همه نسبتها می شوند انواع این جنس عالی.) فراجع

التعلیقات الفقرة 952، ص 537 موسسه حکمت و فلسفه بهترین چاپ آن را دارد ( وجودی که از غیر استفاده شده است، معلول است، متعلق به غیر بودن، مقومش است؛ همانطور که استغنا مقوم واجب است، احتیاج مقوّم معلول است، عین ارتباط است و مقوّم شئ نمی شود از او فارق باشد چون ذاتی آن است)

همان فقره 953، ص 538 ( نمی شود یک موجودی که محتاج است غیر محتاج بشود همانطور که وجود مستغنی نمی شود بشود محتاج، زیرا این حاجت مقومش است والا باید انقلاب بشود و حقیقتش گوناگون بشود)

همان فقره 370، ص 230 ( اگر وجود محتاج باشد دائما محتاج است، زیرا محتاج بودن او مقوّم اوست نمی شود در بعضی اوقات محتاج باشد و در بعضی دیگر نباشد)

فخر رازی، مباحث مشرقیه، ج1، 480 چاپ بیروت (اگرمعلول استناد به علت دارد به این خاطر است که ذاتاً محتاج است، اگر ذاتا استقلال داشت محال است که به علّت مستند باشد)

اسفار، ج1، ص254 (از دوانی نقل می کند؛ ذاتی که مستفاد از غیر است احتیاج به غیر ذات اوست و ذاتی که از طرف غیر است این مقومّش است که محتاج باشد. نمی شود که ابتدا محتاج باشد وبعدا در استمرار مستغنی باشد، همانطور که در واجب هم این طور است که بگوییم که ذاتی که مستغنی باشد در ادامه مستغنی نباشد.)

استاد: این اسمان و زمین و .. رابط نیستند وجودات مستقل هستند وجود فی غیره نیستند، ولی همه اینها عین حاجت هستند، عین ارتباط و افتقار به غیر هستند، ولی وجود رابط نیستند آن استدلالی که آورده اند همین را آورده اند نه اینکه معلول وجود رابط است.

ما للعلامة الطباطبائی ( ایشان هم می گویند که وجود معلول عین ارتباط است، ولی می گوید وجود رابط است) و هو انّ الارتباط هو النسبة التی هی معنی الحرفی (ایشان می گوید نسبت دو رقم داریم: یک نسبت یک طرفی و یکی دو طرفی است) حیث یقسم الوجود الی مستقل و رابط و یری ان المعالیل کلّها وجودات رابطة موجودة لا فی نفسها بل فی غیرها (شما هر چه تلاش کنید بین کتاب ومیز چیزی نمی بینید بین کتاب و میز این ارتباط موجودیتش در طرفین است نه اینکه خودش یک شئ ثالث باشد والا استدلال علامه پیش می آید که اگر اینطور باشد یک چیزی بین میز و کتاب باشد و آن ارتباط هم نیاز به یک ارتباط دارد که این سه تا چیز را به هم ربط دهدوهکذا یتسلسل... لذا وجود رابط وجود فی غیره است) و یشترکان فی انّ الوجودات متکثرة و بینها نسبة و اضافة العلة الی المعلول اشراقیة (اضافه اشراقی یعنی یک طرف به وسیله یک طرف دیگر درست بشود و این با ارتباط میز با کتاب فرق دارد و ربط در اشراقی هست ولی در علت و معلول این طور نیست اول علت معلول را درست می کند بعد معلول که به وجود آمد نسبت ایجاد می شود به تعبیر دیگر علت علت معلوا است و معلول علت نسبت است البته علة العلة، علة لمعلول علت دوم) حیث ان المعلول یوجد بایجاد العلة و یختلفان، فی انّ (بنابر قول) نسبة المعلول الی العلة نسبة قائمة الی الطرفین ( مثل همان کلام ابن سینا که می گفت ابتدا علت معلول را درست می کند و بعد نسبت درست می شود) بینما هی نسبة قائمة بطرف واحد هو العلة علی الثانی ( بنابر قول علامه معلول خودش همان نسبت است، یعنی دیگر طرفین نداریم )

ما للآخوند ومن تبعه و هو انّ معلول نسبة بمعناها العرفانی ( عارف می گوید عالم خدا و نسبتهاست) ای شأن لعلته وتجل له و بعبارة اخری معنی موجود بنفس وجود العلة کلاسماء الذاتیة ( خیلی روش در کلام آخوند بود که همه عالم اسماء الهی هستند اسما دیگر وجود رابط علامه نیستند، یعنی قسیم وجود حق نیستند. علامه می گوید: که رابط وجود فی غیره است و حق تعالی مستقل است. علامه می گوید که عالم وجود است، ولی وجودش قسیم وجود مستقل است ملا صدرا می گوید که این ها نسبتها هستند یعنی به وجود حق هستند وعلامه می گوید به ایجاد حق نه به وجود حق، لذا همه میگویند عین ارتباط است، ولی همه یک معنی از این کلام مقصود ندارد. و چون نسبت در عرفان و فلسفه و.. تفکیک نشده است منشأ این خلط ها شده است. در حالی که آخوند اساسا می گوید لا ثانی للوجود حتی بالاتر از استاد خود میر داماد، گفته است. آنها ثانی در وجود قائل هستند دیگر نمی توانند بگویند که رابط وجود ثانی است، ولی مای ملاصدرا می گوییم: یک، وجود داریم ویک، باری تعالی و لذا می گوید ربط، ربط عرفانی است و نسبت در عرفان یعنی اسم و صفت یعنی همانی که گفته است که در عالم جز صفات حق چیزی نیست) فراجع:

اسفار ج1، 381-384

اشکال دوم:

( شما فرمودید که اگر وجود رابط شد، ذات ندارد زیرا ماهیت ندارد) :

اما اولا ( همه وجود های رابط نسبت هستند و نسبت می شود جنس عالی و هر کدام از رابطها یک نوع هستند همه ماهیات نحوه وجود این وجود است؛ همه در طارد عدم بودن مشترک هستند، اختلافش این است که این یک نحوه وجود است و آن دیگری نحوه وجود دیگری است، لذا ماهیات همه اعراض ذاتیه وجود هستند، که ما و آخوند آن را قبول داریم) بانّ النسبة جنس عال لاَنواع النسب المختلفة کنسبت الظرفیة و الاستعلاء و الابتدا و الانتهاء (هر حرفی یک نحوه نسبت نیست، زیرا هر کدام یک معنای خاصی دارند، پس اینکه گفتید وجود رابط، ذات ندارد غلط است بلکه دارای ماهیت است)

واما ثانیا: هب ان الرابط لاماهیة له ( شما می خواهید بگویید که معلول خود آن حاجت است نه اینکه چیزی باشد که موصوف به صفت حاجت باشد) لکن المراد بالذات فی المقام لیس هو ماهیة و انما هو حقیقة

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo