< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه شواهد بر مقصود آخوند از وحدت در کثرت و کثرت در وحدت وجود
جاء اعرابی الی النبی .... بیابان نشینی آمد خدمت رسول خدا و رکاب مرکب را گرفت در حالی که حضرت آماده بودند برای یک جنگی و گفت یک کاری به من یاد بده که باعث وارد شدن من به بهشت بشود حضرت فرمودند: هر چه را که دوست داری که مردم با تو رفتار کنند تو هم با انها انجام بده و هر کاری که دوست نداری با تو رفتار نکنند انجام نده.
طبق نظر مرحوم آخوند تشکیک عبارت است واحد شخصی وجود که ساری در همه موجودات که همه موجودات به همان یک وجود موجودند وحدت شخصی در عین کثرت موجودات که قبلا خواندیم که علم و قدرت و حیات موجودند و قدرت غیر حیات و غیر اختیار هستند اشیاء هم حقیقتا غیر هم هستند، غیرت حقیقی نه غیریت وجودی و مبنای این حرف همان چیزی است که مرحوم آخوند فرموده اند حقائق مختلف موجود می شوند به حقیقت واحد.
( قائل به حدوث عالم شدن ضروت همه ادیان است اما حدوث عالم چگونه است آقای اخوند در حالی که خدا باشد همه چیز باید همراه او باشند؟ عالم یعنی ماده و موجودات عالم جزء صقع وجودی است ولی ماده مخلوقند و چون نمی توند حدوث عالم را تصور کند آن را به صقع وجودی می زند که اشتباه است)
7. ارتباط الممکن بالواجب هو معیته تعالی للممکنات ( همان معیت خدا با ممکن؛ هو معکم این ما کنتم منتها مهم این معیّت است چه نوع معیتی؟ که همان ارتباط ممکنات است با واجب چون ربط دو طرفی است یک طرف ارتباط ممکن با واجب است واز طرف دیگر معیت خدا با موجود است اما این معیت چیست؟ آیا مثل معیت وجود با ماهیت است؟ ) وهی معیت الوجود للماهیة ( معیت وجود و ماهیت چطوری است؟ قبلا گفتیم که آخوند با چهارده بیان معیت وجود وماهیت را بیان کرده است یکی اینکه به نحو عینیت است یعنی ماهیت عین وجود است گاهی گفته است وجود عین ماهیت است و گاهی ماهیت عین وجود است گاهی گفته مثل واجب و صفاتش است و گاهی گفته مثل ماهیت و وجود است، بالاخره با چهارده بیان این عینیت را بیان کرده است و اینجا هم فرموده است واجب و ممکن به یک وجود ممکن است مثل ماهیت و وجود. و اینها را ما می آوریم که حرفی را که ما به مرحوم آخوند نسبت می دهیم تأیید بشود) فاذا کانت الممکنات اسماء و نعوتا ذاتیة له تعالی کما مرّ کان الواجب عین الممکنات کما انّ الوجود عین الماهیة ( و این تکثر در ظرف تحلیل است همان تکثری است که در صفات می گویید. آیا شما برای خدا یک صفت قائل هستید؟ یا من نعوته لا تعد ... و این کثرت هم واقعی است و علم حقیقتا غیر قدرت است نه فقط مفهوما آخوند می فرماید یک جایی قدرت است علم نیست معلوم می شود که این ها حقائق مختلف هستند ولی ما می گوییم که حقائق مختلف در خارج موجود می شوند، ولی به وجود واحد بسیط بدون حتی تعدد جهت یعنی بسیط است در کمال بساطتت ولی همه اینها در خارج است نه فقط در ذهن ما- در باب حدوث مرحوم آخوند می گوید عالم ماده وجود سیال است؛ هر لحظه اش را نگاه کنید قبلا نبوده است یعنی حدوث را بر اساس حرکت جوهری تبیین می کند اگر حرکت یک حقیقت است پس حدوث دیگر غیر قابل انکار است. حرکت یعنی شما هیچ چیز از عالم ماده را نمی توانید بگویید لحظه قبلی بوده است وای به اینکه بگویی از ازل بوده باشد لحظه قبل نبوده است آنی که هست همین است که الان است تمام زمان گذشته این نبوده است و می گوید از این حدوث بهتر نمی توانی پیدا کنی) فراجع رسالة فی سریان الوجود که می شود مجموعه رسائل فلسفی چاپ بنیاد حکمت صدرا ص 161 ( اعلم ان ذلک الارتباط لیس بالحالیة و المحلیة .. یعنی واجب حال باشد و ممکنات محال باشد شبیه نسبت عارض و معروض است که تمام اعراض شؤون جوهر هستند البته با وجهی از وجوه و الحق این است که حقیقت آن نسبت و ارتباط مجهول است ... نمی شود آن را شناخت هر چه درمورد تقریب آن بگوییم از آن دور شده ایم آن نسبت مخصوصه همان معیت خداوند با محسوسات است وهو معکم این ما کنتم و همین نسبت مخصوصه نسبت علیت و ایجاد است چرا؟ برای اینکه همه چیزها به وجود او موجود هستند. ولذا گفته می شود معیت ذات حق با ممکنات نیست مگر اینکه همه ماهیت ها را او به پا کرده باشد ولاشک ان تلک المعیة مثل جوهر با جوهر یا عرض و عرض یا جوهر بالعرض و نه از قبیل یک موجود با یک موجود دیگر نیست بلکه از قبیل معیت وجود با ماهیتی که همراه با آن است ماهیت لابشرط موجود می شود به همین وجود نه اینکه ماهیت یک وجود دارد و وجود وجودی دیگر داشته باشد. ما در اصالت وجود گفتیم که وجود علیت موجودیت ماهیت است اگرماهیت موجود است به این خاطر است که به او وجود داده باشند و ایشان هم می گوید که معیت خدا با ممکنات معیت ماهیت و وجود است وهمنطور مثل روح و بدن معیت دارند) والیه یرجع فی بعض کلماته من ان معیته تعالی بالممکنات من قبیل معیتّ الروح و البدن ( یعنی مانند رابطه بدن و روح است اگر از بنده بپرسی می گویم: رابطه ولیّ و مولیّ علیه است و روح جاودانه خواهد بود. ما می گوییم که اولین مخلوقات خدا ارواح انبیاء بوده است و... بعد بقیه موجودات درست شده است وقتی که بدن درست می شود روح را در آن قرار می دهند با ماشین بدن یک راه هایی را می تواند ببرد که بدون آن نمی شود ان لک عند الله منزلة لا تنالها الا بالشهادة و شهادت لازمه اش این است که بدنی باشد و... یا اینکه خاسر باشد و استفاده سوء از آن کند لذا ما روح و بدن را مانند راننده و ماشین می دانیم که خیلی قوی تر از آن رابطه است ولی هرگز در مورد بدن و روح این طور نیست، ولی دست و پای شما در اختیار شماست و تحت ولایت شماست دو تا موجود است یکی ولیّ دیگری است، البته بلافاصله می گوییم که رابطه خدا با موجودات حتی هرگز مثل این هم نیست اگر عالم زیر ورو بشود خداوند عالم هیچ تأثری پیدا نمی کند، ولی از اینجهت که دو تا موجود است و یکی در دیگری است بدن در روح است نه روح در بدن و خدا در اشیاَء نیست اشیاء در خدا است آخوند معتقد است که روح وبدن به یک موجود است و تعبیر می کند که روح عین بدن است که در آن صورت می تواند بگوید معیت خدا با موجودات مثل معیت روح با بدن است .) فراجع
- همان ص 162-163 ( والاقرب .... اگر کسی معیت روح وبدن را که نه داخل می شود ونه خارج، چون دوتانیست که خارج یا داخل بشود اینها فرع بر تعدد است، اگر این را بفهمد می تواند بفهمد معیت خدا را بدون دخول و اتصال و... که البته تفاوت هم باز بسیار زیاد است ) وذلک لانّ الروح عنده عین البدن (ایشان معتقد هستند که روح وبدن یکی هستند) فهما موجودان بوجود الواحد فراجع الاسفار ج5، ص 482-483 ( الحجة الرابعة ان النفس صورة البدن .. .اما نه بدن و صورتی که مشایئین و علامه طباطبائی می گوید علامه می گوید که ماده یک جزء خارجی و صورت هم یک جزء خارجی است، ولی با هم اتحاد دارند، ولی مرحوم آخوند میگوید که اتحاد دارند ولی عینت دارند دو معنی هستند که به یک وجود موجودند. نفس صفاتی که مال بدن است متصف به آن می شود و هر چیزی که متصف به شئ ای می شود عین همان است برای اینکه صفت هر چیزی موجود است به چیزی که به آن متصف شده است پس ثابت می شود که نفس عین بدن است و اگر ما گفتیم که این دو تا هستند عینِ هم هستند خیلی تفارقشان روش است می گوییم عین است ماده وصورت های دیگر قطعا عین هستند چون قائل به فصل نداریم در این جا و آنجا هم که تغایریشان را باید با تکلف اثبات کنید می گوییم عینت است و اینجا که معیتشان راحت اثبات می شود عینیت به طریق اولی فهمیده می شود )
8. اشتراک الوجود بین الموجودات لیس من اشتراک الطبیعة الکلیة بین افرادها بخلاف التفسیر الاول (ما در تفسیر اول گفتیم که اگر وجود حقیقت اول است یعنی طبیعت واحد است و یک معنای کلی واحد است که کثیر است افرادش، یعنی همان وحدت در عین کثرت، ولی آخوند تصریح می کند که وحدت در عین کثرت به معنای وحدت کلی با افرادش نیست زیرا ایشان اساسا یک فرد بیشتر برای وجود قائل نیست) وذلک لم مرّ سابقا انهّ علی ما ذهب الیه من الشکیک لیس للوجود افراد وانما له مراتب او فقل نعوت و صفات ذاتیة (اگر این طور است پس اشتراک وجود بین وجودات اشتراک طبیعت بین افراد نیست پس چه اشتراکی است؟ این وجود مال همه است این یک طور اشتراکی است که نمونه ندارد اگر می خواهی اسمی ببری باید بگویی سریان که رساله سریان الوجود در همین موضوع است یک حقیقت است که ساری در مابقی موجودات است بقیه معانی ای می شوند به همان وجود لایتناهی) فاشتراک الوجود بین افراده لیس الاّ سریانه فیها و موجودیتها به ( وجود واحد است موجود کثیر است) فراجع:
- اسفار، ج1، 140 ( وجود حقیقت واحده است اشتراک واجب بین موجودات مانند اشتراک طبیعت کلی بین افرادش زیرا کلی و جزئی از عوارض ماهیات است وجود بجز تشخص به نفس هویت عینیه چیزی نیست ... این مراتب و شدت وضعف به نفس خود همان حقیقت واحده است)
- همان، ص 446-447 ( طبعیت تحققش به یک فرد است و لی انتقاءش به انتفاء تمام افرادش ولی وجود شمولش مانند کلی و افرادش نیست اون یک جور دیگری شمول و عمومیت دارد وقتی این طور شد پس وجوب حقیقت کامله مستلزم این است که همه واجب باشند لذا آخوند می گوید واجب الوجود واجب من جمیع الجهات هم شامل فعل می شود و هم صفات لذا وجوب او وجوب همه را دارد.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo