< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/07/12

بسم الله الرحمن الرحيم

بسم الله الرحمن الرحیم:

درس خارج اسفار استاد فیاضی (دام ظله)

موضوع:اثبات وحدت حقیقت وجود توسط وحدت مفهوم

تاریخ: 12/7/94

امام علی ع: خداوند متعال همه را از زمان آدم تا امروز مردم را دچار ابتلائات می کرده است خداوند متعال می ازماید بندگانش را به انواع سختی ها وآنها را با انواع کارهای زحمت دار و مبتلا می کند آنها ر ابا انواع ناخوشایندها همه برای اینکه خود بینی از دل های آن ها بیرون برود خودخواهی با بندگی سازگار نیست در کنار خدای متعال یک موجود دیگر را ذی اثر می داند همه اینها برای اینکه تکبر بیرون برود وکرنش و تذلل در نفوسشان جایگزین بشود واگر این طور شد ابوابی گشوده خواهد شد به فضل خدا و اسبابی خواهد شد برای عفو خدا لذا از اینجا می فهمیم که یکی از موانع اجابت دعا خود بینی است

عرض شد که برای وحدت حقیقت وجود به وحدت مفهوم وجود تمسک شده است عباراتی از مرحوم آخوند وعلامه طباطبائی و حضرت استاد مصباح دامت برکاته، ولی یک نکته که باید توجه شود این است که:

ولایخفی علیک التسمک بوحدة مفهوم الوجود بوحدة حقیقة الوجود من الآخوند لیس فی مقام اثبات تشکیک ( آنجا می خواهد بگوید که اگر وجودات متباین باشند نمی توانیم مفهوم واحد داشته باشیم) وانما هو فی مقام رد ما نسب الی المشائین (که خود آخوند کسی است که نسبت می دهد به ماشئین تبیان را، و برای اینکه این را رد کند می گویدکه مفهوم وجود واحد است وبعد می گوید که حقیقت وجود معلوم می شود که یکی است نه متباین، لذا این ها را برای رد تباین گفته است نه اثبات تشکیک به همه آدرسها مراجعه کنید همین است) لانّ التشکیک الذی یعقتد به الآخوند لیس بهذا المعنی الذی قد اخترنا (اینی که ما میگوییم را آخوند نمی گوید، آن ادله خودش را می خواهد وکلمات مرحوم آخوند را می آوریم که معنای دوم از تشکیک را بیان می کند وادله که خودش و دیگران آورده اند را بررسی می کنیم بالاخره به نظر ما وحدت مفهوم دلالت می کند بر وحدت حقیقت وهمه این استدلال را کرده اند که اگر فهم ما واحد بود حقیقت هم یکی است، ولی هدف آخوند در صدد رد قول مشائین است نه اثبات تشکیک) وهذا بخلاف حکیم سبزواری و العلامه الطباطبائی و دیگرانی- که بعدا می آیند- ایشان کلماتشان در اثبات تشکیک است، ولی مرحوم آخوند به مناسبتهایی برای رد تباین این ها را بیان می کند وحالا نحوه استدلال بر اینکه چرا وحدت مفهوم وجود دلالت بر وحدت وجود وحقیقت می کند؟ ما به مشاء می گوییم که شما که مفهوم وجود را یکی می دانید چرا آن را متباین می دانیم البته شهید مطهری و دیگران این نسبت به مشایئن را در می کنند) ودلالة مفهوم الوجود علی وحدة حقیقتة الوجود من وجوة خمسة:

1.

انه بدهیّ حیث ان حکایة المفهوم لمعناه ذاتیّ ( در عالم یک حاکی بالذات داریم که اگر این هم نباشد اصلا هیچی بر چیزی دیگر دلالت نمی کند برای اینکه لفظ علامت برای معنی قرار داده می شود اگر بگویند که برای آن معنی است، آنگاه در ذهن شما فهمی پیدا می شود که آن فهم حکایت از معنی می کند ولفظ فقط شما را متنبّه می کند بر انچه که در ذهن دارید، ولی تصور است که ما را منتقل می کند بر آنچه که مقصود است. لفظ را گره زده اند به آن تصور) بالوجدان (هر کسی می یابد که هر چیزی را که تصور می کند آن را می یابد هر کس می گوید دو تا دوتا از پنج نمیتواند حکایت کند، در ذهن که دو تا دوتا چهارتاست، وقتی اولی شکل گرفت بخواهی یا نخواهی این را حکایت می کند که دوتا دوتا پنج تاست، تصوری که از ماه داریم ماه را حکایت می کند تصور خورشید خورشید را نشان می دهد به نحوی که می گویند علم همین حکایت است ) ویلزمها ان یکون المحکی واحدا عندما یکون المفهوم واحدا، وجه اللزوم انه لو کان المحکی متعددا لتحققت عند فهمها حکایات (امور متعدد فهمش به این است که هم این را بفهمی وهم آن را بفهمی یعنی حکایتی داشته باشی از این و حکایتی داشته باشی از دیگری اگر از آن حکایت نداشته باشی مفهوم نیست و نفهمیدیم آن را اگر محکی ها متعدد است حکایت در پیش من محقق شده است) حکایات تحکی کلّ واحد منها واحدا من المحکیات المتعددة والا لم یحصل العلم بما لیس له حاکی (آن چیزی که حاکی ندارد علم به آن نداری.م علم حقیقتش همین حاکی است واگر حکایت ها متعدد شد؛) واذا تعدد الحکایات تعددت المفاهیم لان المفهوم لیس الا الحکایة ( اگر فهم شما واحد است می فهمیم که یک حقیقت را فهمیده ایم هر چند این مفهوم می تواند با تشخصات متعدد باشد، ولی مفهوم وجود با تشخصات کاری ندارد این وجود همین تحقق را می فهماند این همانی است که هر مفهومی دریچه ای تنگ است به واقع، هر مفهوم فقط یک حیثیت از آن را می گوید ممکن فقط ممکن بودن را می شناساند، نه موجود بودن آن را. هر محکی یک حیث را نشان می دهد، ولی ممکن است که حیثیتات متفاوتی در خارج محقق باشد. پس اگر مفهوم واحد است محکی آن نیز واحد است.)

2.

درست است که بدیهی است ولی می توان برای آن استدلال کرد یک بدیهاتی داریم که می توان برای آن استدلال کرد این چهار تا استدلال که می خواهیم بیان کنیم در عبارتهای منقوله از بزرگان وجود دارد:

الف: لو انتزع مفهوم واحد من امور مختلفه بما هی مختلفه لکان المحکی بذالک المفهوم الواحد تلک الامور الکثیرة (پس یعنی با این مفهوم واحد آن اشیاء کثیره دارد فهمیده می شود)

ب: ولو کان المحکی بالمفهوم الواحد امورا کثیرة لکان المفهوم الواحد کثیرة ( چون این مفهوم هم مفهوم امر اول است و هم مفهوم امر دوم، پس مفهوم همه آنها هست، پس به هر تعداد که آنها هست می شود مفهوم و وجود دارد وفرض این است که اینها غیر هم هستند لذا مفهوم اول ودوم وسومی با هم فرق دارد والا علم نمی شود) وجه الملازمه ( این را ما داریم می گوییم ولی علامه و حاجی بیان دیگر دارند بعد بیان ایشان را می گوییم و نقد می کنیم) انّ حقیقة المفهوم لیست الا حکایته واذا تعدد الحکایات تعددت المفاهیم (مفهوم فقط حکایت است اگر حکایات متعدد داریم مفاهیم متعدد هم داریم) وقد یقال فی وجه الملازمه (همانی که معروف است وجود ذهنی و وجود خارجی حقیقتشان یکی است بر این اساس که ملتزم شده اند که وجود شئ می آید در ذهن می شود وجود ذهنی لذا اگر گفتند که اگر خود شئ وارد ذهن می شود چند تاست همان می اید در ذهن اگر سه تاست سه تاهم در ذهن داریم) ان المفهوم ومحکیه واحد ذاتا (حاکی همان وجود ذهنی است اگر بخواهد این حکایت بخواهد انجام شود باید خود او بیاید در ذهن این را آقایان می گویند ولی ما چیز دیگر می گویم آنها می گویند وجود ذهنی مختص به ماهیات هستند می توانند در ذهن بیایند بی اثر واگر ماهیت نباشد محال است علم به وجود وعدم و صفات عدم محال می شود) وانما الفارق کون الوجود ذهنیاّ او خارجیا (می گویند محکی ومفهوم حقیقتشان یکی است ولی وجودشان یکی نیست) وقد مرّ نقاش فیه ( در بحث وجود ذهنی که ما گفتیم کیف نفسانی در ذهن است و شأنی که دارد حکایت است اگر گفتیم که آنچه که در ذهن می اید انسان به حمل اولی است، مفهوم است) ان الحاصل من الاشیاء فی الذهن لیس نفس ماهیاتها وانما للذهن حکایات عن تلک الماهیات (او مستعد می شود که یک کمال جدیدی خداوند به او بدهد و علامه هم در بحث علم همین را فرموده است نه اینکه نفس آن را انشاء می کند، خلق مفهوم هم دست ما نیست از بین رفتن آن هم دست ما نیست ما می گوییم حق با ابن سینا است ابن سینا می گوید آنچه در ذهن است صورتی است از خارج ولی حکایت دقیق است ولو دقیقا آنچه که در ذهن است در خارج نیست واز خارج نیامده است آنچه که در ذهن است)

3.

الف:لو انتزع مفهوم واحد من المتخالفات بما هی متخالفات فاما ان یعتبر فی صدقه (مفهوم) هذه الخصوصیة ( از دو خصوصیت همین اولی به ذهن بیاد و شما با یک مفهوم می خواهید ان را بفهمید در صدق این مفهوم آیا خصوصیت اولی اخذ شده است یا در صدقش این خصوصیت دیگر اخذ شده است) او یعتبر فی صدقه تلک الخصوصیة او جمیع الخصوصیات ( هم اولی و هم دومی در مفهو م شما جمع شده باشد یک راه هم این است که هیچ خصوصیتی اخذ نشده باشد) او لم یعتبر فیه خصوصیة اصلا

ب: لکن التالی باقسامه باطل

ج: اما القسم الاول فلانه لواعتبر فی المفهوم هذه الخصوصیة لم یصدق علی ما له تلک الخصوصیة (اگر خصوصیت اولی در مفهوم است آنگاه بر دومی صدق نخواهد کرد) لکن التالی باطل لانه خلف و اما القسم الثانی فکذلک واما القسم الثالث ( اگر بگوییم که در مفهوم همه خصوصیتها اخذ شده باشد بدتر است) فلانه لو اعتبر فی المفهوم جمیع الخصوصیات لم یصدق علی شئ اذ لیس لشئ من المصادیق جمیع الخصوصیات ( جمیع خصوصیات مال تک تک مصادیق نیست همه آنها روی هم رفته همه خصوصیات را دارند نه تک تک) واما القسم الرابع فلانه لولم یعتبر فی المفهوم شئ من الخصوصیات لم یکن المفهوم منتزعا من المتخالفات بماهی متخالفات بل بماهی مشترکة فی امرین

خ: لکن التالی الباطل لانه الخلف خلاف المفروض فی المقدمة الاولی

اذن لاینتزع مفهوم واحد من المتخالفات بما هی متخالفات

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo