< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد وبررسی دلیل پنجم از ادله نیاز حرکت به موضوع
امام علی ع: من ندیدم چیزی به عظمت و خوبی بهشت که انسان آن رامی خواهد درحالی که جهنم به ان وحشتناکی را نیز طلب می کند
پنج تا از ادله حرکت را بیان کردیم ودو تا از آن ها باقی مانده است
یکی از آنها دلیلی است که علامه در بدایه آورده است (بدایه مرحله ده فصل 12 واستاد مطهری در مجموعه آثار جلد 11 ص 425 -426 این دلیل را ذکر کرده اند)در ذیل آن را مورد بحث قرار می دهیم
دلیل ششم:
لولم یکن للحرکة موضوع لم تنحفظ وحدتها (زنون می گوید این تیر را خدا در اینجا خلق می کند و از بین می رود و خداوند تیری دیگر را خلق می کند و این استدلال هم میگوید اگر موضوع وجود نداشته باشد دیگر این حرکت وحدت ندارد، استاد شهید مطهری نیز این را به صورت مفصل آورده اند. دلیل چهارم هم می گوید که حرکت چون نیاز به وحدت دارد موضوع می خواهد تا بشود حرکت والا می شود همان حرف زنون)
مقدمه اول: معنی الحرکة فی مقوله ( البته ما گفتیم که حرکت در وجود هم می شود ولی آخوند در این فصل می گوید که حرکت در وجود نمی شود ولی فقط در اینجا این حرف را می زند زیرا حرکت در وجود از مهمترین شاخصه های فلسفه ملاصدرا است) هو ان یتحقق فی کل آن من زمان الحرکة فرد من المقوله یخالف فرد الذی تحقق فی الآن السابق والفرد الذی یتحقق فی الآن اللاحق مخالفة نوعیه او صنفیه او شخصیة ( معنای حرکت در مقوله این بود که در هر آنی یک مقوله ای است که با مقوله قبلی و بعدی فرق دارد)
مقدمه دوم: واذا کان معنی الحرکة فی مقولة هو ان یتحقق فی کل آن من زمان الحرکة فرد من المقوله یخالف فرد الذی ..... ففی کل حرکة افراد من تلک المقوله(افرادی از آن مقوله خواهید داشت که ) متعاقبا یتحقق کل منها بعد زوال سابقها وقبل حدوث اللاحقه
مقدمه سوم: و اذا کان فی کل حرکة افراد من المقوله یتحقق کل منها بعد زوال سابقه وقبل حدوث لاحقه ( اگر این طور است که افراد متعاقبی هستند) فلولا موضوع ثابت ( اگر موضوع ثابت نداشته باشید می شود دانه های تسبیح که یکی از بین می رود ودیگری به وجود می اید) یتلبس بهذه الافراد علی التعاقب( اگر این طور نباشد حقیقت حرکت می شود:) لکان واقع الحرکة موجودات انیة متعاقبة ( متنهای یا غیر متنهای درا ین استدلال فرقی ندارد بالاخر افرادی از مقوله کم محقق می شود) لعدم خیط ینظم شتاتها ( موضوع نخ تسبیح اگر ان نباشد این ها می شود افراد متکثر)
مقدمه چهارم: و اذا کان واقع الحرکة موجودات آنیة متعاقبة لم یکن ما فرضناه حرکة حرکتا بل کان نفس ما یدعیه زینون المنکر للحرکة ( آنی که می گفت حرکت در عالم محال است حرفش همین است می گوید افرادی از کم است که پشت سرهم می آیند مگر می شود که کم همینطور در عالم بوجود باید لذا متعین می خواهد) من وجودات آنیة متعاقبیه ( تجدد امثال که عرفا هم می گویند عین حرف زنون است)
نتیجه :لکن التالی باطل لانه خلف ( ما فارق از حرف زنون هستیم ما قطعا حرکت داریم ما دنبال این هستیم که حرکت موضوع می خواهد یا نه وما این را که حرکت وجود دارد وجدانی می دانیم و وجدانیت به قول علامه مصباح اساس بدیهیات است)
وفیه:
ان المقدمة الاولی ممنوعة ( شما گفتد معنی حرکت در مقوله این است که درهر آنی فردی ازمقوله باشد ما می گوییم هرگز این طور نیست) لان معنی الحرکة فی مقولة هو ان یکون للمقولة فرد سیال تدریجی زمانی ( این دو تا قید آخری توضیحی است معنی حرکت دریک مقوله این است که ان مقوله یک فرد سیال دارد که مسلما تدریجی و زمانی است و در آن محقق نمی شود و آن فرد در حرکت کمی نه یک ملیمتر است و نه پنجاه سانتیمتر است بلکه ان مخروطه است وقتی می گوییم حرکت در مقوله کم یعنی یک کله قندی داریم که فرد قارّ اوست ولی یک کله قندی داریم که یک فرد غیر قار است پس معنی حرکت در یک مقوله یعنی مقوله یک فرد غیر قار داشته باشد و به ادله قبلی مرحوم آخوند اشکالاتی کرد که اشکالاتش هم وارد بود) نعم یلزم ذلک المعنی (لازمی دارد ولی لازمش را شما تحریف کرده اید نباید می گفتید در هر آنی بلکه باید می گفتید هر آن مفروض همه این خطاهای این استدلال از آنجا ناشی شد) ان یتحقق فی کل آن مفروض فرد من المقوله یخالف الفرد الذی تحقق فی آن السابق والفرد الذی یتحقق فی آن اللاحق مخالفة نوعیه او صنفیه او شخصیه (اگر گفتید که در آن فرضی فردی از مقوله داشته باشید این نمی شود معرف حرکت این می شود یک امر حقیقی که یک لازم غیر حقیقی داشته باشد که اشکال ندارد) ولما کانت الآنات المذکورة فرضیة کانت الافراد المتعاقبه فرضیة و المتحقق فی الواقع ماذکرناه من فرد سیال هو واحد باتصاله وسیلانه ( این یک خط است چه روی تخته باشد چه روی آب باشد اگر دستت را می کشی این نقطه نیست بلکه خط است نقطه ها مثل سوزن چرخ خیاطی است که بالا می رود وپایین می آید و دوخته شده خط نیست ولی این خط است و چون غیر قار است می شود خط غیر قارّ، شما می گفتید که موضوع می خواهید که بینشان وحدت ایجاد شود ما می گوییم که وحدت حاصل است چون ما یک فرد از جوهر و... داریم که بالفعل است ولی افراد آن بالفرض است یک فرد بیشتر نیست. وجود آن مانند وجود نقطه است منشأ انتزاع دارد ولی مابه ازاء ندارد نقطه در اول و آخر خط مثل خود خط می ماند یعنی یک مابه ازاء دارد [1]) ولذا رد علیه العلامه فی البدایة مرحله 10 فصل 12 ( علامه آنجا می گوید که نیاز به نخ نیست که به هم پیوست داشته باشد آن انقسمامات وهمی است خودش موجبه حرکت است شهید مطهری در توضیح گفته اند که وجود خودِ مقوله ملاک وحدت حرکت است نه موضوع، حافظ وحدت سواد، هم همین وجود است لذا نیازمند به موضوع نیستیم همچنانکه در حرکت در اعراض هم نیاز به موضوع نداریم واگر عرضی نیاز به موضوع دارد این به خاطر عرض بودنش است نه به خاطر حرکت داشتن آن)


[1] سوال یکی از طلاب: مرحوم ملاصدرادر جلد سوم در جواب فخر می گویند که بالقوه دو تا معنی دارد شهید مطهری هم می گوید فکر نکنید افراد در حرکت مانند غول یک چیز واقعیت دار نباشد اگر یک موجودی مثل انسان جماد نبات و حیوان و انسان باشد یک وجود است که هم حیوان است وهم ... است این به دلیل این که ممتد است همه این هاست وجود واحد نمی تواند ماهیت های متعدد داشته باشد مگر به خاطر افراد فرضی است باید گفت موجود جامدِ نبات .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo