< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول اکرم: روز جمعه سرور روزهاست و عظمتش از روز عید قربان و عید فطر بیشتر است
امام علی (ع) هر جمعه مقداری میوه برای خانواده تان بخرید تا اهل خانه شاد بشوند به روز جمعه
دیروز دلیل حدوث را نقد کردیم ولی وقتی نگاه کردم دیدم این دلیل بیشتر از این ها حرف دارد در نقدش:
الحرکة محتاجة الی موضوع لانها حادثة( کلام شهید مطهری است در همان آدرسی که نقل کردیم مجموعه آثار ج11 ص 320 و 417-418 دلیل را دوباره می نویسم و مورد بررسی قرار می دهیم)
مقدمه اول: الحرکة حادثة بل حدوث
مقدمه دوم: وکل حادث مسبوق بمادة و قوة ( هر حادثی مسبوق به ماده و وقوه است)
مقدمه سوم: وکل مسبوق بمادة وقوة مادیّ ( هر چیزی که مسبوق به ماده است یعنی ماده استعداد آن را دارد که این بشود پس می شود ماده این و این امر حادث روی این ماده بوجودمی آید پس هر امر حادثی می شود مادی)
مقدمه چهارم: والماده فی کل مادی ثابتة وانما تتبدل علیها الصور والاعراض ( چوب که می سوزد ماده اش همان ماده است ولی صورتش عوض می شود و صورت دیگری می آید در تغیرات عرضی فقط عرض عوض میشود نه صورت ونه ماده تغییر نمیکند)
نتیجه: اذن فی کل حرکة امر ثابت یجری علیه الحرکة وهو الموضوع
وفیه
اولا ( دیروز این را گفتیم) ان المقدمة الاولی ممنوعة ( حرکت حادث است معنایش این است که حرکتی نیست که قدیم باشد یعنی طبیعت حرکت این است همه فلاسفه معتقد هستند که حرکت افلاک حرکت ازلی است) لان من الحرکات ما هی قدیمة عندهم کحرکة الافلاک عند جمهور الفلاسفة ( حالا امروز تمام شده است ولی قبلا معتقد بودند که افلاک حرکت ازلی داشته است صرف نظر از آن مرحوم اخوند می گوید که ماده علاوه بر ابعاد سه گانه یک بعد دیگر هم دارد به نام زمان و این غیر قار است که معروض ان یک امر سیال است به نام حرکت، جوهر مادی سیال است سوال این جوهر مادی حادث است یا ازلی؟ همه فلاسفه می گویند ازلی است اگر کسی گفت که این جوهر مادی عین حرکت است پس حرکتی را ملتزم است ) وکحرکة الجوهر المادی عند اصحاب الحکمة المتعالیه ( این استدلال بر مبنای خودتان سازگار نیست این را گفتیم برای این جهت است که حدوث لفظ مشترک است وبه این توجه نشده است حرکت حادث است به یک معنی و آنی که موضوع قاعد کل حادث ... معنی دیگر حدوث است)
وما یقال من ان الحرکة حادثة بل حدوث یراد بالحدوث فیه معنی آخر( اصلا حدوث یک معنای دیگر دارد آنجا) غیر الحدوث بالمعنی الذی یراد فی قاعدة کل حادث زمانی مسبوق ( غیر از حدوثی است که در مقدمه دوم از آن استفاده کرده اید ) وذلک لان الحدوث مشترک بین معنین: ( معنای اول همین است که معمولا مطرح می شود)
معنای اول: کون الوجود مسبوقا بالعدم الزمانی او الذاتی او الذهنی او غیرهما ( ولی بالاخره حدوث یعنی چیزی که مسبوق به عدم باشد ومقابلش قدم است) و یقابله القدم (یعنی سابقه عدم ندارد وحدوث یعنی سابقه عدم دارد) وحدوث بهذا المعنی من صفات اللازمة لموصوفة ( این حدوث صفتی است نه برای امروز و فردا و ... وقتی که چیزی که حدوث است تا ابد هم بماند هر چند یک قاعده داریم که هر چه حادث است قدیم نیست ولی فرضا تا ابد هم بماند بازم حادث است و این حدوث را از او نمی توانیم بگیریم ولازمه آن است) ومستمرة باستمراره باقیة ببقائه ( مثلا حادثی در اول قرن اول هجری حالا یا به صورت حرکت باقی ماند یا به صورت ثابت باقی ماند یعنی یک موجودی پیدا شد وتا حالا هم مانده است مگر موصوفش از بین برود حدوث به این معنا فارسی اش می شود پدیده بودن معنی می شود) والحدوث بهذا المعنی معناه سابقه عدم داشتن یا پدیده بودن وهذا المعنی هو المراد من قولهم علة الحاجة علی العلة الحدوث ( اگر فیلسوف این را می گوید مرادش از حدوث همین معنی است یعنی چیزی که سابقه عدم دارد واگر سابقه عدم ندارد دیگر حاجت به علت ندارد، حالا اگر کسی قائل شد که علت حاجت حدوث است می تواند بگوید که حادث در بقا هم احتیاج به علت دارد) وبالاتفات بهذا المعنی یعلم ان للقائل بان علة حاجة الی العلة الحدوث ان یقول بحاجة الحادث الی العلة بقائاً ( چرا می گویید در بقاء هم احتیاج دارد؟ زیرا ممکن بودنش باقی است یعنی ملاک هنوز هم در او هست ان کسی که قائل به حدوث است می گوید ملاک حدوث هنوز باقی است. چطور امکان شما باقی است ولی حدوث من باقی نباشد چیزی که حادث شد تا ابد هم حادث است) لمکان بقاء علة الحاجة کما یقوله القائل بان علة الحاجة الی العلة هو الامکان
معنای دوم امکان": خروج الماهیة من العدم الی الوجود( که معنایش پدیده نیست بلکه پدید آمدن است در آن اول از عدم به وجود خارج می شود ولی در آنهای دیگر از عدم به وجود خارج نمی شود حالا آن عدم هر چه بخواهد باشد زمانی باشد یا .) ویقابله البقاء و هذا المعنی امر آنی ( خروج از عدم به وجود ولی دیگر در آن بعدش خروج از عدم به وجود نیست) ولذا یقابله البقاء و یعبر عنه بالفارسیة "پدید آمدن" ( یعنی نبودبعد موجود شد می گویند چرا چیزی که نبوده است بود شده است می گویند چون حادث است یعنی نبوده است و بود شده است می گوید این شئ معدوم بود و برای بوجود آمدنش نیاز به علت حالا یکی بر حدوث ذاتی که با امکان مساوق است ویکی دیگر می گوید حدوث ذاتی را فلاسفه در آورده اند همه از حادث می فهمند که چیزی نبوده است وبعد بود شده است. پدید آمدن یک آن است بعدش است ) وهذا المعنی هو المراد من قولهم الممکن محتاج الی العلة بقاءا کما انه محتاج الیها فی الحدوث ومن هنا حکمت الحکماء بان الممکن القدیم محتاج الی العلة فی البقاء کما انه محتاج الیها فی الحدوث ( حکما که می گویند که شئ هم در بقاء هم در حدوث نیاز به علت دارد می گوییم این حرف شما راجع به معلولهای حادث است یا همه معلولها؟ می گویند همه معلولها برای پیدایش خود چنین احتیاجی دارند، رابطه عالم با خدا رابطه انگشتر است با حرکت دست است اگر حرکت دست بود حرکت انگشتر هم ازلی است همینجا می گویند که پیدایش حرکت انگشتر نیاز به علت دارد بالاخره عقل می گوید معدوم بود وموجود شد لذا آنی باید باشد)
والاول صفة لازمة للوجود و الثانی صفة لازمة للماهیة ( این واجب است لازم است؟ نه می شود باشد ومی شود نباشد) فراجع ارشاد الطالبین ص 156-157 ( حادثی که آنها می گویند همانی است که فلاسفه فهیمده اند پس حدوث دو معنی را دارد ولو اینکه این جا آن معنی را ندارد حالا می گوییم اگر گفتند حرکت حادث است به معنای دوم است) ( زیرا حدوث همینطور دارد بوجود می آید نقطه را در آب بگذارید وبکشید می شود حرکت که یک حدوث مستمر است الحدوث علی طول الخط همانطور که شهید صدر فرموده اند وقتی حدوث تمام می شود که حرکت تمام شود) حیث انها لمکان تدرجها وعدم قرارها تخرج من العدم الی الوجود ( یعنی همیشه در حال پیدایش است لذا اگر کسی قائل شود که علت حاجت به علت حدوث است اینجا باید بگوید که حرکت در بقاء هم احتیاج دارد، دارد دائما بوجود می آید حرکت حرکت بودنش به این است که دائما دارد بوجود می آید این شدن باید استمرار داشته باشد اگر این طور شد حدوث آن به معنای دیگر است) علی الاستمرار ففی الاستدلال مغالطة فی اشتراک الاسم حیث ان الحدوث فی المقدمة الاولی بالمعنی الثانی یعنی هو فی المقدمة الثانی بالمعنی الاول
وثانیا (اشکال دوم) ان المقدمة الاولی مستلزمة للتسلسل فی الحرکات ( شما می گوید حرکت حادث است چه حدوثی؟ حدوث زمانی) لان الحرکة الاولی مسبوقة بزمان ( پس باید قبل از آن حرکتی باشد که این موجود با حرکتش در آن نباشد) فلابد ان تکون قبلها حرکة حتی یتحقق زمان فان الزمان لیس الا مقدار الحرکة ( طبق اصولی که خودتان می فرمایید پس باید بی نهایت حرکت وجود داشته باشد تا این حرکت رخ دهد بی نهایت یعنی چه؟ یعنی به اینجا نرسیده است یعنی شما به اینجا نمی رسید)
وثالثا: (اشکال سوم) ان المقدمة الثانیة ممنوعة لان القاعدة لا دلیل علیها ( همه ادله آن مخدوش است یکی که مغالطه اشکال لفظ بود )
ورابعا (اشکال چهارم) ان االمقدمة الرابعه ممنوعة ( ماده در ثبات و تغیر تابع صورت است آن حرفها مال مشائین بود که خود شما هم منکر هستید) لان المادة تابعة فی وجودها و صفات وجودها للصورة ( چرا ) لما ان فعلیتها بالصورة ( یعنی وجودش، پس اگر تابع است یعنی اگر آن صورت سیال است ماده هم سیال است پس هیولا موضوعی ثابت نمی شود لذا باید دست از این حرفها برداشت یعنی باید گفت که حرکت موضوع نمی خواهد)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo