< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب از فرضی بودن آنات حرکت
امیر المؤمنین: با اهل تقوی و حکمت مجالست کن وبا آنها زیاد بحث کن زیرا اگر تو جاهل باشی، عالمت می کند واگر تو عالم باشی علمت افزایش پیدا می کند
بحث ما در مورد اشتداد وتضعف بود آیا وجود به شدت و یاضعف گرایش پیدا می کند؟ وچون اشتداد حرکت است بحث حرکت به میان آمد و حرکت یعنی هر آنی آن معنی در موضوع محقق باشد. اشکال کرده اند که آنات مفروض هستند و لذا آن معنی به صورت فرضی تحقق پیدا می کند نه به صورت حقیقی
بعضی ها خواستند اشکال را رد کنند که مطرح شد
والحق ان معنی الحرکة فی مقولة او معنی ( مااین معنی را اضافه می کنیم برای اینکه هر چه که غیر مقوله هم است اضافه شود) ان یکون لتلک المقولة او ذلک المعنی فرد تدریجی وان شئت فقل فرد زمانیٌ او فرد سیال ( حرکت در یک معنی یعنی آن حرکت یک فرد تدریحی وسیال داشته باشید یعنی فرد زمانی داشته باشد) توضیح ذلک ان الفرد اما آنیٌ ( یعنی آن فرد در یک آن به وجود می آید مثل اینکه بنا بر نظریه مشاء وقتی نگاه می کنیم این کوه دماوند را خداوند آن را با امر "کن" به وجود آورده است. زمین در آن واحد بوجود آمده است پس این زمین می شود ساکن زیرا در یک آن بوجود آمد و صد سال هم بماند همین است این میز این تخته در یک آن بوجود آمد و همینطور هست) و هو الساکن واما زمانی ( یک فردی داریم که زمانی است یعین در یک آن محقق نمی شود در طول زمان محقق می شود) ینطبق علی الحرکة القطعیة ( با حرکت قطیعه انطباق پیدا می کند حالا مقداری حرکت قطعیه را توضیح می دهیم)
تذکرة: الحرکة تستعمل بمعنین:
1.خروج الشئ من القوة الی الفعل تدریجا ( یا هر تعریف دیگر را که بفرماید مانند تعریف استاد مصباح:) او التغیر التدریجی وتسمی الحرکة القطعیه ای الحرکة بمعنی القطع ( یعنی یک وقتی می گوییم حرکت و مقصودمان همین سیر و پیمودن است همین تدریح از جایی به جایی رسیدن می گوییم و معنای دوم:)
2. کون المتحرک بالحرکة القطعیة بین المبدء والمنتهی بحیث کل حدّ من حدود المسافة فرض فهو لیس قبله ولا بعده فیه ( حرکت یعنی بین راه بودن است یک معنی بین راه بودن یعنی نشستن واستراحت کردن و یک نوع هست که نایستاده باشد به این می گویند حرکت توسطیه) وتسمی الحرکة التوسطیة ای الحرکة بمعنی التوسط ( یعنی کون الشئ بین المبدا و المتنهی، بر خلاف پیمودن قم تا تهران است آن منطبق با زمان است ولی بین راه بودن یک معنی است که در هر آنی محقق است به تعبیر دیگر حرکت به معنی اول اجزاء دارد یعنی تقسیم می شود می گوییم از قم تا نیمه راه یک بخش و ... بلکه هزاران بخش دارد ولی بین راه بودن اجزاء ندارد بلکه افراد دارد یعنی هر مقطع یک مصداقی است از بین راه بودن زیرا حرکت قطیعه که در آن دارد محقق می شود حدودش بی نهایت است که علامه وبوعلی در این جا اختلاف دارند ولی حق با علامه است که معنی دوم را گرفته است. شما وقتی می گویید زید از قم رفت به تهران فرق دارد با زیدی که در قم ایستاده است ولی وقتی می گویی زید از قم به تهران رفت در آن محقق نمی شود عین از قم کشیده شده است تا تهران ولی یک آنی است که غیر قارّ است همه آن در یک جا موجود نیست. روشنتر حرکت کمی است مثلا می گویند یک سیب یک ملیمتر مکعب است به صورت پیوسته در حال حرکت است تا به یک سیب با ده سانتیمتر مکعب می رسد این حجم مخروطی یک حجم است یعنی سیب را شما گرد می بینید ولی در واقع کله قند است که از این کله قند همیشه به اندازه سیب در مشت شماست قبلی هایش از بین رفته است وبعدی ها هم هنوز نیامده است لذا باید توجه کنید که حرکت وزمان بعد چهارم اشیاء است این بعد چهارم غیر قار است وما نمی توانیم تصورش کنیم مگر اینکه قارش کنیم ولی در تخیل قابل فهم است. اتمام تذکره)
بل[1] عینها فی الوجود ( این انطباق فقط در تحلیل ذهن است عقل حرکت را از سیب جدا می کند ولی در وجود خارجی، سیب با آن حرکت با یک وجود موجود است. سیب مخروطی که از رأس مخروط شروع شده است وبه قاعده مخروط ختم شده وکلش یک وجود است ) وعلیه فللمقولة فرد حقیقی و هو نفس هذا الفرد التدریجی الزمانی ( اینکه اینجا بگویی آنی وجود ندارد وریشه استدلال را بزنی دیگر نیست زیرا یک فرد حقیقی زمانی داریم) الذی یقبل ان یفرض فیه حدود ینتزع من کل حد فرد من المقولة آنیّ ( آنی که می گفتند حرکت در مقوله آن است به این معنی است که حرکت در مقوله یک فرد تدریحی داشته باشد این حقیقت حرکت در مقوله است. البته لازمه حرکت در مقوله به این معنی این است که درهر آن مفروضی فردی از آن مقوله انتزاع بشود که غیر از فرد قبلی وبعدی است این چون حقیقی است اشکال نمی شود به آن وارد کرد.اگر آن فرد فرضی بود اصلا حرکتی نبود پس حرکت در مقوله این است که فرد زمانی داشته باشیم. اگر کسی بگوید اگر این طور باشد پس اشتداد و تضعف در وجود هم اکان دارد:)
ان قلت: اذا کان المعنی الحرکة فی مقولة ما ذکرتموه الیوم فیَجُز الحرکة فی الوجود [ وکذا فی الجوهر] ( این کذا فی الجوهر در اسفار نیست ما اضافه می کنیم ) فان الحرکة فی الوجود علی هذا؛ عبارة عن ان یکون للوجود فرد سیال (اگر کمش سیال است پس وجودش هم سیال است پس حرکت در وجود به این است که وجود حرکت سیال داشته باشد) و کذا الحرکة فی الجوهر هو ان یکون للجوهر فرد سیال ( پس باید جوهرش هم باید سیال باشد چون بین حکما هیچ اختلاف نیست که مقدار از محمولات بالضمیمه نیست این که حجم یک جسم یک متر است وجودش به عین آن وجود است می گوییم جسم حجمش یک متر است این حجم از نهاد جسم فهمیده می شود بدون اینکه ضممیه بشود پس حرکت در جوهر هم بایدمحقق بشود)
قلت : لابد فی الحرکة من موضوع ثابت( حرکت همانطور که مسافت می خواهد که همان مقوله ای است که حرکت در آن رخ می دهد وهمانطور که فاعل و قابل می خواهد موضوع ثابت هم می خواهد ) باق مستمر مادامت الحرکة ولو قلنا بالحرکة فی الوجود او الجوهر لم یکن للحرکة موضوع ( انگار که بگویی علمی وجود داشته باشد ولی عالمی نباشد)
عبارت اسفار:
فالحق[2]في هذا المقام أن أفراد المقولة التي تقع فيها الحركة ليست منحصرة في الأفراد الآنية (در حقیقت بازگشت از تعریف معنای حرکت در مقوله است ) بل لها أفراد آنية هي معيار السكون (اگر یک فرد ساکن داشته باشد آن همان افراد آنی است) و أفراد زمانية تدريجية الوجود (تدریجی قید توضیحی است همان زمان تدریج ازش درمی اید ) منطبقة على الحركة بمعنى القطع بل هي عينها (اصلا حرکت یعنی همین موضوع که ثابت است مبدا ومنتها هم که بیرون هستند لذا حقیقت حرکت قطعیه همین مسافتش است) كما رآه بعضهم- فحينئذ يكون للمتحرك ما دامت الحركة باقية على اتصالها فرد واحد زماني متصل- غير قار ذو هوية متكممة اتصالية متضمن لجميع الحدود المفروضة في الآنات- (برای متحرکت تا حرکت باقی است فرد واحد زمانی است که قار نیست متصل است وتمام حدود آنات را دارد) نسبتها إليه نسبة النقط المفروضة إلى الخط (فرد سیال واقعی است نقطه ها فرضی است) فالفرد الزماني من المقولة حاصل- للمتحرك بالفعل (فرض درکار نیست) من دون فرض أصلا و أما الأفراد الآنية و الزمانية التي هي حدود ذلك الفرد (افراد زمانی) و أبعاضه (حدود آن افراد) فهي حصولها بمجرد الفرض فإذن لا يلزم خلو الجسم عن المقولة المتحرك فيها (چطور می گویید فرد حقیقی در حالی که حرکت حقیقی نداریم؟ می گوید این اشکال رفع خواهد شد یعنی جسم از مقوله حرکت خالی نخواهد شد) و لا تتالي الآنات و لا الآنيات و لا انحصار ما لا يتناهى بين حاصرين إذ لا يوجد فرد واحد آني بالفعل (چه برسد که آنات داشته باشیم) حال الحركة فضلا عن تشافع الآنيات- أو كونها غير متناهية.
و ليس لك أن ترجع و تقول فلیكتف في اشتداد الوجود و تضعفه بهذه المرتبة من قوام الموضوع و ثباته (بگوییم منظور از حرکت به وجود یعنی یک فرد آنی داریم که اتصال دارد و ثابت است در اتصالشد یک وجود واحد سیال است چرا حق نداری این را بگویی زیرا آن موضوع ثابت که شرط حرکت بود اینجا ندارد).
لأن استمرار موضوع الحركة شرط للحركة و الفرد الزماني من الشي‌ء لا استمرار (تعبیر استمرار خیلی خوب نیست زیرا در امور ثابت نیز استمرار هم می گویند باید می گفت بقآء بعینه) له أصلا لا في زمان وجوده و لا في غير ذلك الزمان و زيادة التوضيح موكولة إلى تحقيق مباحث الحركة و الزمان إن شاء الله تعالى‌
خود ایشان در آنجا اثبات کرده است به وسیله این موضوع که حرکت در جوهر ثابت است. برای اینکه شما چطور می توانی بگویی که کمّش از نقطه الف تا نقطه ب امتداد دارد ولی جوهری که موضوع این کم است نیست و وجود ندارد مگر می شود ؟ مگر می شود شما حجمی داشته باشید که مخروط باشد ولی جرمش مخروط نباشد باید جرمش مخروط باشد تا حجمش مخروط باشد مگر الان نگفتیم که حجم یک جسم موجود است به عین وجود همان جسم، والا لازمه اش این استکه عرض بدون موضوع باشد. یا موضوع در ابتدا وانتها باشد یا حجم غیر قار است و خودش قارّ باشد مگر می شود؟ بلکه همه اش با هم است.


[1] این عبارت را به قبل از تذکره اتصال دهید.
[2].الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 426-425.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo