< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اختلاف سه گانه کلمات آخوند در ثبوت ماهیت وذاتیاتها برای ماهیت
پیامبر : ای جمعی که به زبان اسلام آورده ای اما به قلب اسلام نیاورده اید دنبال لغزش های مسلمانان نباشید، هر کس دنبال لغزشهای مسلمانان باشد خدا هم دنبال لغزشها او خواهد بود و هر کس که خدا دنبال لغزشهای او باشد او را رسوا می کند ولو درون خانه اش
مرحوم آخوند در این بحثی که دیروز خواندیم فرمودند که ماهیت، در هر حال به طور مطلق هم مقوماتش برایش مقوم است
آخوند درا ین مساله کلماتشان به سه گونه است :
اختلفت کلمات الآخوند فی ثبوت الماهیة وذاتیاتها لها علی ثلاثة وجوه ( الانسان حیوانٌ یا نه ناطق یا نه؟ انسانٌ یا نه؟)
وجه اول: مطابق لما هو المشهور (مشهور چه می گویند: الماهیة لیست الا هی، این را بعد از آخوند و قبل از آخوند هم می گفته اند و یک بخش از کلمات آخوند همین را می گوید) من انّ الماهیة و ذاتیاتها ثابتة لها من دون حاجة الی حیثیة ظرفیة او تعلیلیة او تقییدیة ( قبلا گفتیم که حیثیت دو قسم است و به تعبیر دیگر سه قسم است: حیثیت اطلاقیه که هیچ قید و شرطی نیست این حیثیت برای نفی هر گونه حثیثیت است یکی دیگر حیثیت تقییدیه است که جزء موضوع است محمول بر موضوع حمل نمی شود مگر اینکه آن قید هم باشد اکرم رجل العالم این عالم جزء موجود است یک حیثیت تعلیله داریم که جزء موضوع نیست ولی سبب بار شدن محمول بر موضوع است یعنی وجود حمل می شود بر انسان وقتی که علتی داشته باشد به سبب اینکه علتش موجود است یک حیثیتی دیگر است که در کلام آخوند است به نام حثیت ظرفیت مال خود موضوع است حیثیت تعلیله و تقییده هم نمی خواهد چون مال خود موضوع است اما این خود موضوع باید در یک ظرفی باشد. علامه می فرماید هرچی برای ماهیت ثابت می شود بالوجود است مثل قضیه حینیه است وقتی می گوییم الانسان انسان حیثیت تعلیله است چیزی نمی آید انسان را انسان قرار دهد قیدی نمی خواهد انسان خودش انسان است ولی می فرماید در ظرف انسان باید انسانی داشته باشی که انسان باشد و این حیثیت را ظرفیه و قضیه ای آن را قضیه حینیه می گویند. نظر مشهور این است که ماهیت و ذاتیات آن بدون هیچ حیثیتی برای ماهیت ثابت است چرا)
لان ثبوت الشئ لنفسه ضروری ( وچون هیچ قید وشرطی ندارد ازلی می شود) بضرورة ازلیة ( ضروری ازلی اختصاص به واجب دارد یعنی در موجودات اختصاص به واجب دارد هیج موجود خارجی را نمی توانی حکم به ضرورت کنی مگر واجب در بین موجودات است هر محمولی که واجب دارد به ضرورت ازلی است آنهم درصفت ذات هر چند در صرف صفت ذات اختلاف است ولی ضرورت ازلی در غیر موجودات اختصاص ندارد به واجب شما می توانید بگویید الانسان انسان، این حرف مشهود است که آخوند هم همین را گفته است در خیلی از جاها ) ومنها: الفصل الثالث من المرحلة الثالثة من الاسفار (همین بحث دیروز که گفتند احتیاج ماهیت به اجزائش احتیاج تقومی است اگر بگویی حیوان مقوم انسان است هیچ قید و شرطی نمی خواهد مقوم یعنی ذاتی بهترین شئی که بر اشیاء حمل می شود ذاتیات است. این یک مورد است تا جایی که ما سراغ داریم)
وجه دوم: ما استنتجه من اصالة الوجود( یکی از فروعی اصالت وجود همانی است که علامه هم می گوید: هر چیزی اگر بخواهد برای ماهیت ثابت شود احتیاج به وجود دارد اگر وجود نباشد ماهیتی نیست تا چیزی برای او ثابت باشد ثبوت شئ لشئ فرع لثبوت مثبت له اگر وجودی نباشد دیگر چیزی نیست که ماهیت برای او ثابت شود. چی استنتاج کرده اند:) من انّ الماهیة من حیث هی لا حکم لها و لا یثبت لها شئ حتی ذاتها و ذاتیاتها ( هیچ محمولی برای او نیست چه ذاتی و چه مفارق و ... آخوند هم مثل علامه همین را می گوید وقتی ماهیت موجود نیست اصلا موضوع نداریم حالا وجود چه نقشی دارد عبارات های مرحوم آخوند متفاوت است) ولکن بعد ذلک تختلف کلماته ایضا (باز عبارات مختلف است) فطائفة مایدل علی ان الوجود ظرفٌ للموضوع لا قید و لاشرط، (قید اگر باشد می شود حیثیت تقییده و اگر شرط باشد می شود علت تعلیله است، فقط به نحو شرطیت است و حتی تصریح کرده است که به نحو تعلیل هم نیست) فالقضیة التی تثبت ماهیة لنفسها حینیة لإن الموضوع عندما یکون موجودا یقبل المحمول و ان کان المحمول لایحمل الاّ علی نفس الموضوع من دون حیثیة تقییدیة او تعلیلیة ( یعنی وقتی می گویید الانسان انسان نه اینکه الانسان موجود انسان، خودش خودش است خودش را برای خودش دارید ثابت می کنید دارید می گوید مگر می شود خودش خودش نباشد؟ لذا می گوید انسان انسان است ووجود سببیت ندارد لذا می شود که نه تعلییه می شود ونه تقییده پس حکم نرفته است به انسان موجود است تا بشود حیثیت تقییدیه باشد و علت هم انسان را انسان را قرار بدهد تابشود حییثیت تعلیله پس چه کاره است؟ بلکه ظرف است یعنی انسان در ظرف وجود انسان است) فراجع الفصل الثانی، المنهج الثانی من الاسفار، والفصل الثالث من المرحلة الثالثة [1]، فراجع الفصل الثالث من منهج الثالث، الفصل الثامن من منهج الثانی، فصل الثانی عشر من الفصل الثانی
وجه سوم: ما یدل علی ان الوجود قید للموضوع فالوجود حیثیة تقییدیة ( صریح کلام علامه هم همین است واگر کلام ایشان –حیثیت تقییدیه را را به ظرفیت تفسیر کنید نیاز به قرینه صارفه دارد و خلاف ظاهر است) فراجع الفصل الخامس و العشرین من المرحلة الثالثه، والتعلیقات علی الهیات الشفاء ج2 ص 836- 837
نتیجه :( بین وجه اول و دو وجه دیگر خیلی راحت می توان جمع کرد در اولی مطابق قول مشهور صحبت کرده است که خودش هم تصریح کرده است خیلی وقت ها ما بر مذاق مشهور حرف می زنیم تا مردم وحشت نکنند و حرف نامأنوسی را حرف نزنند ولی آن دوی دیگری به نظر می رسد که قابل جمع است یک جا حیثیت تقییده را نفی می کند ویک جایی دیگر می گوید اگر وجود نباشد اصلا حکم نیست ما به نظرمان می آید که این را نمی شود جمع کرد و حق هم حرف مشهور است الانسان انسان است واقعا انسان است آن ثبوتی که در ثبوت شئ لشئ ... مال نفس الامر است مثلا در اجتماع نقیضین محال است ظرفش ظرف عدم است ضرورت عدم هم ثبوتش به عدم است ثبوت که همیشه به وجود نیست ثبوت مطلق نفس الامر است آن وجود به معنا عام که معدومات هم وجود است اگر این طور با ما همراه باشد در این قاعده ما قاعده را می پذیریم اجتماع نقیضین غیر اجتماع ضدین است کدام اجتماع نقیضین؟ اجتماع نقیضین موجود را می گویی یا معدوم را؟ ما این قاعده ثبوت شئ لشی ....آن ثبوت را به معنای وجود نمی دانیم بلکه به معنای نفس الامری است.[2]


[1] . مرحوم سبزواری اینجا تعلیقه ای دارند که همین مطلب را خلاصه وار تبیین کرده اند.
[2] .ماقائل به اصالت وجود در موجوداتیم ودر عدمیات ما قائل به اصالت عدم در عدمیت و اصالت هر ماهیتی در ماهیت بودن یعنی انسان انسان است به ذاته اگر موجودی می شود انسان به ذاته نیست به این است که ماهیت انسان را دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo