درس اسفار استاد فیاضی

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 13 في أن حقائق الأشياء أي الأمور الغير الممتنعة بالذات يمكن أن تكون معلومة للبشر/ مرور اجمالی فصل 13/ ج1/ ص393
خلاصه جلسه قبل:
(در این فصل اقوال مختلف را بررسی کردیم حال میخواهیم این فصل را مرور اجمالی کنیم و این قول را بررسی کردیم که اگر بخواهیم ماهیت یک شیء را بفهمیم باید تمام لوازم آن را بفهمیم.)
و ما قیل: لو عرفنا حقائق الأشیاء لعرفنا لوازمها[1] لأن العلم بالعلة علة للعلم بالمعلول.
فیه أن العلم بماهیة العلة بما هی هی لا یستلزم العلم بالمعلول فالعلم بماهیة الانسان لا یستلزم العلم بامکانه و لا بلازم امکانه و هو استواء النسبة إلی الوجود و العدم و لا للازم هذا اللازم و هو عدم موجودیته بالذات و لا للازم لازم هذا اللازم و هو الاحتیاج إلی العلة.
(مشکل این مسأله این است که این قانون یعنی علم به علت مستلزم علم به معلول است را حدودش را مشخص نکرده اند و بطور مطلق گفته اند. ما فهمیدیم که انسان یعنی چه. معلول انسان امکان است یعنی هر جا انسان باشد امکان هم هست. حال ما باید امکان را بفهمیم؟ و لازمه ی امکان استواء نسبت به وجود و عدم است. این را هم باید بفهمیم؟یعنی باید لازم لازم را بفهمیم؟ هیچ دلیلی ندارد که ما این همه لازم را بفهمیم. مگر همه ی انسانها فیلسوفند؟ فهم که مخصوص فیلسوفها نیست. همه ی مردم میفهمند معنای انسان را.)
و أجاب الآخوند بأن اللزوم إنما هو الوجود العینی لا فی الماهیات من حیث هی اللهم إلا فی لوازم الماهیات من حیث هی هی
(پس این قانون اصلا در وجود نمی آید.
لازم به چهار دسته تقسیم میشود. لازم الوجود، لازم الماهیة
لازم الوجود تقسیم میشود به لازم الوجود العینی، لازم الوجود الذهنی، لازم الوجود الوجودین)
و العلم بحقائق الأشیاء لیس إلا بحضور ماهیتها لدی الذهن فالحاضر فی الذهن إنما هو الماهیة بین اللوازم إنما هی لوازم الوجود العینی
و لا یخفی علیک أن فی کلامه إذعان بوجود اللزوم و العلیة فی الماهیات أیضا فالمعلول إما معلول للماهیة و إما معلول للوجود و قد تسلم الآخوند أن العلم بالعلة یستلزم العلم بالمعلول فقد أذعن بذلک أن العلم بحقائق الأشیاء یستلزم العلم بلوازم تلک الحقائق.
بینما قد مر أن الأمر لیس کذلک و أن العلم بالماهیة من حیث هی لا یستلزم العلم بلوازمها.
(در حالی که خواجه فرمود که علم به ماهیت شیء علم به لوازمش را لازم نمی آورد. اگر کسی تا بحال آتش را ندیده آیا اگر از دور ببیند آیا میداند که آتش گرم است. علیت چون از صفات فعل است نه از صفات ذات پس باید بداند که آتش علت است در گرم بودن وگرنه از خود آتش نمیتوان فهمید. استثناء که میزنند به «اللهم إلا أن یقال» واقعا که استثناء نیست درواقع تقسیم است. یعنی تقسیم به لازم الوجود و لازم الماهیة.)
تبصرة: فی کلامه إذعان بأن العلیة قسمان خارجیة هی الذی تتحقق بین الموجودات العینیة[2] و تحلیلیة و هی التی لیست العلة و المعلول فیها وجودین متغایرین.
( خود آخوند هم در فصل حرکت و زمان تصریح دارد که حرکت علت زمان است بعلیت تحلیلی)



[1] لازم اصطلاحا یعنی معلول، یعنی همواره نیاز به علیت است.
[2] مثل علیت خدا برای عالم، البته طبق مبنای آخوند در فلسفه ی آخوند اصلا علیت خارجی نداریم و همه اش علیت تحلیلی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo