درس اسفار استاد فیاضی

92/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 13 في أن حقائق الأشياء أي الأمور الغير الممتنعة بالذات يمكن أن تكون معلومة للبشر/ نقد دلیل اول بر اینکه انسان نمیتواند حقائق اشیاء را درک کند/ ج1/ ص393
خلاصه جلسه قبل:
(در مسئله معرفت أشیاء چندین قول وجود دارد و بفرمایش استاد جوادی عرفا هم همین را قائلند و آن اینکه انسان نمیتواند حقائق اشیاء را بشناسد. و ادله ای اقامه کردند. دلیل اول، شش مقدمه داشت)
الدلیل الأول:
1 مبدأ معرفت الانسان هو الحس
2 الحس لا یدرک أمورا جزئیة
3 و إذا أدرک الحس الجزئیات لم یکن للعقل إلا تمییز ما به الاشتراک عن ما به الافتراق
4 و إذا لم یکن للعقل إلا تمییز ما به الاشتراک عن ما به الافتراق، لم یعرف من الأشیاء إلا بعض اللوازم و الآثار
5 و لیس للإنسان قوة أخری یدرک بها
6 و إذا لم یکن للحس إلا ادراک الجزئیات و للعقل إلا ادراک المتشابهات و المتباینات لم یکن له سبیل إلی ادراک حقائق الأشیاء
و فیه:
أولا: أنه إن کان المراد بالمقدمة الأولی أن منبع ادراکات الانسان هو الحس و لیس للعقل إلا التجزئة و الترکیب من دون أن یکون لنفسه ادراکات لا سبیل للحس إلیها، فالمقدمة الأولی ممنوعة لأن العقل بعد فعلیته یدرک معانی لا سبیل للحس إلیها کالوجوب و الامتناع و العدم و الحرکة و إن کان المراد أن معرفة الانسان تبتدأ من الحس و العقل بعد فعلیته یدرک أمورا کثیرة لا سبیل للحس إلیها فالمقدمة الثالثة ممنوعة
(مبدا یعنی شروع نه بمعنی منبع، یعنی انسان ادراکاتش را با حس شروع میکند و بعدا قوای دیگری فعلیت پیدا میکنند. فلاسفه میگویند انسان ابتدا در مرتبه عقل هیولانی است به عقل بالملکه میرسد یعنی بدیهیات را درک میکند مثلا اجتماع نقیضین محال است را درک میکند. حس اجتماع را درک نمیکند بلکه اقتران را درک میکند مثل اینکه حس میکند انگشت سبابه و وسطی در کنار هم است.
حق این است که انسانها از نظر عقل مختلف اند. بعضی ها از همان اول که وارد دنیا میشوند عقل هیولانی ندارند و عقلشان بالفعل است و بعضی ها هم پس از مدتها که میگذرد باز هم عقل بالفعل ندارند. «و قالوا لن نؤمن حتی نری الله جهرة» از این جمله اند.)
و ثانیا: أن المقدمة الرابعة ممنوعة، لأنه لم یبیّن انحصار المتشابهات و المتباینات فی اللوازم والآثار فنحن عندما نری أمورا حمراء یدرک العقل الحمرة بما أنها حقیقة مشترکة بین تلک الأمور و الحمرة و إن کانت عرضیة للجوهر الذی قبلها إلا أنها ذاتیة لأفرادها. و عندما ندرک من أنفسنا بالعلم الحضوری العلم الحصولی و یدرک منه العقل الأمر المشترک بین جمیع علومنا الحصولیة و هو حقیقة الحکایة أی حکایت المعانی التی تکون العلوم الحصولیة علما بها.
(آیا عقل پس از اینکه حس چند قرمزی را درک کرد، نوع قرمزی را درک نمیکند؟ خود قرمزی برای جسم عرضی است اما هر معنایی نسبت به امری غیر خودش عرضی است نسبت به افراد بالذات خودش ذاتی است. قرمزی برای نفس قرمزی ذاتی است و ما یک حقیقتی بنام قرمزی را درک کرده ایم.
ما علم حضوری داریم نسبت به علم حصولی خود. عقل به ما میگوید که حقیقت همه ی علمهای حصولی حکایت است. هر کسی در درون خودش می یابد که علم حصولی اش مثلا به درخت، درخت را نشان میدهد. حکایت امری است که عقل آن را درک میکند. این حرف اشتباه است عقل چون مشترکات و مفترقات را درک میکند پس لوازم شیء را درک میکند اینها اگر عرضی باشند برای امر دیگری عرضی اند نه برای افراد خودشان. تعجب برای انسان عرضی است اما تعجب برای فردی از افراد تعجب، ذاتی است.)
الدلیل الثانی[1]:
(جلسه ی بعد مفصلا بررسی خواهیم کرد ان شاء الله)


[1] تعلیقات شیخ/ ص94-95.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo