درس اسفار استاد فیاضی

92/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل 11 في أن العدم الخاص بنحو هل يجوز اتصاف الواجب بالذات به/ امکان سلب بعضی از وجودات از واجب /نقد و تلویح/اسفار/ ج1/ ص379
 (در جلسه پیش گفتیم که مرحوم آخوند میفرماید که قول مشهور این است که بعضی از وجودات را میشود از خداوند متعال سلب کرد. مثلا وجود حادث برای خدا محال است چون وجود او ازلی است. و یا وجود جسمانی و زائل و .... برای او محال است.و همچنین عدم حادث برای ممتنع که عدم ازلی است محال است که به نظر ما این حرف خیلی واضح است که درست است اما مرحوم آخوند نقد بر حرف مشهور و تلویح و اشاره به حرف و نظر خودش کرده.)
 نقد و تلویح:
 الآخوند:
 وجود کل ممکن بما أنه وجود محدود مصحوب للنقص محال علیه تعالی بلا ریب.
 (خدای متعال وجود زید بما أن که وجودی محدود است نیست)
 ولکن وجود کل موجود بما أنه طبیعة الوجود بما هو وجود، ثابت له تعالی واجب له.
 (یعنی وجود خدا بما أنه طبیعة الوجود، وجود زید است و باید اینگونه باشد یعنی ضروری است.
 اگر میگوییم که وجود خدا وجود الف است نه با آن نقایص الف منظور است بلکه بما اینکه وجود است میگوییم نه بما اینکه وجود خاص الفی است. برای آن دو دلیل آورده.)
 الدلیل الأول: من طریق قاعدة واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات.
 (از هر جهت که در نظر بگیریم او واجب است. یعنی جهت ها برای خداوند همیشه ضروری است. نتیجه اینکه هر معنایی که برای خدا ضرورت عدم نداشته باشد باید ضرورت وجود داشته باشد)
 و صورة الاستدلال:
 1. کل وجود من حیث کونه وجود مطلق، ممکن له تعالی بالامکان العام.
 (هر وجودی از حیث اینکه وجود مطلق یعنی طبیعة الوجود است برای خدا ممکن است به امکان عام. چون کلی طبیعی در خارج موجود است چون طبیعت بشرط شیء موجود است که همان فرد است که این یعنی همان طبیعت لابشرط-کلی طبیعی- به اضافه شرط)
 2. و کل ما هو ممکن له بالامکان العام واجل له.
 (یعنی هر چی که برای خدا امکان دارد واجب است. پس جهت همیشه ضروری است که یک وقت ضرورت عدم است و یک وقت ضرورت وجود. پس یکی را نداشته باشد دیگری را دارد.)
 3. و کل ما هو واجب له تعالی فهو تعالی متصف به.
 (پس خدا به طبیعت هر وجودی از حیث اینکه وجود مطلق است، متصف است.)
 إذن: الواجب تعالی متصف بکل وجود من حیث أنه وجود مطلق.
 و فیه أن المقدمة الأولی ممنوعة لأن کل وجود فهو و إن کان طبیعة الوجود ولکنه فی عین أنه طبیعة الوجود عین ما له من الخصوصیات و النقایص.
 (وجود هم طبیعتی دارد و طبیعت مختص به ماهیت نیست و چون طبیعة الوجود مشترک معنوی است بین افرادش که با کلی مساوق است و مفهوم طبیعة الوجود هم حاکی از مصادیق طبیعة الوجود موجود در ضمن افرادش است. طبیعة الوجود در یک فرد، عین همان فرد با خصوصیاتش است پس وجود حق تعالی عین طبیعة الوجود موجود در افراد دیگر وجود نیست.)
 فإذا وجب سلب کل وجود عنه تعالی بما أنه وجود ناقص، وجب سلب کل وجود عنه بما أنه طبیعة الوجود.
 (طبیعة الوجودی که در زید است نمیتواند طبیعة الوجودی که در خدا هست باشد زیرا طبیعة الوجود زید موجود است بعین وجود زید با تمام خصوصیاتش. آخوند میخواهد بگوید که آب دریا عین آب حوض است یعنی یک وجود واحد شخصی داریم که وجود تمام افرادش است [1] که با تشکیک فهلویون فرق میکند چون حرف آنها بر اساس وحدت مفهوم وجود است که وحدت مصادیق وجود را لازم نمی آورد. یعنی آخوند حمل شایع میکند یعنی میگوید شخص آب دریا، شخص آب حوض است نه از حیث اینکه هر دو آب کلی اند. ما معتقدیم که نسبت وجود به طبیعة الوجود مثل نسبت ابناء به آباء است نه به أب واحد.آن طبیعة الوجودی که در زید است همان طبیعة الوجودی که در خدا است، نیست. ملاصدرا فرد را به نظر خودش تفسیر میکند و منظورش همان مرتبه و شأن و ... است چون آخوند به وحدت شخصی وجود معتقد است. آخوند میگوید ما یک وجود داریم که کمال مطلق است و مرتبه های دیگر وجود که کمال نسبی دارند نقصشان عدمی است و چون عدم در وجود راه ندارد پس یک وجود بیشتر نیست.)
 نقد و تلويح:
 أما أن بعض أنحاء الوجود يمتنع على الواجب بالذات من حيث كونه مصحوبا بالقصور و النقص فمما لا شبهة فيه و أما امتناع اتصاف الواجب تعالى به من حيث كونه وجودا ما مطلقا فمنظور فيه كيف و الوجود بما هو وجود طبيعة واحدة بسيطة لا اختلاف فيها إلا من جهة التمام و النقص و القوة و الضعف و النقص و الضعف مرجعهما إلى العدم فكل مرتبة من مراتب الوجود يكون دون المرتبة الواجبية فهي ذات اعتبارين اعتبار سنخ الوجود بما هو وجود و اعتبار عدم بلوغه إلى الكمال و نزوله عن الغاية فبأحد الاعتبارين [2] يمتنع اتصاف الواجب تعالى به و بالآخر يجب أما الأول فظاهر و أما الثاني فلأن واجب الوجود بالذات واجب من جميع الجهات كما مر.


[1] تفسیر استاد شهید مطهری از تشکیک آخوند به نظر ما-استاد فیاضی- تفسیر صحیحی است نه تفسیر علامه، تفسیر علامه همان تفسیر فهلویون است که ملاهادی گفته الفهلویون الوجود عندهم حقیقة ذات مراتب تعم.
[2] . استاد حسنزاده: لف و نشر مشوش است، یعنی اعتبار دوم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo