درس اسفار استاد فیاضی

92/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل العاشر فی أن الحکم السلبی لاینفک عن نحو من وجود طرفیه/ تذکرة/ شبهه معدوم مطلق/ج1/ ص 373
 قول حق در شبهه معدوم مطلق
 (بحث از مجهول مطلق بود و آخوند سه جواب به آن داده بود. اما به نظر ما آن سه جواب کافی نیستند. جوابی که اینجا داده بود با تفاوت در حمل بود. جواب دوم ایشان این است که مجهول مطلق به حمل أولی یخبر عنه و مجهول مطلق بالحمل الشایع لا یخبر عنه. به عبارتی با تفاوت در موضوع جواب دادند. این نیز درست نیز زیرا همینکه می گویند از مجهول مطلق به حمل شایع خبر داده نمی شود، اخبار از مجهول مطلق به حمل شایع است. جواب سوم شبیه جواب اول است که موضوع خود مفهوم مجهول مطلق است. اما مفهوم دو حیثیت است. حیثیت ما به ینظر دارد و ما فیه ینظر. مفهوم از حیث فیه ینظر موجود در ذهن است و از آن خبر داده می شود. از ان جهت که به ینظر است از آن خبر داده نمی شود. اشکال این جواب نیز این است که همین که می گوید از جهت ما به ینظر خبر داده نمی شود، خبر دادن از آن است. به نظر می رسد در ذهن آخوند یک جواب بیشتر نیست اما چون اشکال داشته به سه نحو بیان شده است.
 اما به نظر ما آن سه جواب کافی نیستند. اما به نظر ما جوابی درست که در این جلسه بیان می شود. این جواب در رسالة شیخ عبدالله جیلانی و در شرح مطالع وجود دارد)
 الرسالة المحیطة بتشکیکات فی قواعد منطقیة/ در منطق و مباحث الفاظ/ ص 377 و 388 [1]
 شرح مطالع/ ص 24 طبع سنگی
 و الحق فی الجواب ما جاء به الشیخ عبدالله الجیلانی و شارح المطالع و هو أنه لا تناقض لأنه إنما یخبر عن المجهول المطلق بالحمل الشایع حال کونه لیس مجهولا مطلقا و لا یخبر عنه حال کونه مجهولا مطلقا. فالموضوع فی القضیتین الموهمتین للتناقض هو المجهول المطلق بالحمل الشایع. و لکن لا تناقض لاختلاف الموضوع فیهما باختلاف الأحوال. حیث إن «المجهول المطلق حال کونه مجهولا مطلقا لا یخبر عنه» و «المجهول المطلق حال کونه لیس مجهولا مطلقا یخبر عنه».
  (هنگامی که خبر می دهیم، دیگر مجهول مطلق نیست. اما در حالی که مجهول مطلق است، دیگر از آن نمی توانستیم خبر دهیم. به عبارتی اگر از مجهول مطلق، همین مفهوم مجهول مطلق را نداشتیم، مجهول مطلق واقعی بود و هیچ خبری از آن نمی توانستیم بدهیم. اما هنگامی که مفهوم مجهول مطلق در ذهن تشکیل شود، دیگر مجهول مطلق، مجهول مطلق نیست و می توان از آن خبر داد. «المجهول المطلق بالحمل الشایع حال کونه لیس مجهولا مطلقا یخبر عنه» یعنی اکنون که خبر می دهیم دیگر مجهول مطلق نیست. اما قبلا که مجهول مطلق بود و هیچ تصوری از آن نداشتیم از آن نمی توانیم خبر دهیم. )
 و لابد لتوضیحه من تقدیم أمور:
 الأول: المجهول المطلق بالحمل الشایع إنما لا یخبر عنه لأن الإخبار مستدع لتصور المخبر عنه. حیث إن الحکم ایجابا کان أو سلبا یستدعی تصور المحکوم علیه. فلابد للحکم علی شیء من تصوره بماهیته أو بجنسه أو بفصله أو بخاصة من خواصة أو بعرضی عام من عرضیاته التی قد یکون منها کونه مجهولا مطلقا.
 (یکی از عرضیات می تواند این باشد که مجهول مطلق باشد. از آن مجهول مطلق با مفهومی عرضی خبر می دهیم. )
 الثانی: المجهول المطلق یمکن أن یراد به المجهول علی الإطلاق و هو ما لم یتصوره أحد بوجه من الوجوه حتی بوصف أنه مجهول مطلق و یمکن أن یراد به ما لم یتصوره الخبر بوجه من الوجوه و إن تصوره غیره. و ذلک لما قلنا فی المقدمة الأولی.
 (گاهی منظور از مجهول مطلق چیزی است که هیچ کسی از آن تصوری ندارد و گاهی مراد این است که مجهول مطلق برای مخبر تصور نشده گرچه ممکن است دیگران آن را تصور کرده باشند.)
 الثالث: قضیة «المجهول المطلق لایخبر عنه» لا تکون قضیة خارجیة لأن مجرد تصور المجهول المطلق یخرجه عن کونه مجهولا مطلقا سواء أرید بالمجهول المطلق المعنی الأول أم أرید به المعنی الثانی.
 (این قضیة خارجیة نیست. به این معنا نیست که مجهول مطلقی محقق داریم و از آن خبر داده نمی شود. زیرا تا مجهول مطلق تصور شد، دیگر مجهول مطلق نیست به هر دو معنای گفته شده. پس این قضیة خارجیة نیست.)
 الرابع: المجهول المطلق بالمعنی الأول محال علی ما هو الحق من جواز العلم الحصولی لله تعالی. و ذلک لأنه تعالی یعلم به و بأنه معدوم. و لو قلنا باستحالة العلم الحصولی علیه تعالی، فالمجهول المطلق بالمعنی الأول لیس بمحال بل واقع لأنه قبل تحقق الممکنات لم یتصور شیء من الأشیاء فالجمیع مجهول مطلق. و المجهول المطلق بالمعنی الثانی ممکن علی أی حال.
 (معنای أول محال است زیرا ما معتقدیم برای خدا علم حصولی ممکن است. و ملاصدرا در آخر بحث علم قائل به جواز علم حصولی در خدا می شود. در باب اتحاد عاقل و معقول می گوید با اتحاد عاقل و معقول اشکالاتی که مشاء به علم حصولی در خدا می کرد جواب داده می شود و علم حصولی در خدا ممکن می شود. بنابر اتحاد عاقل و معقول صورت ذهنی در ذهن حاصل نمی شود بلکه وجود، حالت حاکویت پیدا می کند و از غیر خود حکایت می کند. خدا نیز از ازل به نحوی است که از غیر حکایت می کند و صورت ذهنی نزد او پیدا نمی شود. بنابر این چون خدا علم حصولی به همه چیز دارد، علم حصولی به مجهول مطلق هم دارد و معنای اول در نظر ما محال است. بله اگر کسی قائل باشد که برای خدا علم حصولی ممکن نیست، دیگر مجهول مطلق محال نبود.)
 الخامس: أن حکایة العلم الحصولی لمعناه ذاتیة له. بل لا حقیقة له إلا الحکایة. ألا تری أن مفهومنا عن الدیناسور یحکی الدیناسور.
 (حکایت ذاتی علم حصولی است. مجهول مطلق از مجهول مطلق حکایت می کند و حقیقت علم حصولی حکایت است. )
 السادس: أن حکایة العلم الحصولی لا یتوقف علی تحقق محکیه. فالمفهوم المجهول المطلق یحکی واقعه و إن لم یکن له واقع حیث إنه بمجرد تصور المجهول المطلق ینعدم المجهول المطلق بالحمل الشایع.
 (برای حکایت علم حصولی، لازم نیست محکی اش موجود باشد. ما که نمی گوییم مجهول مطلق داریم و از آن خبر نمی دهیم. بلکه می گوییم مجهول مطلقی که یا محال است یا ممکنی است که در ذهن نداریم از آن خبر داده نمی شود.)
 إذا عرفت هذه المقدمات نقول:
 المجهول المطلق لا یخبر عنه ما دام مجهولا مطلقا بالضرورة. فهی قضیة ضروریة ذاتیة.
 و إن قلت: هذه خبر.
 قلت: هذه خبر بلا ریب و لکنه خبر بعد تصور المجهول المطلق فالمجهول المطلق حال کونه لیس مجهولا مطلقا یخبر عنه. فلا تناقض.


[1] 2- تشكيك‌عندهم ان الحكم على الشّى‌ء مستدع لتصوره بوجه ما، سواء كان بالحد او الرسم. فيرد عليهم انه لو صدق هذا الحكم، لصدق لا شى‌ء من المجهول المطلق بمحكوم عليه مادام مجهولا مطلقا، و هو مستلزم للحكم على المجهول المطلق حين هو مجهول مطلق، كما فى‌ هذه القضية. فيجتمع لا شى‌ء من المجهول المطلق بمحكوم عليه مادام مجهولا مطلقا، على ما هو مفاد هذه القضية، و بعض المجهول المطلق محكوما عليه حين هو مجهول مطلق، اذ حكم فيها على المجهول المطلق، لانه الموضوع لها. و ليس ذلك الّا اجتماع النقيضين.فاللارم باطل، و الملزوم مثله.و الجواب‌ انه لمّا كان صدق العنوان على الذات باحد الازمنة الثلاثة، و غير مختص بزمان الاتصاف، فالحكم على افراد هذا العنوان حينئذ كونها معلومة متصورة بهذا العنوان بانها ليست بمحكوم عليها، لا على هذا الحال المعلومية، بل على تقدير عدم العلم بها بوجه ما، و فى زمانه. و لا يخفى ان كونها ليست بمحكوم عليها فى زمان و على تقدير، لا يناقض كونها محكوما عليها [بهذا هى‌] بهذا الحكم على تقدير آخر و فى زمان غيره. فلا محذور.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo