درس اسفار استاد فیاضی

91/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل التاسع فی أن العدم لیس رابطیا/ معانی حکم/ تفاوتهای نسبت حکمیة و حکم/ج1/ ص 365
 للحکم فی کلماتهم أربعة معان
 1 ایقاع النسبة التامة الخبریة أو انتزاعها و بعبارة أخری ایجاب النسبة أو سلبها. و ذلک عندما یقولون: «إن الحکم هو الجزء الأخیر للقضیة» و فی شرح الشمسیة: «الحکم هو اسناد إمر إلی آخر ایجابا أو أو سلبا»
 (این معنا به تصدیق ارتباطی ندارد. بلکه این حکم، جزء اخیر قضیة است. بنابر این حرفی که علامة طباطبایی در مورد تصدیق می فرمایند، درست نیست و هیچ کس با ایشان موافق نیست.)
 2 ادراک وقوع النسبة أو انتفائها و بعبارة أخری فهم صدق القضیة و هو التصدیق المنطقی الذی هو أحد قسمی العلم الحصولی و قسیمه التصور. و ذلک عندما یقولون «التصدیق هو الحکم» کما فی شرح المنظومة
 (در شرح منظومه می گوید تصدیق فقط حکم است و تصدیق آن طور که فخر رازی می گوید، مرکب نیست. )
 3 الإذعان و الاعتقاد و هو الایمان و ذلک کما یقولون: «العلم الحصولی و هو التصور المطلق إما تصور ساذج و إما تصور معه حکم و هو یعنی تصور التصدیق»
 (حکم در این عبارت نمی تواند به معنای اول یا دوم باشد. اگر معنای اول مورد نظر باشد، معنایش این است که تصوری است که همراهش اسناد است. در حالیکه در همه قضایا اسناد است و اگر معنای حکم در این عبارت، معنای اول باشد، همه قضایا باید تصدیق باشد. و اگر به معنای دوم باشد، باز غلط است زیرا تصوری که با او حکم است، او تصدیق نیست بلکه معنای دوم خود حکم است نه چیزی که همراهش حکم باشد. پس اگر معنای دوم مورد نظر باشد، همراهش حکم نیست بلکه خودش حکم است. پس آنجایی حکم همراه تصور است، که معنای حکم اذعان و ایمان باشد نه فهم صدق قضیة.
 به تصدیق منطقی از باب لازمه عادی اش تصدیق می گویند. لازمه عادی فهم صدق قضیة این است که نفس نیز به آن اذعان و اعتقاد پیدا می کند و دلش به آن گره می خورد و به آن گرایش پیدا می کند اما چون دل بستن امری اختیاری است، ممکن است فهم صدق قضیة پیدا شود اما نفس به آن اذعان نکند. پس به تصدیق منطقی، تصدیق می گویند از باب لازمه عادی اش.
 ایمان کاری اختیاری است درحالیکه تصدیق می تواند غیر اختیاری باشد. ایمان مربوط به دل است و وابسته است به اینکه من از تمایلاتم کدام را بخواهم حاکم کنم. تمایلات غیر اختیاری است اما حاکم کردن یکی بر دیگری اختیاری است. )
 4 المحکوم به أو المحمول
 (وقتی می گویند مناسبت حکم و موضوع، منظور محمول است.)
 للاعتقاد و الاذعان معنیان:
 1 اللغوی و هو الایمان و التصدیق اللغوی الذی یصدر من القلب.
 (تصدیق لغوی اعم از این است. زیرا شامل جایی که مطلبی را بیان می کند اما به آن اعتقاد ندارد نیز می شود. مثل کسی که شهادت دروغ می دهد. اینجا اذعان و تصدیق می کند اما نه تصدیق منطقی دارد و نه تصدیق به معنای سوم که همان ایمان و اذعان است. اما در عرف می گویند اذعان داشت. )
 2 فهم صدق القضیة و هو التصدیق المنطقی.
 تفاوتهای حکم و نسبت حکمیة
 و النسبة الحکمیة هی التی یتعلق بها الإیجاب أو السلب. حیث إنه قد نوجب النسبة الحکمة فنقول: «زید عادل» و قد نسلبها و نقول: « زید لیس بعادل» و الإیجاب أو السلب هو الجزء الأخیر للقضیة و قد یعبر عن الإیجاب و السلب بالنسبة الإیجابیة أو السلبیة و و هذا هو الرابط الذی قد یعبر عنه بالحکم. و بما ذکرناه یظهر أن النسبة الحکمیة تختلف عن الرابط فی أمور:
 (حملیة یعنی نسبت حکمیة اش هوهویت است. حال چه آن را ایجاب کنیم و چه سلب کنیم.
 نسبتی حقیقی آن است که در ذهن برقرار می شود. و لفظی مثل «است» و «نیست» نسبت حقیقی نیست.)
 1 النسبة الحکمیة هی التی یرد علیه الإیجاب أو السلب و الرابط هو ایجاب تلک النسبة أو سلبها و هو الذی یکون مفاد«هو» أو «است» أو «لیس» أو «نیست».
 2 أن النسبة الحکمیة لا تختلف فی الموجبة و السالبة. فإنها هی الهوهویة فی الحملیات و الاستصحاب فی المتصلات و العناد فی المنفصلات من غیر فرق بین الموجبة و السالبة. بخلاف الرابط فإنها فی الموجبة نسبة ایجابیة و السالبة نسبة سلبیة.
 3 أن النسبة الحکمیة نسبة ناقصة لا یصح السکوت علیها بینما الرابط نسبة تامة یصح السکوت علیها.
 4 أنه لا خلاف بینهم فی کون الرابط جزءا للقضیة هو بمنزلة الصورة لها کما أن الطرفین بمنزلة المادة لها. و أما فی کون النسبة الحکمیة جزءا للقضیة ففیه خلاف. فهی جزء عند من یعتقد بکون القضیة ذا أجزاء أربعة و لیست بجزء لها عند من یعتقد أن القضیة ذو أجزاء ثلاثة
 (دو جزئی و سه جزئی بنابر مشهور است. اما علامة درسالبة و أولی می فرمایند که دو جزئی است.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo