درس اسفار استاد فیاضی

91/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‌ / إهانة/ دلیل متکلمین بر جواز إعادة معدوم و نقد آن/ اختلاف در اعادة أعراض/ج1/ ص 362 و 263
 ادامه بیان متکلمین و اختلاف در اعادة أعراض
 (گفته شد که آخوند معاد را جسمانی می داند اما منظورش جسم مثالی است. انسانها در ابتدا همه افراد یک نوع است اما در اثر حرکت جوهری تحول می یابند به چهار جنس: ملک، بهیمة، شیطان و سبع که تحت هر جنسی انواعی وجود دارد. و تنوع انسانها بسیار بیشتر از ملائکه و حیوانات است زیرا صورت مثالی انسان ها گاهی معجونی از صورت حیوانات مختلف است. به نظر ما این نظر صدرا که انسان نوع نیست بلکه انسان جنسی است که انواع و اجناسی تحت آن قرار دارد امری صحیح است اما اینکه آخوند معاد را با بدن مثالی می دانند درست نیست. روایات و آیات می گویند با بدن مادی است اما نه همین بدن. حقیقت نفس به روح است و بدن أخروی مثل بدن دنیوی است نه عین شخص آن. اگر کسی بگوید ظاهر روایات و آیات این است که بدن أخروی شخص همان بدن دنیوی است، باید گفت به قرینه دیگر آیات و روایات و حکم عقل که مخصص لبی است، شخص بدن بر نمی گردد بلکه مثل آن است.)
 فمن أراد أن يصل إلى معرفة الله و صفاته و أفعاله و معرفة إرسال رسله و إنزال كتبه- و كيفية النشأة الآخرة و أحوال الإنسان بعد الموت و سائر أسرار المبدإ و المعاد بعلم الكلام [1] و طريق المناظرة فقد استسمن ذا ورم و إذا جاء حين أن ينبسط القول في معاد النفوس و كيفية رجوعها إلى بارئها في العالمين [2] و وصولها إلى قيومها في الإقليمين- تبين لك كيفية الحشر الجسماني و ارتجاع النفوس كلاءة [3] الأجساد بإذن ولي الإبداع و الإنشاء في المبدإ و المعاد على ما وردت به السنة الشريفة و نطقت به ألسنة الشريعة-الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 362
 (دلیل عقلی بر معاد جسمانی نیست اما نقل برای ما معاد جسمانی را ثابت می کند. «کل ما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها ». ظهور نقلی در جسمانی بودن معاد تام است و برای دست برداشتن از این ظهور، باید دلیل عقلی داشته باشیم. اما ادله عقلی که بر امتناع برگشت روح به بدن اقامه شده، هیچ کدام تمام نیست زیرا مهم ترین دلیلی که برگشت روح به بدن جسمانی را محال می داند، ادله بطلان تناسخ است که همه آنها باطل است. روایاتی که تناسخ را نفی می کند، ناظر به تناسخی است که نافی معاد است و ثواب و عقاب در آخرت را نفی می کند ولی دلیل عقلی بر امتناع تناسخ به معنای برگشت روح به جسم نداریم و روایات نیز ناظر به چنین تناسخی نیست.
 جسم عنصری و جسم مثالی با هم تداخل دارند. جسم مثالی همان روح است که شکل و حجم دارد. )
 اختلاف متکلمین در اعادة أعراض
 جمیع المجوّزین لإعادة المعدوم، جوّزوها فی الجواهر مطلقا. و أما الأعراض فاختلفوا فیها علی أقوال:
 1 فمنهم من أنکر أعادة الأعراض و هم الأشاعرة.
 تمهید: المعانی باصطلاحنا تنقسم عند المتکلمین إلی أعیان(ذات) و معنی(صفات). و العین هو ما قام بنفسه و المعنی هو ما قام بغیره.
 و إنما أنکروا ذلک لأن الإعادة معنی. و العرض أیضا معنی و لا یجوز قیام المعنی بالمعنی. و لذا قالوا بتجدد الأمثال فی الأعراض.
 (معنی یا عین است یا صفت. اشاعره می گویند صفات خدا معانی هستند که قائم به ذات و عین ذات نیستند. عین یعنی «ما قام بنفسه» و معنی یعنی «ما قام بغیره». فیلسوف به عین می گوید جوهر و به معنی می گوید عرض. )
 اشاعرة می گویند وقتی معنی قائم به غیر است، غیر باید یک ذات و عین باشد. و اگر عرض به تنهایی بخواهد اعادة شود، قیام عرض به عرض می شود. بنابر این می گویند جوهر اعادة می شود اما اعراضش اعادة نمی شوند و همه اعراض در شیء معاد، جدید است. بلکه حتی می گویند در مبتدأ نیز اعراض تجدید می شود و هر آن عرضی جدید ایجاد می شود. عرض جوهر می خواهد، بنابر این اعراض شیء در هر آن معدوم می شود و مثلش توسط خدا ایجاد می شود. اشعری می گوید خدا هر در هر آن أعراض شیء را معدوم می کند و شبیهش را ایجاد می کند. عارف این حرف را در کل هستی می زند یعنی کل عالم به شکل تجدد امثال است و هر آن خدا همه هستی را اعدام می کند و مجددا مثل آن را ایجاد می کند. و اسم مفنی و محیی در کل عالم جریان دارد. ابن عربی می گوید آوردن تخت بلقیس به این صورت بود که آصف بن برخیا هنگامی که تخت بلقیس اعدام شد، برای ایجادش مکانش را عوض کرد و آن را با تجدد امثال حل کرد. در نظر عارف اصلا بقاء ممکن نیست. تجدد امثال حرکت جوهری نیست بلکه ضد حرکت جوهری است. )
 2 و منهم من قال بامتناع اعادة الأعراض السیالة بقیامها بالأوقات و الزمان لا یعاد. و أما الأعراض القارة کاللون و الشکل و الحجم فقسموها إلی ما هو باختیار العبد کأنواع الأوضاع فلا یعاد و ما لیس باختیار العبد کاللون و الشکل فیعاد.
 (اعراض سیال داریم مثل صوت و حرف زدن که به هر جزئی رسیدیم، جزء قبلی رفته است. اینها قوامش به زمان است و زمان نیز برگشت پذیر نیست. )
 ثم إن هؤلاء القوم بعد اتفاقهم في إعادة الجواهر اختلفوا في الأعراض فقال بعضهم يمتنع إعادتها مطلقا لأن المعاد إنما يعاد بمعنى فيلزم قيام المعنى بالمعنى و إلى هذا ذهب بعض أصحاب الأشعرية و قال الأكثرون منهم بامتناع إعادة الأعراض التي لا تبقى كالأصوات و الأدوار لاختصاصها عندهم بالأوقات و قسموا الباقية إلى ما يكون مقدورا للعبد و حكموا بأنه لا يجوز إعادتها لا للعبد و لا للرب و إلى ما لا يكون مقدورا للعبد و جوزوا إعادتها و ذكروا في بيان كل واحد منها أدلة واهية شحنوا بها و بسائر هوساتهم الكتب و الدفاتر. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 362 و 363


[1] متعلق به «أن یصل»
[2] برزخ و قیامت. در نظر آخوند برزخ حشر اصغر است و قیامت حشر اکبر است.
[3] صحیح «بکلاءة» درست است یعنی حفظ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo