درس اسفار استاد فیاضی

90/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 و السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثالث فی أن الوجود خیر محض/ تشکیک خیر/ ج1/ ص 341 و 342
 خیر مشکک است
 (تشکیک طولی داریم وعرضی. در تشکیک طولی رابطه علیت برقرار است. و علت فاعلی باید قوی تر از معلول باشد. تشکیک عرضی رابطه علیت ندارند اما می توانند اشد و أضعف باشند اما این اشد و اضعف بودن به دلیل علیت بین آنها نیست. پس در عرض هم قرار می گیرند. در تشکیک طولی به درجات تعبیر می کنند اما در تشکیک عرضی به درجات تعبیر نمی کنند.)
 الخیر مشکک بالشدة و الضعف کالوجود و بعبارة أخری للخیر درجات. لما کان الوجود مساوقا للخیر فالخیر کالوجود ذو درجات. فأشد الخیرات و أعلاها وجود لا یشوبه عدم و هو وجوده تعالی الغیر المتناهیة و بعده المعلول الأول الذی هو أقرب الوجودات إلیه تعالی فهو أشد الخیرات بالنسبة إلی ما سواه تعالی و بعده الأقرب فالأقرب إلی الأبعد فالأبعد حتی ینتهی إلی أبعد الوجودات علی الإطلاق و هو الهیولی التی هی منبع الشرور لما أنها فاقدة لکل فعلیة فهی شر الأشیاء. لکنها شبکة تصطاد بها النفس الناطقة التی تطیر فی سماء القرب و تنال درجات القرب آنا فآنا حیث إن النفس الناطقة لا تحدث إلا بعد استعداد البدن لتعلقها به. و الاستعداد شأن الهیولی. فالهیولی و إن کانت منتهی سلسلة النزول، إلا أنها مبدأ سلسلة الصعود أیضا. فالإنسان بما له من الاستعداد یتحرک من الجماد إلی النبات، و من النبات إلی الحیوان ،و من الحیوان إلی الإنسان بالفعل، و من الإنسان بالعفل إلی الملک، و من الملک السافل إلی الملک الأعلی إلی غیر نهایة
 (عالم عدم با اینکه با عالم وجود متداخل است، اما در آن عدم خدا نیست زیرا وجود خدا همه جا را پر کرده. اما وجودهای دیگر محدود است بنابر این در جایی که نیستند، عدمشان هست. تناقض این است که همان جایی که هست، عدمش هم باشد اما اینکه کنارش عدمش هست، تناقض نیست. همانطور که کبوتری که نصفش سفید است و نصفش سیاه است، کسی نمی گوید اجتماع ضدین شده است.
 روایات می گویند که نور پیامبر اولین مخلوق و بعد از خدا أشد الخیرات است. رسول الله در دنیا، برزخ و در بهشت هم رشد دارد و همواره قرب بیشتری پیدا می کند زیرا خدا نامحدود است و پیامبر محدود است و می تواند کمال پیدا کند.
 آخوند قائل به هیولی نیست. اما اگر کسی قائل به هیولی شد، هیولی می شود ابعد الموجودات است.
 هیولی دامی است که به وسیله آن نفس ناطقه صید می شود. این بر اساس این مبنا است که روح قبل از بدن نیست. خدای متعال عقل اول را آفرید و همینطور تا عقل عاشر یا عقول بیشتر که ما نمی دانیم تا آن قدر تنزل کند که عالم ماده خلق شود. در عالم ماده نیز هیولی منبع شر و پست ترین چیز است. اما هیولی استعداد دارد که نفس ناطقه را به دام بیاندازد. صید کردن یعنی حادث شدن. هیولی استعداد دارد که نفس ناطقه در آن حادث شود. بنابر این با اینکه هیولی انتهای قوس نزول است. اما مبدأ قوس صعود نیز هست زیرا تکامل بدون قوة ممکن نیست و قوة نیز بدون هیولی میسر نیست. البته همه اینها کلام قوم است که هیولی را قبول دارند. اما ما و آخوند و بعضی دیگر هیولی را قبول نداریم.
 فیلسوفان می گویند تا در این عالم است تکامل تا بی نهایت می توانست باشد و حد ندارد. اما ما می گوییم سیر فقط مخصوص دنیا نیست بلکه در بهشت نیز تکامل ادامه پیدا می کند. )
 فالوجود خير محض و العدم شر محض فكل ما وجوده أتم و أكمل فخيريته أشد و أعلى مما هو دونه فخير الخيرات من جميع الجهات و الحيثيات حيث [1] يكون وجود بلا عدم و فعل بلا قوة و حقية بلا بطلان و وجوب بلا إمكان و كمال بلا نقص و بقاء بلا تغير و دوام بلا تجدد ثم الوجود الذي هو أقرب الوجودات إليه خير الخيرات الإضافية و هكذا الأقرب فالأقرب إلى الأبعد فالأبعد [2] و الأتم فالأتم إلى الأنقص فالأنقص إلى أن ينتهي إلى أقصى مرتبة النزول و هي الهيولى الأولى التي حظها من‌ الوجود عريها في ذاتها عن الوجود و فعليتها هي كونها قوة وجودات الأشياء و تمامها [3] نقصانها و شرفها خستها و فعلها قبولها و تحصلها إبهامها و فصلها جنسها [4] كما سيرد عليك برهانه في موضعه فهي منبع الشرور و الأعدام و معدن النقائص و الآلام- على أنها شبكة بها يصطاد النفوس الناطقة التي هي طيور سماوية لها أقفاص [5] عنصرية. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 341 و 342
 (خدا خیر محض علی الإطلاق است و دیگر موجودات هم خیر محض اند اما در محدودة وجودی شان.
 آخوند قائل است نفس صورت است. استعداد شأن هیولی است. نفس ناطقه که مجرد است به تجرد عقلی با نفس حیوانی که مجرد مثالی است نفس نباتی که مادی است همه به وجود واحد موجود اند که صورت است برای بدن. آخوند می گوید نفس ناطقه مجرد برای أوحدی افراد بعد از چهل سالگی حاصل می شود و برای همه نیست. شیء به مادته و صورته در حرکت جوهری است و نفس با حرکت جوهری تکامل می یابد. از روزی که انسان موجود شده، یک صورت نوعیه واحد دارای حرکت دارد. وقتی تنمیه پیدا می کند به آن نفس نباتی می گوید. وقتی احساس پیدا می کند، کمال حیات حیوانی پیدا می کند. همان نفس نباتی می شود حیوان و همین نفس حیوانی در بعض افراد می شود نفس ناطقه انسانی مجرد عقلی. بر همین اساس استعداد که شأن هیولی است زمینه پیدایش نفس نباتی و حیوانی و ناطقه را فراهم می کند. )


[1] خبر برای«خیر الخیرات»
[2] استاد جوادی فرموده اند این معقول نیست زیرا ابعد یعنی آخرین و دورترین. و بعد از ابعد علی الإطلاق دیگر دورتر ندارد. اما ما چنین معنا نمی کنیم. ابعد یعنی دورتر نه ابعد علی الطلاق. بنابر این «فالأبعد» یعنی آنکه از دورتر دورتر است.
[3] یعنی کمالش
[4] جنس مبهم است و فصل محصل است. وقتی تحصل هیولی به ابهام آن است، پس فصل که مایه تحصل آن است، همان جنس آن می شود که مایه ابهام است.
[5] قفس . این بیان با مبنای آخوند مناسب نیست بلکه با نظر ابن سینا موافق است. طبق تعبیر ابن سینا درست است که بدن دام و قفس است. اما طبق مبنای آخوند نفس صورت برای بدن است و به یک وجود موجود اند اما دام و قفس وجودی منحاز از چیزی دارند که در آن گیر افتاده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo