درس اسفار استاد فیاضی

90/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات لثانیة/ ذكر تنبيهي و تعقيب تحصيلي/ آیا علاوه بر موصوف، صفت نیز در خارج هست؟/ بیان نظر استاد/ ج1/ص 338
 ادامه بیان نظر استاد فیاضی در موجودیت صفت در خارج
 (باید خود صفت ثبوت داشته باشد تا بتواند برای موصوف ثابت شود. منتهی ثبوت معنای عامی دارد که شامل وجود و عدم و اعتبار است. عدم موجودیت و ثبوتی دارد اما این وجود، وجود و ثبوت عام است نه عدمی که مقابل وجود است. )
 إذا تبین ما ذکرناه من کون الوجود ذا معنی أعم یشمل الوجود بالمعنی الأخص و الأعدام و الاعتباریات، فنقول: ثبوت صفة لموصوف یستلزم ثبوت الصفة أی وجودها و لکن وجودا بالمعنی الأعم لأن من الصفات ما لها وجود بالمعنی الأخص کالعلم و منها أعدام کالعمی بل نفس العدم کما أن منها معانی اعتباریة کالإمکان.
 ففی قولنا: « الإنسان موجود» أو «الإنسان الموجود» للثابت أو الصفة، وجود بالمعنی الأخص و کذا للمثبت له لأن الإنسان أیضا له وجود بالمعنی الأخص بنفس وجوده بالمعنی الأخص أی بنفس وجود الصفة.
 و فی قولنا:«العنقاء معدوم» أو «العنقاء المعدوم» للصفة وجود بالمعنی الأعم و هو نفس العدم و اللا شیئیة الحقیقیة. و مثله المثبت له لأن العنقاء المعدوم معدوم حقیقة بنفس معدومیة العدم الذی هو صفة له.
 و فی قولنا:«الإنسان ممکن» للصفة و هو الإمکان وجود بالمعنی الأعم هو نفس عدم ضرورة الوجود و العدم علی المشهور أو نفس قابلیة الوجود و العدم علی المختار. و للمثبت له و هو الإنسان من حیث هو أعنی الطبیعة المهملة وجود کذلک.
 و فی قولنا: «الدور ممتنع» للصفة و هو الثابت وجود بالمعنی الأعم و هو نفس العدم الضروری و للدور أیضا ثبوت یناسب ثبوت صفته. فإن الدور الممتنع ثبوته فی عالم الأعدام و إن کان الدور من دون صفة العدم، وجوده إنما یحصل بتحققه بالمعنی الأخص لأنه من المعانی الثبوتیة التی تحققها بوجودها الخاص بها لا من المعانی العدمیة التی تحققها بعدمها.
 و فی قولنا:«زید أعمی» للصفة و هو العمی ثبوت بالمعنی الأعم و هو نفس عدم البصر الناعت. فإن عدم الملکة مقابل للملکة. و العدم إنما یکون مقابلا إذا کان حالا فی محل الملکة بأن یکون ناعتا لموضوع الملکة و إن کان نعتا اعتباریا.
 (معنای وصف در فلسفه، وصف نحوی نیست . بنابر این می تواند مبتدا و خبر بیاید یا به شکل صفت و موصوف. در نحو اگر مخاطب خبر ندارد از ارتباط، به شکل مبتدا و خبر می گوییم و اگر با خبر است، به شکل صفت و موصوف می گوییم. پس تفاوت بین اخبار با توصیف کردن در مقام اثبات و اخبار است اما از حیث واقع تفاوتی نیست.
 گاهی مثبت له یک ثبوت لذاته دارد که اگر به همان حالت فی نفسه باشد، نمی تواند این وصف را بگیرید. اما اگر وصف باشد می تواند مثبت له نیز در ظرف خود موجود باشد.
 آخوند برای فرار از اشکال قاعدة فرعیت گفته است قضیة «العنقاء معدوم» سالبة است. اما خود آخوند در جای دیگری این را موجبة می داند و نه سالبة. حل اشکال همین است که در قاعدة فرعیت، ثبوت به معنای وجود أعم است نه أخص.
 مشهور می گویند امکان لاضرورت وجود و عدم است. اما ما می گوییم لا ضرورت لازمه امکان است نه خود امکان. ما می گوییم امکان یعنی قابلیت وجود و عدم را داشتن. بنابر این امکان از لوازم ماهیت می باشد که اعتباری و معقول ثانی است.
 وجود متحقق متصف به امکان نمی شود. بلکه طبیعت وجود متصف به امکان می شود. انسان موجود ممکن است. اما بما أنه طبیعت مهملة ممکن است نه بما أنه موجود. انسان بما هو موجود ممکن نیست زیرا بما أنه موجود ضرورت دارد.
 ما نمی گوییم موصوف همیشه تابع صفت است. ما می گوییم امکان دارد ک موصوف تابع صفت باشد.
 باید دید اقتضای صفت چیست. در «الدور محال» باید دید صفت مقتضی چه نوع ثبوتی است. اینکه ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له، نوع این ثبوت را صفت مشخص می کند. چون محال بودن در عالم اعدام است، ثبوت مثبت له که دور است نیز در عالم اعدام است.
 بینایی زید در همان وجود زید است. عدم این بینایی هم در همان وجود زید است. اگر کوری اش در جای دیگری باشد، دیگر عدم و ملکه نمی شود. در «زید لیس ببصیر» فقط بصر را نفی می کنیم اما در«زید أعمی» در واقع اثبات صفتی است که لازمه اش نفی صفت بصر است. نفی بصیر واقعی است اما اثبات عمی اعتباری است.
 ما از همینجا می گوییم عدم دو قسم است، ناعت و غیر ناعت. مثلا اعمی که عدم بصر است ناعت است اما عدم زید ناعت نیست. )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo