درس اسفار استاد فیاضی

90/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات الثانیة/نقد استاد فیاضی بر کسانی که معقول أول را مسبوق به ادراک حسی و خیالی می دانند/ ج1/ص 333

قد یقال: المعقول الأول مسبوق بالاحساس و التخیل

 قد یقال إن المعقول الأول مفهوم مسبوق بالاحساس و التخیل بمعنی أن له فردا خارجیا تحصل منه صورة جزئیة فی الحس ثم فی الخیال ثم تستعد النفس بعد ذلک لادراک صورة کلیة منه. و إن شئت فقل: النفس تجرد الصورة المحسوسة و المتخیلة عن العوارض المشخصة و تحصل بذلک علی مفهوم کلی. و یصرحون بأن المراد من الحس ما هو أعم من الحس الظاهر. فراجع:

 مجموعه آثار شهید مطهری/ج5/ ص 271 تا 276

 آموزش فلسفه/ استاد مصباح یزدی/ درس 15

 (بنابر نظر مشائین حس و خیال با هم متفاوت است به دلیل قاعده الواحد. قوه حاسه محسوسات را درک می کند و قوه خیال ادراکات خیالی را. اما طبق نظر صدرا که به قوا اعتقاد ندارد و النفس فی وحدتها کل القوی ، تا وقتی نفس با خارج ارتباط دارد می شود احساس؛ اما به محض قطع ارتباط می شود خیال.

 شادی مفهوم ماهوی است اما باید یک ادراک باطنی داشته باشیم تا این معنا پیدا شود. این دسته می گویند مفهوم شادی مسبوق به احساس است اما حس باطن.)

نقد استاد فیاضی بر این قول

و یرد علیه :

أولا: أن الماهیات تنقسم عشرة أقسام. و المحسوس منها إنما هو الکیف المحسوس و الکیف النفسانی. فها هی العقل و الهیولی و الصورة الجسمیة و الصورة النوعیة و کثیر من الماهیات العرضیة.

 (از مقولات عشرة که همان ماهیات هستند فقط کیف محسوس وکیف نفسانی به حواس درک می شود. جوهر به حس درک نمی شود. کیف چند نوع داریم. فقط کیفیات محسوسة و کیفیات نفسانی با حواس درک می شوند و باقی کیفیات و باقی اعراض به حواس درک نمی شود.

 از جمله جواهر عقل است که بر فرشته ها تطبیق می کنند. عقول و مفارقات با حس درک نمی شوند.

 نفس را نمی گوییم زیرا به حس باطن و با علم حضوری درک می شود.

 بعضی مواقع عقل چیزهایی را درک می کند اما با کمک حس مثل حرکت. اما مثل جوهر و هیولی اصلا حس در آنها مدخلیتی ندارد.)

و ثانیا: أن بعض ما هو محسوس بالحس الباطنی لیس من المعقول الأول فی شیء کالعلیة بالمعنی المصدری و کالوجود خصوصا بالمعنی المصدری.

 (علیت را از نسبت سنجی بین نفس و اراده می فهمیم. می فهمیم که اراده اختیاری است و نفس به آن فاعلیت دارد. پس نفس علت است و اراده معلول و از همینجا علیت را انتزاع می کنیم. اینکه می گویند که هر فعل اختیاری مسبوق به اراده است درست نیست زیرا خود اراده اختیاری است اما ارادی نیست. همچنین نفس می تواند صورتهایی را از خودش بسازد. از رابطه بین این صور و نفس نیز می توان علیت را به دست آورد.

 همه اتفاق دارند که علیت به معنای مصدری اش معقول ثانی است. علیت به معنای اسم مصدری را معقول ثانی می دانند اما ما استاد فیاضی آن را معقول اول می دانیم زیرا در خارج مابازاء دارد.

 علامه می فرمایند وجود را از این راه ادراک می کنیم که مثلا سفیدی را یک بار لحاظ می کنیم و موضوع را به دست می آوریم. بار دیگر لحاظ می کنیم و آنرا محمول قرار می دهیم. اکنون می گوییم «سفیدی سفیدی است» اکنون به وجود رابط بین موضوع و محمول نگاه استقلالی می کنیم و مفهوم وجود را به دست می آوریم. اما استاد مصباح می فرمایند به این راه نیازی نیست. بلکه مفهوم وجود را از ادراک حضوری هر کس نسبت به خودش دست می آید. وجود مصدری را همه می گویند معقول ثانی است اما به معنای اسم مصدری را ما می گوییم معقول اول است ولی باقی اساتید می گوید معقول ثانی است.)

 فتحصل أن بین المعقول الأول و بین المسبوق بالاحساس و التخیل عموما و خصوصا من وجه. فبعض المعقول الأول مسبوق بالاحساس و التخیل کالبیاض و الفرح و الخوف و بعض المعقول الأول لیس بمسبوق بالاحساس و التخیل کالعقل و کالهیولی و کالأخوة. و بعض ما هو مسبوق بالاحساس و التخیل لیس بمعقول أول کالعلیة و الوجود بالمعنی المصدری.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo