درس اسفار استاد فیاضی

89/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی/ الفصل الثالث فی اشکالات الوجود الذهنی/الإشکال الثانی/ فرق بین مثل افلاطونی و مثال منفصل/ج1/ ص 302

 و ظهر من ما ذکرنا أن المثل المعلقة و هی الوجودات المثالیة غیر المثل الأفلاطونیة.

 لأن المثل المعلقة وجودات ذوات أجرام و ألوان و مقدار و غیرها من صفات المادة غیر القوة و الاستعداد.

 و المثل الأفلاطونیة وجودات عقلیة لیس لها جرم و لون و مقدار و شیء من صفات المادة.

تمهید

 المشهور بین الحکماء أن التناسخ الملکیة محال بینما اتفقوا علی امکان التناسخ الملکوتی بل اعتقد الآخوند بوجوبه. و التناسخ الملکی هو أن تتعلق النفس ببدن بعد انقطاع تعلقها عن بدن. و التناسخ الملکوتی هو تشکل النفس فی مرتبتها المثالیة بصور نیاتها و أخلاقها و أعمالها. و ینقسم الإنسان بحسبها إلی أربعة أجناس تحت کل جنس أنواع و هی : الملک ، البهیمة ، السبع ، الشیطان.

 (تناسخ ملکی دو گونه است. روح به بدن دیگری تعلق بگیرد و یا اینکه بعد از قطع تعلق دوباره به بدن خودش تعلق بگیرد. حکما این را نیز محال می دانند زیرا اعاده معدوم است.

 تناسخ ملکوتی مبتنی بر حرکت جوهری است. بر اساس اعمال، نیات و تصمیمات انسان ، خلقیاتی در او ایجاد می شود. در اثر آن اعمال، وجود مثالی اش که دارای شکل است، مطابق اعمالش شکل می گیرد زیرا در عالم خیال شکل وجود دارد پس بدن مثالی هم باید به شکلی باشد و این اعمال است که شکل بدن مثالی را درست می کند.)

 و عود النفوس إلی الأبدان العنصریة قسم من التناسخ الملکی. و هو محال. فالمعاد الجسمانی ، جسمانی بالجسم المثالی الذی هو النفس الإنسانیة بما لها من الصور الخیالیة التی هی أیضا موجودات مثالیة. راجع: فصل 27 از باب 11 مباحث نفس اسفار/ ج 9/ص 473 ط کنگره. ص 337 طبع ایران[1] .

 (هرچه در مثال متصل موجود باشد، به عین نفس موجود است. پس درخت مثالی بهشتی چیزی در خارج از نفس نیست بلکه انسان با آن وجود مثالی دارد زندگی می کند. انسانهای کافر هم کفرشان وجود مثالی دارد که با همان وجود مثالی دارد می سوزد. نوع انسانها بهشت و جهنم مثالی دارند اما سابقون در مقامی زندگی می کنند که مثال نیست بلکه مقام عقل است. آنهایی که به مقام عقل می رسند به رضوان من الله می رسند که مثالی نیستد و یا علاوه بر لذت مثال، لذت عقلی هم دارند.)

 و من هاهنا يعلم أن الصور الشبحية ليست مثل أفلاطون لأن هؤلاء العظماء من أكابر الحكماء كما يقولون بهذه الصور يقولون بالمثل الأفلاطونية- و هي نورية عظيمة ثابتة في عالم الأنوار العقلية و هذه مثل معلقة في عالم الأشباح المجردة بعضها ظلمانية هي جهنم عذاب الأشقياء و بعضها مستنيرة هي جنات يتنعم بها السعداء من المتوسطين و أصحاب اليمين و أما السابقون المقربون فهم يرتقون إلى الدرجة العليا و يرتعون في رياض القدس عند الأنوار الإلهية و المثل الربانية. اسفار/ ج1/ص 302

 (توضیحات متن اسفار:و هی : مثل افلاطونیة.)

 (اگر کسی تناسخ را محال نداند معاد را می تواند با بدن عنصری اثبات کند. آخوند به معاد با بدن مثالی قائل است زیرا برگشت روح به بدن عنصری را تناسخ ملکی می داند و تناسخ ملکی را محال می داند. به نظر ما استاد فیاضی همه ادله ابطال تناسخ باطل است بنابراین معاد می تواند با همین بدن عنصری باشد. برای اثبات معاد نیز نیازی به ابطال تناسخ نداریم که در جای خودش بیان کرده ایم.)

[1] و جميع ما يراه الإنسان يوم القيامة يراه بعين الخيال و هي موجودة في تلك الدار معتبرة باقية فيها لأنها موطن تلك الصور و إنما لم يعتبر وجود ما يرى بعين الخيال هاهنا من المقامات و غيرها لعدم بقائها و وقوع الحجاب عنها بعد أقصر مدة فلا تعويل عليها هاهنا لزوالها عن المشاهدة سريعا إذ ليس هذا العالم‌ موطن وجودها فبالموت يرفع الحجاب بالكلية فيدوم مشاهدة عين الخيال و تلك الصور المشهودة للنفس قد علمت أنها ليست خارجة عن ذاتها بل عينها فالأجساد في الآخرة- و في عالم الخيال عين الأرواح و هذا معنى تجسد المعاني و تجسد الأرواح و هي لا تكون إلا في ذلك العالم و أما في هذا العالم فالأرواح تتعلق بهذه الأجساد لا أنها تتجسد و كذلك الأجساد في الآخرة تروحن و في الدنيا لا تكون كذلك. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌9، ص: 337

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo