< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

83/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الثانی/ الفصل الأول/ بداهت تصوری مواد ثلاث/ ج1/ ص 84
 ادامه بداهت تصوری مواد ثلاث
 تعریف واجب به «ما یلزم من فرض عدمه محال» صحیح نیست چون واجب «ما عدمه محال» است. و چه بسا از عدمش محال لازم نیاید.
 (فرض به دو معنا به کار می رود:
 الف: تقدیر وجود
 ب: تصور :
 تصور عدم هر چیزی به معنای دوم بی اشکال است. اما به معنای اول یعنی تقدیر وجود، عدم واجب محال است و احتیاج به فرض به معنای تقدیر هم ندارد)
 ادله ی اثبات واجب به سه دسته تقسیم می شود:
 1. آن که از تصور واجب، واجب را اثبات می کند. (برهان وجودی)
 2. آن که از وجود به طور مطلق، واجب را اثبات می کند. (برهان صدیقین که بیش از 20 تقریر دارد)
 3. آن که از وجود غیر خدا، خدا را اثبات می کند. مثل وجود ممکن، وجود حادث، وجود نفس، وجود حرکت. (برهان امکان و وجوب)
 برهان وجودی حکیم غروی اصفهانی بر اثبات واجب:
 الف: محکی مفهوم «ضروری الوجود» اما موجود او معدوم،
 ب: لکن التالی محال؛ لان المعدوم اما ضروری العدم او لیس بضروری العدم،
 ج: و اللازم بقسمیه محال؛ لان ضروری العدم فممتنع، والمعدوم الذی لیس بضروری العدم ممکن،
 علاوه بر این (یعنی علاوه بر اینکه چه بسا از عدم واجب محال لازم نیاید) چه بسا ممکن که از فرض عدمش محال لازم می آید. (پس تعریف واجب مانع اغیار نیست) مثل «الممکن موجود بوجود علته» که عدمش مستلزم اجتماع نقیضین است، و نیز مستلزم معلول بودن و نبودن است، و نیز مستلزم علت بودنِ علت و علت نبودنِ علت است.
 و نیز تعریف ممتنع به «ما یلزم من فرض وجوده محال» صحیح نیست؛ چون «الممتنع ما وجوده محال» است، و چه بسا از وجودش محال لازم نیاید، مثل اجتماع نقیضین.
 (دور و تسلسل محال است چوم مستلزم اجتماع نقیضین است اما اجتماع نقیضین خودش محال است)
 و چه بسا ممکن که از فرض وجودش محال لازم می آید مثل «الممکن المعدوم بعدم علته» و نسل دهم ما (علتش نیست).
 و نیز تعریف ممکن به «ما لا یلزم من وجوده و لا فرض عدمه محال» صحیح نیست زیرا ممکن وجود و عدمش محال نیست، بلکه گاهی از وجود و عدمش محال لازم می آید؛ مثل ممکن معدوم، کما بیّن فی الاشکال علی تعریفی الواجب و الممتنع.
 از عبارت آخوند استفاده می شود که شمول و عموم معیار بداهت است. چنان که علامه در بدایه, مرحله ی 4 فصل 1، همین را فرموده اند.
 (البته یکی از معیارهای بداهت شمول و عموم است.)
 و كذا الكلام في الممتنع فإن المحال نفس الممتنع لا ما يلزم من فرض وجوده فيكون تعريفا للشي‌ء بنفسه و على هذا السبيل [1] معنى الإمكان بل جميع المفهومات الشاملة المبحوث عنها في العلم الكلي [2] كما نبهناك عليه سابقا و إن اشتهيت أن تعرف شيئا من هذه المعاني الثلاثة- فلتأخذ الوجوب بينا بنفسه كيف و هو تأكد الوجود و الوجود أجلى من العدم لأن الوجود يعرف بذاته و العدم يعرف بالوجود بوجه ما ثم تعرف الإمكان بسلب الوجوب عن الطرفين و الامتناع بإثبات الوجوب على السلب. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 84


[1] دو احتمال برای این عبارت ممکن است: اول: مربوط به ما قبل است یعنی همان طور که تعریف ممتنع به محال، تعریف به نفس است، امکان نیز همین طور است. اما اگر این مراد باشد، با مابعد جور در نمی آید. دوم: مربوط به اول فصل باشد. یعنی امکان بدیهی است. استاد: استعمال لفظ در بیش از یک معنا نه تنها محال نیست، بله از محسنات کلام است. از این جمله نیز دو معنا اراده شده است. هم بدیهی است و هم اگر تعریف حقیقی باشد، تعریف دوری است.
[2] اسفار/ ج5/ ص 264 : علم به معنای رشته علمی دو قسم است: کلی: ما یبحث فیه عن احوال الموجود بما هو موجود و أعراضیه الذاتیة = فلسفه به طور مطلقجزئی: العلم الباحث عن أحوال الموجود الخاص

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo