< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

83/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الثامن/ مساوقت وجود و شیئیت / اطلاق موجود بر خدا و توقیفیت اسماء/ ج1/ ص 77
 اطلاق وجود بر خدای متعال و توقیفی بودن اسماء
 (متکلمین قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و از جانب دیگر می گوید «موجود» بر خدا اطلاق نمی شود زیرا به صیغه اسم مفعول است و اگر اسم مفعول است، پس باید فاعلی داشته باشد در حالیکه خدا فاعل ندارد. می توان کلام ایشان را نقض کرد به اینکه بسیاری از صفات و اسماء خدا به صیغه اسم مفعول است.
 علامة در تفسیر سوره اعراف می فرمایند احتیاط در توقیفی بودن اسماء است گرچه ادله توقیفی بودن اسماء تام نیست.)
 موجود به دو معنا درباره ی خدا به کار برده شده است:
 1. موجود یعنی پیدا شده، از ریشه وجدان است و مقابل معدوم به معنای از دست داده شده می باشد.
 2. موجود یعنی متحقق و ثابت. این کلمه از ریشه وجود است در مقابل معدوم به معنای سابق نمی باشد.
 (هر دو معنا در مورد خدا در روایات اطلاق شده است. مثلا عبارت «موجود غیر فقید» به معنای اول است. مراجعه شود: توحید صدوق/ ص 283 و عیون اخبار الرضا ص 133 و بحار/ ج3/ ص 276 و بحار/ ج36/ ص 406)
 اگر به دو نکته توجه شود، اطلاق موجود به عنوان وصف بر خدا مانعی نخواهد داشت:
 1. هر وصفی که خدای متعال دارد، اعلی و اشرف از موجودات دیگر است.
 2. اوصاف او عین ذات اوست.
 (خدا عالم است. ما نیز عالم هستیم. هم علم او عین ذات او است هم بنابر اتحاد عاقل و معقول علم ما عین ذات ما است. اما علم ما به دلیل حرکت جوهری است که مسبوق به عدم است. برخلاف علم خدا که اولا لایتناهی است و ثانیا از ازل بوده است. اما علم ما هم متناهی است و هم حادث است. )
 كيف و جل الألفاظ المطلقة في وصفه تعالى بل كلها إنما المراد منها في حق الباري تعالى معان هي تكون أعلى و أشرف مما وضعت الأسامي بإزائها فكما أن المراد من السمع و البصر السائغين إطلاقهما بحسب التوقيف الشرعي عليه تعالى ليس معناهما الوضعي [1] - لتقدسه عن الجسمية و الآلة فكذا العلم و القدرة و الوجود و الإرادة معانيها في حقه تعالى أعلى و أشرف مما يفهمه الجمهور و ليس لنا بد من وصفه و إطلاق لفظه من هذه الألفاظ المشتركة المعاني مع التنبيه على أن صفاته صريح ذاته البعيدة عن المعنى الذي نتصوره من تلك اللفظة هذه في صفاته الحقيقية و أما السلوب و الاعتبارات فلا يبعد أن يراد من الألفاظ الموضوعة بإزائها المستعملة فيه تعالى معانيها الوضعية العرفية [2] . الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 77
 («الله تعالی لیس بجسم». اگر اتصاف حقیقی باشد، اتصاف موجود به معدوم محال است. بنابر این در این قضیة اتصاف حقیقی نیست بلکه اعتباری است. اتصاف خدا به عدم جسمیت اعتباری است چون حمل یعنی هوهویت و اگر حمل حقیقی بود، مفاد آن چنین می شد: « خدای متعال عدم جسم است» )


[1] ظهور بدوی این عبارت این است که به طور مثال عالم دو معنا دارد: الف: معنای موضوع له و ب: معنای متصور در خدای متعال. لکن قرینه وجود دارد که این ظهور بدوی را از بین می برد زیرا می گوید «الألفاظ المشترکة المعانی» که نشان دهنده مشترک معنوی بودن این الفاظ است. با توجه به این مطلب مراد از معنا در عبارت اول، مصداق است. معنا یعنی طبیعت لابشرط. الفاظی که برای خدا به کار می رود برای طبیعت لابشرط وضع شده است چه محدود و چه نامحدود. پس معنا واحد است اما مصادیق تفاوت دارند.
[2] معنایی که واضع هنگام وضع به آن توجه داشته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo