درس اسفار استاد فیاضی

82/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الرابع فی أن للوجود حقیقة عینیة / سه نقد بر قول میر سید شریف / نظر مرحوم مرحوم دوانی در مشتق/ج1/ ص 42
 اشکالات بیان میر سید شریف
 رد علی المحقق الشریف بوجوه ثلاثة:
 الاول ما فی الفصول [1]
 من ان کون الناطق فصلا مبنیا علی عرف المنطقیین حیث اعتبروه مجردا عن الذات و ذلک لا یوجب ان یکون وضعه لغة کذلک.
 (منطقیین می گویند ناطقی که ما می گوییم فصل است، مجرد از ذات در نظر گرفته شده است و ما چنین چیزی را فصل قرار داده ایم . به عبارتی اگر کسی لفظی را در معنایی که مورد نظر خودش بود به کار برد، این موجب وضع لغوی برای دیگران نمی شود. به عبارتی هر گاه منطقی مشتق را به کار برد، می تواند بگوید من شیء را در آن لحاظ نکرده ام.
 آخوند به این اشکال می کند که منطقی وقتی می گوید ناطق فصل است، می خواهد همان چیزی را که عرف می گوید تحلیل می کند و منطقی وقتی می گوید «ناطق» فصل است، ناطق را به همان معنایی به کار می برد که مردم به کار می برند و جایی نگفته اند که معنایی غیر از معنای عرفی مورد نظر آنها است.)
 الثانی ما فی الکفایة [2] :
 تمهید
 فصل دو قسم است:
  1. فصل حقیقی (اشتقاقی): فصل واقعی شیئ مثل ذو نفس ناطقه. (انسان جوهر است. پس هم جنسش جوهر است هم فصل. فصل حقیقی انسان چیزی است که خدا می فرماید: ثم انشأناه خلقا آخر. حقیقت نفس را نمی دانیم چیست پس با ناطق فقط می خواهیم به آن نفس ناطقه اشاره کنیم. نفس ناطقه با عمل فهمیده می شود نه با علم تنها. برای شناخت نفس ناطقة باید عمل کرد و ریاضت صحیح شرعی آن را شناخت)
  2. . فصل مشهوری (منطقی): عبارت است از عرضی ای خاص که به دلیل شناخته شده بودن به جای فصل قرار می گیرد.
 ما فی الکفایة من أن مثل الناطق لیس بفصل حقیقی بل لازم ما هو الفصل و اظهر خواصه و انما یکون فصلا منطقیا مشهوریا یوضع مکانه اذا لم یعلم نفسه بل لا یکاد یعلم کما حقق فی محله.
 (ابن سینا در ابتدای رسالة الحدود می گوید دستیابی به فصول اشیاء متعسر بلکه متعذر است. البته این با علم حصولی است نه با حضوری.)
 الثالث
 من ان المحمول لیس مصداق الشیئ و الذات مطلقا بل مقیدا بالوصف و حینئذ للموضوع لیس ثبوته بالضرورة، لجواز ان لا یکون ثبوت القید ضروریا کما هو المفروض.
 (این حرف را مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی مطرح می کنند و می گویند خود میر سید شریف نیز این اشکال را جای دیگری خودشان مطرح کرد اند.
 به عبارتی قضیة تبدیل نمی شود به «الإنسان إنسان» بلکه تبدیل می شود به «الإنسان إنسان له الضحک» و قید ممکن است ضروری باشد و غیر یا غیر ضروری. از آنجا که خود ضحک ضروری نیست، «إنسان له الضحک» نیز ضروری نیست.
 بنابر این استدلال میر سید شریف درست نیست اگرچه مدعای ایشان درست است و بعدا به درستی مدعای ایشان می پردازیم.)
 نظر مرحوم دوانی در عدم اخذ ذات در مشتق
 و یوید ما ذکرنا من عدم اخذ الذات فی المشتق ما ذکره المحقق الدوانی من انه لا فرق بین المشتق و مبدئه الا ان المشتق «لا بشرط» و مبدئه «بشرط لا» حیث ان المشتق عرضی و المبدء عرض و لا فرق یبن العرض و العرضی الا ان الاول لا بشرط و الثانی بشرط لا.
 (مرحوم میر سید شریف می گفت در مشتق ذات نیست اما نسبت در آن هست. در ضاحک معنای شیء نیست اما نسبت هست. پس وقتی می گفت مشتق بسیط است، یعنی در آن ذات مأخوذ نیست نه اینکه از همه جهات بسیط باشد. اما محقق دوانی می گوید مشتق مطلقا بسیط است و حتی در آن نسبت نیز اخذ نشده است. به عبارتی مشتق با مبدأش تفاوتی نمی کند و تنها تفاوت لا بشرط و بشرط لا است. مبدأ وضع شده به شرط عدم حمل بر اشیاء است اما مشتق با مبدأ یک معنا دارند اما مشتق به لا بشرط است و می تواند بر اشیاء حمل شود. بیاض بر اشیاء حمل نمی شود. اما ابیض بر اشیاء حمل می شود. اما معنای بیاض و ابیض یکی است و اینها یک وجود دارند و بیاض و ابیض نه دو معنا دارند و نه دو وجود اما لحاظ آنها متفاوت است. مثل اینکه می گوییم فصل و صورت واقعشان یکی است و تنها لحاظشان متفاوت است. در هر حمل هر اتحاد است هم مغایرت. اگر به اتحاد نگاه شود، لا بشرط است و حمل می شود و اگر به مغایرت نگاه شود، حمل نمی شود و بشرط لا است. ملاصدرا می گوید حرف محقق دانی مؤید ما ات که وجود و موجود حقیقتشان یکی است.
 مرحوم دوانی دلائلی دارند. یکی از دلائلشان تبادر است. همینطور می گوید وقتی سفیدی چیزی را درک می کنیم، بدون اینکه منتظر باشیم که به فلسفه برسیم و بگوییم ذاتی داریم و صفتی، حکم می کنیم به ابیض. اما همه این دلائل بالأخص دلیل اول که مهم ترین دلیل است، می گوید ذات در مشتق مأخوذ نیست اما نسبت در آن هست و نسبت نیز به آن تبادر می کند. پس مشتق مرکب است از مبدأ و نسبت. مبدأ را به مادة اش حکایت می کند و نسبت را به هیأتش.
 نظر استاد فیاضی در مشتق: مشتق مرکب است از مبدأ و نسبت. مبدأ را به مادة اش حکایت می کند و نسبت را به هیأتش.)
 و كذا ما ذهب إليه بعض أجلة المتأخرين من اتحاد العرض و العرضي و إن لم يكن متثبتا فيه [3] ‌. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 42


[1] ص 61 طبع آل البیت
[2] - کفایة الاصول، چاپ جامعه مدرسین، 71.
[3] زیرا همه جا این حرف را نمی زند و بعضی جاها از این حرف بر می گردد و به نحو دیگری مطلب را بیان می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo