درس اسفار استاد فیاضی

82/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 مقدمة المؤلف/ علم ارزش غیری دارد/ معنای حکمت و تعاریف آن/تقسیم ارسطویی حکمت/ معنای حکمت متعالیة و فرق آن با دیگر نحله های فلسفی/ سفرهای چهارگانه عرفا /ج1/ ص 1 تا 18
 الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة
 (در بعضی نسخ «العقلیة» را دارد و در بعضی ندارد.
 ملاصدرا در دیگر کتبش وقتی به اسفار ارجاع می دهد یا می گوید«أسفار» یا می گوید«الأسفار الأربعة»
 برای اینکه بفهمیم عنوان کتاب که «الحکمة التعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة» چیست باید مفرداتش را یک به یک توضیح دهیم. بنابر این از معنای حکمت شروع می کنیم.)
 معانی حکمت یا فلسفه
 1 معنای أعم: (از این معنا تعاریف متعددی ارائة کرده اند)
 الف: استکمال النفس الإنسانیة بمعرفة حقائق الموجودات علی ما هی علیها و الحکم بوجودها تحقیقا بالبراهین لا أخذا بالتقلید.
 ب: یا به تعبیر حاجی در منظومة: العلم بالاشیاء علی ما هی علیها و بقدر الطاقة البشریة.
 ج:صیرورة الانسان عالَما عقلیا مضاحیا للعالِم العینی؛
 د: التشبه بالإله بقدر الطاقة البشریة.
 (بمعرفة حقائق الأشیاء: منظور تصور است.
 حکم بوجودها: یعنی تصدیق به وجود آنها.
 علی ما هی علیها: یعنی مطابق با واقع باشد.
 حاجی بین تصور و تصدیق با هم جمع کرده و هر دو را با هم ذکر کرده و گفته«العلم بالأشیاء»
 همین حکمت به معنای أعم به أقسام مختلفی تقسیم شده است.
 استاد معنای أعم حکمت را ذکر کرده اند اما معنای أخص را ذکر نکرده اند)
 تقسیم حکمت به معنای أعم
  الف: حکمت نظری:علم به هستها و نیستها
  1. طبیعیات: موضوعش جسم است.
  2. ریاضیات: موضوعش کم است.
  3. الإهیات بالمعنی الأعم: موضوعش هستی است: العلم الباحث عن الموجود بما هو موجود (فلسفه یا حکمت بالمعنی الأخص)
  ب: حکمت عملی: علم به بایدها و نبایدها
  1. اخلاق
  2. تدبیر منزل
  3. سیاست مدن
 معنای حکمت متعالیة
 حکمت بر اساس روش کشف مسائل و مبادی برهان و منابع، به سه بخش تقسیم می شود:
 1- حکمت مشاء: یعنی فلسفه ای که برای کشف مسائل ومبادی برهان فقط به عقل می پردازد، و بعد از اثبات مسائل هم به وحی کاری ندارد.
 (به حکمت مشاء فلسفه آزاد نیز می گویند)
 2- حکمت اشراق: یعنی فلسفه ای که برای کشف مسائل و مبادی برهان از عقل و کشف علم حضوری، شهود مدد می گیرد، و بعد از اثبات مسائل به وحی کاری ندارد.
 (شیخ اشراق این فلسفة را به افلاطون منسوب می کند اما این انتساب معلوم نیست. شیخ اشراق می گوید حکیم کسی است که خلع بدن برایش مثل خلع لباس شده باشد و به اصطلاح خلع بدن برایش ملکة شده باشد)
 3- حکمت متعالیة: یعنی فلسفه ای که برای کشف مسائل و مبادی برهان از عقل و کشف و وحی مدد می گیرد و بعد از اثبات مسائل هم به تطابق هر سه می پردازد.
 مراحل تفلسف
 تفلسف مراحلی دارد:
 1 طرح مسأله.
 2 گردآوری مقدمات برهان.
 3 استدلال. روش اثبات مطالب همواره برهان است، در همه نحله های فلسفی.
 4 ملاحظه ی نتیجه.
 چون روش فلسفه به هر حال برهان است، پس نحله های مختلف فلسفی در استدلال با هم فرقی ندارند و فرق در سه امر دیگر است.
 (تمام نحله های فلسفی برای اثبات مسائل از برهان استفاده می کنند. بنابر این استدلال امتیاز حکمت متعالیة از دیگر نحله های فلسفی نیست.
 طرح مسألة: مشاء در طرح مسأله می گوید هرچه به عقلم رسید. اشراق می گوید هرجه به عقلم رسید یا هرچه شهود کردم. اما حکمت متعالیة هرچه به عقلم رسید یا شهود کردم یا وحی گفت. مثلا ملاصدرا می گوید حرکت جوهری را آیة«و تری الجبال و تحسبها جامدة و هی تمر مر السحاب» به من الهام کرد [1] . و یا مسألة اتحاد عاقل و معقول با الهام از آیة« من لم یجعل الله له نورا فما له من نور» می باشد. همچنین برهان صدیقین را از آیة «شهد الله أنه لا إله إلا هو» الهام گرفته است.
 گردآوری مقدمات: حکمت مشاء در گردآوری مقدمات فقط از عقل کمک می گیرد. شیخ اشراق علاوه بر عقل، از کشف و شهود نیز کمک می گیرد زیرا کشف و شهود موجب تنبیه به بدیهی می شوند گرچه خود بدیهی استدلال ندارد. اما حکمت متعالیة در گردآوری مقدمات از عقل و کشف و وحی استفاده می کند.
 ملاحظه نتیجة: ملاصدرا در نتایج نیز ملاحظه وحی را می کند. یعنی آنچه با عقل فهمید، با وحی و شهود نیز می سنجد. بنابر این استاد حسن زاده کتابی نوشتند به نام«قرآن و عرفان و برهان جدایی ندارند».
 اصطلاح حکمت متعالیة را اولین بار شیخ الرئیس در اشارات به کاربرد. ابن سینا گاهی در حکمت متعالیة داخل شده است و به مطابقت عقل و وحی پرداخته است.
 حکمت متعالیة به تطابق عقل و وحی می پردازد. به طور مثال ملاصدرا در رسالة حدوث جسمانی می گوید کسی که منکر حدوث جسمانی شود، منکر تمام نبوات است زیرا تمام ادیان به حدوث عالم قائل اند)
 فی الأسفار الأربعة
 عرفا و سالکان راه حق در سیرشان چهار سفر دارند
 1 سفر من الخلق الی الحق
 (من النفس المخلوقة إلی الخالق. همان «علیکم أنفسکم» است یعنی باید تزکیة شود تا به خدا برسد)
 2 سفر فی الحق بالحق
 (بالحق: کسی که سفر أول را انجام دهد، خدا را شهود می کند. این شخص فقط متوجه جمال خدا است و فانی در او شده است. بنابر این کس دیگری را نمی بیند. او چون به مقام فنا رسیده است، در باقی سفرها با مصاحبت حق و بالحق است.
 فی الحق: در أسماء و صفات حق و فهم شهودی أسماء و صفات)
 3 سفر من الحق الی الخلق
 (عارف در سفر اول به محو می رسد. سفر دوم در حال محو است. سفر سوم، سهو بعد المحو و بازگشت به سوی خلق است.)
 4 سفر فی الخلق. [2]
 (خلق را یکی یکی دستگیری می کند که مخصوص انبیاء و اولیاء است. همان حدیث«طبیب دوار بطبه» می باشد)


[1] شاید بتوان از آیه«کل شیء إلا وجهه» نیز همین استفاده را بشود کرد. 3/93
[2] آیت الله جوادی در رحیق مختوم و تلخیص رحیق مختوم این سفرها را به نحو دیگری توضیح داده اند. سفر أول تا اثبات اصل هستی واجب ادامه می یابد.در سفر دوم از وحدت اطلاقی ذات واجب و صفات حسنای و أسماء علیای و یگانگی این أسماء و صفات با یکدیگر و عدم بینونت و جدایی آنها از ذات باری تعالی بحث می شود. در سفر سوم از افعال خدا در صدور آفرینش علام و شرح قاعدة الواحد و کیفیت پیدایش عوالم کلی، عقلی و مثالی و طبیعی و تنزل آنها از مخزن غیبی بحث می شود. در سفر چهارم مقصد و غایت داشتن جهان، باطل و عبث نبودن آن، شناخت نفس و مسأله برزخ و قیامت و حقیقت بهشت و جهنم و درجات و درکات آن دو بحث می شود. مراجعه شود: فلسفه صدرا تلخیص رحیق مختوم/ ج1/ ص 17 نقل به مضمون

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo