درس اسفار استاد فیاضی

82/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 مقدمة المؤلف/ کلیاتی درباره اسفار/ ضرورت خواندن حکمت/ج1/ ص 1 تا 18
 کلیاتی درباره أسفار
 (اسفار أم الکتاب آخوند است همانطور که حکمة الإشراق أم الکتاب شیخ إشراق و شفا أم الکتاب ابن سینا است.. دیگر کتب صدرا از این کتاب مایه می گیرد. اسفار در واقع دایرة المعارف فلسفه است. همانطور که اساتید ما یعنی آیت الله جوادی آملی، حسن زاده آملی و مصباح یزدی فرموده اند، این کتاب را ملاصدرا در تمام عمر زیر دست داشته و حک و اصلاح می کرده است.
 اسفار سهل ممتنع است. سهل است از نظر عبارت. اما ممتنع است از نظر محتوا و مقصود. بنابر این مشاهده می شود که گاهی علامة در پاورقی دو قول از صدرا را نقل می کند و می گوید مثلا قول الف نظر نهایی صدرا است اما استاد جوادی در همان جا می فرمایند قول ب قول نهایی صدرا است. به همین دلیل مرحوم مظفر در مقدمة أسفار از قول استادشان مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی نقل می کنند که اگر در دنیا کسی بتواند از عهده تدریس أسفار برآید، من می روم و شاگردی اش را می کنم. بعضی بزرگان در عظمت مرحوم اصفهانی گفته اند هر سخن ایشان می تواند یک مبنا در فقه و اصول قرار گیرد که از آن مسائل مختلف قابل استنباط است.
 ملاصدرا بعد از مدتها خودسازی در کهک دست به تألیف اسفار می زند. مرحوم آقا شیخ عباس قمی در حاشیة سفینة البحار از قول استادشان میرزا محمد قمی نقل می کنند که خود ملاصدرا در حاشیه اسفار می گوید که وقتی مسأله اتحاد عاقل و معقول را می نوشتم، برایم مشکل بود و حل نمی شود. بنابر این به زیارت حضرت معصومة آمدم و در قم این مسأله برایم حل شد و این دلیل هنگام زیارت حضرت معصومة به من افاضة شد.
 معمولا مقدمة أسفار را نمی خوانند اما خوب است به مسائلی که در مقدمة اسفار آمده است اشاره شود. در مقدمة به مباحث مختلفی اشارة شده است. اولین مطلب ضرورت خواندن حکمت است.)
 ضرورت خواندن حکمت
 1- اللذات الحسیة لیست سعادة؛ [1] برای این که کسی که دنبال آنها است،
  ألف- آرامش ندارد؛
  ب- زمینه ی فهم معارف بلند در او نیست؛
 (آقا امام رضا در تفسیر آیة «من کان فی هذه أعمی» فرموده اند : «من کان فی هذه أعمی عن الحقائق الموجودة»
  ج- اخلاص نیت که عامل سعادت است برای او میسر نیست.
 (البته این سه را آخوند آورده است، ولی بوعلی در اشارات وجوه متعدد آورده که لذت حسی سعادت نیست.)
 2- سعادت هر موجود هدف نهایی اوست و هدف نهایی هر موجود کمال مختص به اوست.
 (لذات حسیه، مشترک بین انسان و حیوان است، پس قدرت، هوش و ... کمال برای انسان است، ولی کمال اختصاصیش نیست. به عبارتی این جمله بیان مفهوم سعادت است .
 همانطور که در آموزش فلسفة آمده است، غایات مترتب بر هم اند تا می رسد به غایت الغایات که هدف نهایی انسان است. )
 3- کمال مختص انسان، اتصال به عالم مجردات و قرب باری تعالی است.
 (و رضوان من الله أکبر، رضی الله عنهم و رضوا عنه)
 4- این کمال، جزء با ادراک معقولات یعنی تحصیل علوم عقلی به دست نمی آید. البته تحصیل علوم با ترک دنیا.
 (منظور از ترک دنیا، ترک محبت دنیا است.
 نظر شیخ در مورد کلیات: ابتدا محسوسات را درک می کنیم و با تقشیر و تجرید از خصوصیات، مفهوم کلی و عقلی را به دست می آوریم.
 صدرا و علامة: این کلام شیخ تمثیل است. واقع این است که هنگامی که چیزهایی را احساس کردیم، روح آماده می شود و با حقایق مجردی که قبل از علم ما وجود داشته اند و بعد از ما وجود خواهند داشت، رابطه برقرار می کند و حضورا آنها را می یابد. آنگاه ذهن خود به خود از آنها علم حصولی می گیرد و این علم از بین نمی رود چون مجرد است.
 معقول یعنی آن موجود مجرد که نفس وقتی آن را مشاهدة می کند، از آن علم حصولی و مفهوم می گیرد. پس اتصال به عالم مجردات و قرب و ارتباط با آنها سبب گرفتن مفهوم است. اگر با آن مجردات ارتباط برقرار کنیم، با واجب تعالی هم ارتباط برقرار کرده ایم زیرا آن عالم، عالم قرب است و خدا در رأس است. پس به خدا هم قرب پیدا می کنیم. و این کمال یعنی ادراک معقولات جز با تحصیل علوم به دست نمی آید.)
 5- علوم متکثرند و احاطه ی به همه ی متعذر و یا متعسر است، پس به حکم عقل باید به أهم پرداخت.
 6- نفس انسان دو قوه دارد:
  ألف- قوه ی نظری یا عقل نظری، [2] که همان چهره ی رو به حق نفس است.
  ب- قوه ی عملی یا عقل عملی، که همان چهره ی رو به بدن یا رو به خلق نفس است.
 روشن است که چهره ی دوم فقط در عالم دنیا کارآیی دارد و در حقیقت این چهره ی مربوط به نفس در مقام فعل است (حیثیت اداره ی بدن.) و قوه ی نظری است که جوهر ذات نفس را تشکیل می دهد و باقی است به بقای نفس، [3] پس اهم علوم، علومی است که به قوه ی نظری انسان مربوط می شود و علوم عملی (افعال اختیاری انسان) در مرتبه ی بعد از اهمیت است.
 7- علومی که به قوه ی نظری ما مربوط است، خود دو قسم است:
  ألف- علومی که به نحوی به عالم دنیا و خصوصیات آن مربوط می شود، مثل طبیعیات.
  ب- علومی که همه جا مفید است، مثل معرفة الله.
 8- پس قسم دوم همان حکمت یا فلسفه است، زیرا تنها علمی که به هیچ نحوی به عالم اجسام اختصاص ندارد، همان الاهیات به معنی اعم است که مقدمه ی الاهیات به معنی اخص است - که شامل معرفة الله و معرفة النفس که منتهی به معرفة المعاد می شود.
 (ملاصدرا در مقدمة جلد ششم أسفار شرایط خواندن فلسفة را ذکر می کنند. او در جلد سوم می گوید برای بسیاری از عقول خواندن فلسفة حرام است.
 از علامة در کتاب مهرتابان نقل شده است: فهم بهتر کتاب سنت احتیاج به فلسفة دارد. برای مثال آیة«یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله» به صورت عرفی به نحوی فهمیده شود و به نحو فلسفی به شکل عمیق تری. فقر عرفی یک معنا است و فقر فلسفی معنای بسیار عمیق تری از فقر است.
 خواندن فلسفة حداقل دو فایده داد. أولا: برای خود انسان مهم است که معارف را بهتر بشناسد. ثانیا: برای مقابلة با تهاجم فرهنگی با فقه و اصول نمی توان جواب داد و فلسفه لازم است. حتی آیت الله بهجت بعضی أفراد را توصیة به خواندن منظومة می کردند.
 بنای ما استاد فیاضی در تدریس أسفار این است که اگر اشکالی به نظرمان آمد، آنرا بیان کنیم. به عبارتی أسفار خارج فلسفه است و ما نیز نظرات خود را بیان می کنیم)


[1] - مثل غذا، مقام، راحتی، ... .
[2] - البته در یک تعریفی که از آن می شود یعنی قوه ی مدرکه، که بر خلاف نظری که استاد مصباح درباره ی عقل نظری پذیرفته اند.
[3] - دو چهره یعنی یک وجود واحد که دو بعد دارد که در وجود خارجی قابل تفکیک نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo