< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
اصولی بودن ماده نهی- ارتباط مساله ماده نهی با موضوع علم اصول /ماده نهی /نواهی


خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل عبارات آخوند در مورد موضوع علم، تشتت مسائل و وجه عدول آخوند از میز به موضوع بیان شد و مشخص گردید که مشهور در مورد تحلیل این بیانات آخوند در دو جا با اشکال مواجه شده اند. فلذا صدر کلام ایشان را به تشتت اثباتی توجیه کرده اند و اشکال ایشان به خروج صغریات را نیز جدلی و برمبنای مشهور دانسته اند. ولی مشخص شد که اولا این دو توجیه با هم منافات دارند ثانیا اشکال آخوند نیز جدلی نیست و بر طبق مبنای خودشان است.

 

1ضابطه مند بودن ارتباط مسائل علم اصول با موضوع آن، در عین تشتت مسائل

1.1بررسی نقض ضابطه مند بودن ارتباط مسائل علم اصول با موضوع آن در کلام آخوند

1.1.1فهم مشهور از کلام آخوند

بیان شد که مشهور قائل اند آخوند میز را با غرض تصویر کرده اند و این هم به خاطر نقض به صغریات است. بر اساس این فرمایش، این بزرگواران در دو جا با اشکال مواجه می شوند. اولا این نقض را نتوانستند با مبنای خود آخوند حل کنند. نقض آخوند این بود که مباحث باب الفاظ اخصاصی به کتاب و سنت ندارد و فرمودند «بل یعم غیرها». مثل صیغه «افعل» که نزد عرف و عقلا ظهور در وجوب دارد و این ظهور اختصاصی به صیغه «افعل» که در کتاب و سنت آمده است ندارد. در نتیجه واسطه آمدن وجوب بر کتاب و سنت اعم است. این بزرگواران می فرمایند این اشکال بر مبنای آخوند مطرح نیست بلکه بر مبنای مشهور وارد است. زیرا بر مبنای مشهور وقتی محمولی عرض ذاتی موضوع است که یا بی واسطه بر موضوع عارض شود و یا واسطه اش مساوی باشد. مثلا تعجب بی واسطه عارض انسان می شود و ضحک بواسطه تعجب عارض می شود که تعجب واسطه مساوی است. در نتیجه هر دو عرض ذاتی انسان هستند. این در حالی است که جناب آخوند عرض ذاتی را چیزی می دانند که واسطه در عروض نداشته باشد. چه اینکه واسطه اعم باشد یا اخص و مساوی باشد. در نتیجه اعم بودن بر مبنای مشهور اشکال است اما بر مبنای آخوند اشکال نیست. اینجاست که گفته اند اشکال آخوند جدلی است.

مشکل دیگری که برایشان پیش می آید این است که آخوند که برای علم موضوع قائل اند و موضوع علم را متحد با موضوع مسائل می دانند چگونه مسائل را متشتت می دانند؟ اینجاست که توجیه کرده اند که مراد ایشان از تشتت، تشتت اثباتی است نه ثبوتی. و آخوند ثبوتا موضوع را قبول دارند.

1.1.2نقد فهم مشهور از کلام آخوند

1.1.2.1اشکال اول، تهافت توجیه مشهور از صدر و ذیل کلام آخوند

اشکال اولی که به این دو توجیه وارد است این است که این دو توجیه با هم منافات دارند زیرا یکی ثبوتی است و دیگری اثباتی. آیا آخوند برای یک مدعای اثباتی، استدلال ثبوتی آورده اند؟ توضیح آنکه بر مبنای توجیه مشهور از صدر کلام آخوند، تشتتی که آخوند ادعا نموده اند اثباتی است. بعد دلیلی که آخوند برای این مدعا آورده اند که همان نقض به صغریات است به نظر این بزرگواران نقضی ثبوتی است. زیرا وقتی بحث را روی تعریف عرض ذاتی می برند و آن را بر مبنای مشهور و آخوند مورد بررسی قرار می دهند نشان می دهد که آنها اشکال و نقض آخوند را ثبوتی دیده اند.

1.1.2.2اشکال دوم، جدلی نبودن نقض مطرح شده توسط آخوند

اما اشکال دیگری نیز به توجیهی که در مورد قسمت دوم کلام آخوند مطرح شده است، وارد است. آقایان اشکال آخوند را جدلی دانستند و گفتند بر مبنای خودشان این اشکال وارد نیست. در حالی که این ادعا نیز صحیح نیست. مبنای آخوند این است هر علمی موضوعی دارد که نسبتش با موضوع مسائل، نسبت طبیعی با فرد است. بر این اساس عرضِ ذاتیِ موضوع مساله، که فردی برای طبیعیِ موضوعِ علم است، عرضِ ذاتیِ موضوعِ علم هم خواهد بود. مثلا «کلمه» موضوع علم نحو است و «فاعل» موضوع مساله است. کلمه وقتی قیدی پیدا می کند می شود فاعل. آخوند می گویند عرض ذاتی فرد، عرض ذاتی طبیعی هم هست. اما در بحث صغریات نقضی که آخوند مطرح می کنند بر عکس این مطلب است یعنی ناظر به این نیست که عرض ذاتی فرد، عرض ذاتی طبیعی نیست بلکه نقضشان این است که عرض ذاتی «طبیعی» یا «کل» مثل «صیغه افعل»، لزوما عرض ذاتی «فرد» یا «جزئی» که «صیغه افعل کتاب و سنت» است، نیست. پس این بزرگواران حرف آخوند را درست نفهمیده اند.

1.1.3رد نقض آخوند، وجود ضابطه لازم بین موضوع مساله و موضوع علم در صغریات

باید گفت مساله در باب الفاظ مثلا صیغه افعل عام نیست بلکه بحث سر صیغه افعل کتاب و سنت است. این برای اصولی مهم است نه مطلق ظهور صیغه افعل. به همین خاطر است که جناب شیخ هم می فرمایند اصلا در اصول کسی در مورد حجیت ظهور بحث ندارد بلکه بحث سر ظهورات کتاب و سنت است. بحث در مورد این است که آیا ظهورات کتاب و سنت برای ما حجت دارند؟ در نتیجه باید گفت جناب شیخ به دنبال این هستند که ببینند آیا کتاب الله واقعی و سنت واقعی (قول و فعل و تقریر معصوم) آیا بواسطه حجج و امارات و ظهورات کتاب و سنت ثبوت تعبدی پیدا می کنند؟ یعنی مباحث اصول در واقع در صدد ثبوت تعبدی کتاب و سنت واقعی هستند. بخشی از آنها ناظر به سند هستند مانند خبر واحد و بخشی هم ناظر به دلالت هستند مانند مباحث ظهورات کتاب و سنت. بخشی هم یکجا اثبات ثبوت تعبدی می خواهند بکنند مانند اجماع. در نتیجه اگر حرف جناب شیخ درست فهمیده شود دیگر بحث صغری و کبری پیش نخواهد آمد.

1.2بررسی نظر آخوند در مورد تشتت مسائل علم اصول

با توضیحاتی که داده شد مشخص می شود که اشکال مشهور به نقض آخوند به صغریات، وارد نیست. اما هنوز اشکال اول باقی است. و آن این بود که آخوند تشتت را چگونه بیان می کنند؟ بله باید تشتت را ثبوتی تحلیل کرد اما چگونه؟ آخوند عبارتی دارند در کفایه که نشان می دهند خروج آخوند از سیتستم عرض ذاتی و موضوع در میز به دلیلی است که آقایان آنرا درست نفهمیده اند. بلکه اگر این حرف درست فهمیده شود که امام خمینی آنرا خوب فهمیده اند، تشتت ثبوتی درست می شود.

1.2.1نکته اول، نگاه عقلایی آخوند در میز علوم

آخوند بعد از اینکه می گویند علم موضوع دارد و موضوع علم هم متحد با موضوعات مسائل است سوالی مطرح می کنند که آیا می شود دو علم در برخی مسائل با هم تداخل کنند؟ ایشان می فرمایند اشکالی ندارد. بعد سوال دیگری مطرح می کنند که آیا می شود دو علم در تمام مسائل تداخل کنند؟ ایشان می فرمایند نه نمی شود. زیرا اولا از حیث عقلایی این بعید است بعد می فرمایند ثانیا امتناع عادی دارد. ثالثا اگر فرض کردیم همه مسائل در دو علم یکسان بودند عقلا اجازه نمی دهند که آنها را دو علم کنیم و دو اسم برای آنها بگذاریم. «قد يتداخل بعض العلوم في بعض المسائل مما كان له دخل في مهمين لأجل كل منهما دون علم على حدة فيصير من مسائل العلمين. لا يقال علي هذا يمكن تداخل علمين في تمام مسائلهما في ما كان هناك مهمان متلازمان في الترتب على جملة من القضايا لا يكاد انفكاكهما. فإنه يقال مضافا إلى بعد ذلك بل امتناعه عادة لا يكاد يصح لذلك تدوين علمين و تسميتهما باسمين بل تدوين علم واحد يبحث فيه تارة لكلا المهمين و أخرى لأحدهما و هذا بخلاف التداخل في بعض المسائل فإن حسن تدوين علمين كانا مشتركين في مسألة أو أزيد في جملة مسائلهما المختلفة لأجل مهمين مما لا يخفى.»[1]

این یکی از حرف های مهم آخوند است. اولا نشان می دهد ایشان ناظر به قاعده الواحد بحث نکرده اند زیرا اگر چنین بود باید می گفتند عقلا محال است و دیگر جای این نبود که بگویند بسیار بعید است یا عاده محال است. پس اصلا اینجا بحثشان عقلی و ناظر به قاعده الواحد نیست.

1.2.2نکته دوم، دقت آخوند روی ضوابط تسمیه

ثانیا نشان می دهد که ایشان بحث را برده اند روی تسمیه. یعنی آنچه برای ایشان اینجا اهمیت دارد تسمیه است.

1.2.2.1ضابطه تسمیه مرکبات در نظر آخوند، مسمی بودن جامع

اما نوع نگاه و ضابطه آخوند در تسمیه مرکبات چیست؟ برای یافتن آن باید رفت سراغ مباحث ایشان در صحیح و اعم. آخوند در بحث صحیح و اعم می فرمایند: «و منها أنه لا بد على كلا القولين من قدر جامع في البين كان هو المسمى بلفظ كذا»[2]

یعنی چه صحیحی شوید و چه اعمی شوید، برای تسمیه گریزی از این نیست که جامعی تصور شود و آن جامع همان مسمی خواهد بود و لفظ برای آن وضع می شود. در واقع قانون عقلایی این است که وقتی با مرکبی مواجه می شویم باید جامعی برای آن تصور کرد و لفظ را برای آن جامع وضع کرد و به عبارت دیگر آن مرکب را با آن اسمی که ناظر به جامع است نام گذاری می کنیم.

پس اینجا هم حرف آخوند همین است که اگر دو تا علم بود که در برخی مسائل با هم مشترک بودند دو جامع خواهیم داشت و به تبع دو علم. اما اگر دو علم در تمام مسائل مشترک بودند در واقع در جامع مشترک اند در نتیجه نمی توان دو مسمی وجود داشته باشد بلکه یک مسمی وجود خواهد داشت و یک علم. «لا يكاد يصح لذلك تدوين علمين و تسميتهما باسمين »

1.2.2.2امکان تعریف جامع با چند اثر

پس آخوند بحث را عقلایی تحلیل کرده اند و معتقدند این مساله تابع جامع در مرکب است در واقع هر مرکبی جامعی می خواهد و آن جامع مسمای آن مرکب است. در ادامه آخوند می گویند اشکالی ندارد که آن جامع را با دو اثر تعریف کنید. چه اشکالی دارد که دو اثر به عنوان معرف جامع بر جامع مترتب شوند؟ به همین خاطر می گویند اشکال ندارد که جامع صلوه هم با قربان کل تقی معرفی شود هم با ناهی عن الفحشا و المنکر معرفی شود.

« و لا إشكال في وجوده بين الأفراد الصحيحة و إمكان الإشارة إليه بخواصه و آثاره فإن الاشتراك في الأثر كاشف عن الاشتراك في جامع واحد يؤثر الكل فيه بذاك الجامع فيصح تصوير المسمى بلفظ الصلاة مثلا بالناهية عن الفحشاء و ما هو معراج المؤمن و نحوهما.» [3]

1.3جمع بندی

حرف مهم آخوند این است که مرکب از چند تا قضیه که همان علم است را باید جامعی برایش در نظر گرفت و اسم آن علم را برای آن جامع وضع کرد. این جامع اگر ده تا اثر هم داشته باشد اشکالی ندارد و آن ده اثر می شوند معرف جامع. این سازمان کاملا جدا از بحث موضوع علم و اتحاد آن با موضوعات مسائل است. آخوند آن را نفی نمی کنند. کاری هم با عرض ذاتی بودن محمولات مساله ندارند. بلکه حرف اصلیشان این است که دو علمی که در بخشی از مسائل مشترک اند، دو علم اند اما دو علمی که در تمام مسائل مشترک اند در واقع یک علم اند و یک جامع دارند و چون در تسمیه مرکب ملاک جامع است اینجا هم نمی توان دو اسم برای آنها گذاشت.

این در حالی است که آقایان ابتدا مراد آخوند را قاعده الواحد عقلی می گیرند بعد به ایشان اشکال می کنند که پس چرا می گویید اصول دو اثر دارد؟ زیرا آخوند در تعریف اصول می گویند « صناعة يعرف بها القواعد التي يمكن أن تقع في طريق استنباط الأحكام أو التي ينتهي إليها في مقام العمل»[4] . در جواب باید گفت آخوند اصلا ناظر به قاعده الواحد صحبت نمی کنند و این دو اثر را هم معرف جامع می دانند.

اگر کسی حرف آخوند را خوب فهمید باید نتیجه بگیرد که میز در مرکبات به غرض نیست بلکه به جامع است و غرض صرفا معرف جامع است. و اگر جامع نباشد این مرکب می شود امور متشتته. این نکته بسیار خوب آخوند را امام خمینی به خوبی فهمیده اند و با آن تسمیه، تبویب و امور متعددی را درست کرده اند. همین حرف را علامه طباطبایی خوب فهمیده اند و قاعده روح المعنی را بیان کرده اند. این در حالی است که شاگردان آخوند اصلا این حرف بسیار خوب آخوند را درست فهم نکرده اند.

بعد امام یک تکمیلی دارند و آن اینکه با همین مبنای بسیار خوب آخوند می توان مشکل صغریات را هم حل کرد. شما به خروج صغریات اشکال نکنید. اشکال نکنید به خروج صیغه افعل ظاهره فی الوجوب. قائل نشوید به خروج مشتق.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo