< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تحلیل نهی از حیث عقلایی /ماده نهی /نواهی

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته حقیقت عدم مضاف بر اساس بیانات علامه طباطبایی به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که بر اساس فهم ادق از اصاله الوجود عدم مضاف حظی از وجود ندارد. میز به عدم ممکن نیست و تقابل عدم و ملکه، تقابل تضاد و تقابل تضایف از این باب که از احکام ماهیت هستند همانند تقابل تناقض وجود ندارند و نسبت خارجی نیستند.

 

تحلیل مفاد نهی بر اساس دیدگاه های مختلف در باب عدم مضاف

بحث در ارتباط با مساله عدم و مطلوب بودن عدم مطلق یا عدم مقید، به اینجا رسید که باید تکلیف خود را با اینکه آیا عدم مضاف حظی از وجود دارد و فارق بین عدم مضاف سلب تحصیلی چیست روشن کنیم.

عدم مضاف طبق بیان ادق از اصاله الوجود

اگر مثل امام خمینی ره و علامه طباطبایی در فلسفه معتقد شدیم که سلب تحصیلی واقعیت ندارد و نقیض وجود نیز همان سلب تحصیلی است و ایجاب عدولی هم از باب بطلان بودنِ عدم و اینکه نمی توان عدم را به چیزی نسبت داد خارجیت ندارد. و عدم را نمی توان تقسیم و تکثیر کرد و بعد گفت یک عدم سابق داریم و یک عدم لاحق و بعد عدم سابق را غیر مقدور بدانیم و عدم لاحق را مقدور بدانیم و همچنین عدم نمی تواند سِمَتِ محمولی پیدا بکند.

بر اساس این مبنا باید فرمایشات محقق خراسانی را نادرست تلقی کنیم. و پاسخ ایشان به اشکال و حتی خود اشکال را غلط بدانیم. زیرا عدم، اصلا چیزی نیست که متعلق چیز دیگر قرار گیرد. فلذا اصلا عدم چیزی نیست تا بتواند متعلق قدرت باشد. یعنی مشکل مقدور بودن یا نبودن عدم نیست بلکه مشکل اصلی عدم امکان هر چیزی به عدم است حتی غیر از قدرت. پس اشکال به مقدور نبودن عدم غلط است. همانگونه که جواب هم اشتباه است زیرا عدم لاحق و عدم سابق در واقع تقسیم عدم است در حالی که تقسیم و تکثیر عدم امکان ندارد. بله بالعرض و المجاز می توان حکم وجود را به عدم داد. یعنی یک وجودی را مصداق یک عدمی قرار دهیم.

کما اینکه فرمایش محقق خویی ناتمام است. زیرا ایشان قائل بودند از این جهت که عدم مناط ندارد و این وجود است که مناط دارد، عدم نمی تواند متعلق باشد. در نتیجه به جای طلبِ عدم، باید گفت زجر از وجود. در حالی که اگر ایشان قائل اند که عدم لاحق وجود دارد و فقط مشکلش مناط نداشتن است، لازمه وجود داشتن عدم لاحق، ممکن دانستن میز به عدم و خصوصیت قائل شدن برای عدم است و لازمه آن مناط داشتن عدم لاحق است. پس دیگر نمی توان گفت عدم مناط ندارد. و اگر قائل اند که عدم وجود ندارد اشکال اصلی هیچ و پوچ بودن عدم است نه مناط نداشتن آن. یعنی اصلا نیست نه اینکه چیزی به حساب آید و مشکلش مناط نداشتن آن چیز باشد.

همچنین فرمایش جناب مظفر نیز ناتمام است. ایشان فرض کردند که طلب عدم داریم ولی طلب عدم لازمه زجر از وجود است. و به عبارت خودشان اگر چه تحلیل نهی به طلب عدم صحیح است لکن تحلیل نهی به زجر از وجود اصح است و طلب عدم لازمه مفاد نهی که زجر از وجود است، می باشد. در حالی که طبق بیان امام خمینی ره و علامه طباطبایی اصلا طلب عدم ثبوتا و عقلا تعقل نمی شود. البته بیان علامه مظفر در فضای مدرسه نجف، کاملتر از بیان محقق خویی است زیرا ایشان به همه لوازم آن نظریه توجه کرده اند.

اگر قبول کردیم که می توان با عدم مضاف کار کرد و قبول شد که عدم مضاف حظی از وجود دارد، حال باید دید بر چه اساسی قائل به این ادعا می شویم؟

عدم مضاف طبق فلسفه مشاء و سطح متوسط از فلسفه صدرا

اگر بر اساس فضای فلسفه مشاء قائل به چنین ادعایی شده ایم صحیح است. در واقع در فضای متوسط فلسفه اسلامی چنین ادعایی صحیح است و می توان بین سلب تحصیلی و ایجاب عدولی تفاوت گذاشت. یعنی قائل شد که نقیض و سلب تحصیلی، خارجیت ندارند ولی ایجاب عدولی خارجی است. عدم را نیز می توان تقسیم کرد و عدم را نسبت داد. همچنین با این بیان تقابل عدم و ملکه، تقابل تضاد و تقابل تضایف به خلاف تقابل تناقض خارجی خواهند بود.

مظنه قوی این است که وقتی بزرگانی همچون محقق خویی[1] بحث عقلی می کنند، در فضای فلسفه مشاء بحث می‌کنند.

همچنین اگر کسی در فضای متوسط فلسفه صدرا[2] بحث کند، باز این ادعا صحیح است. یعنی می توان برای عدم مضاف حظی از وجود قائل شد.

اما نکته اصلی اینجا این است که چه بر اساس فلسفه مشاء و چه بر اساس سطح متوسط فلسفه صدرا[3] ، وقتی برای عدم مضاف حظی از وجود قائل شدیم، میز به عدم ممکن خواهد بود و عدم خصوصیت خواهد داشت؛ این مدعا که عدم مناط ندارد، غلط خواهد بود.

ضرورت بررسی عدم مضاف از حیث عقلایی

حال اگر کسی از مبنای مشاء هم تنزل کرد و بحث را عقلایی مطرح کرد، آیا تعلق چیزی به عدم مضاف صحیح خواهد بود؟ آیا می توان با عدم مضاف کار کرد؟

عقلایی بودن تحلیل محقق خراسانی از مفاد امر و نهی

در فضای عقلایی هم دو دیدگاه وجود دارد. یکی همان دیدگاه جناب آخوند است که ایشان با طلب کار می کنند و امر و نهی را طلب می دانند. در امر قائل بودند طلب به ایجاد خورده است و نهی هم طلب به ترک و عدم خورده است. و متعلق این ایجاد و عدم نیز، ماهیت است. فرمایش ایشان در امر این بود که طلب را چه بر اساس اصاله الوجود و چه بر اساس اصاله‌الماهیت نمی توان مستقیما به ماهیت زد. ابتدا بحث را عقلی مطرح می فرمودند و می گفتند الماهیت من حیث هی لیست الا هی لا مطلوبه و لا غیر مطلوبه. تا اینجا بحث عقلی بود اما در نهایت ایشان بحث را عقلایی مطرح می کنند و می گویند بحث عقلی هر چه باشد، عقلا از این جهت که مهم برایشان چیزی است که در خارج اثر دارد با ماهیت کار ندارند بلکه با همان واقعیت خارجی که منشا اثر است و دارای مناط است، کار می کنند. چه اینکه آن واقعیت خارجی بنابر اصاله الوجود وجود باشد و چه بر اساس اصاله الماهیت، ماهیت مجعوله باشد. پس نهایتا مراد ایشان از وجود، همان واقعیت خارجی است نه وجود در مقابل ماهیت.

حال سوال این است که آیا بر همین اساس می توان نهی را هم تحلیل کرد؟ یعنی آیا بر اساس همان مبنای عقلایی ایشان فرموده اند نهی یعنی طلب ترک؟ خصوصا اگر مبنای آخوند را در خود طلب هم لحاظ کنیم. زیرا نظر ایشان در اوامر این است که امر طلب انشائی است نه طلب حقیقی. ایشان قائل اند اراده و طلب مترادف یکدیگراند لکن وقتی طلب استعمال می شود به جهت انصراف ظهور در طلب انشائی دارد و وقتی اراده استعمال می شود به جهت انصراف ظهور در اراده حقیقی دارد. در این صورت وقتی مراد محقق خراسانی از طلب، طلبِ انشائی و ایقاعی شد و با توجه به اینکه انشاء و ایقاع، مفاهیمی عقلایی هستند، آیا این تحلیل در مورد نهی هم سازگار است؟ آیا می توان طلب انشائی بر سر عدم لاحق برود؟ آیا به تعبیر علامه طباطبایی این تکثیر عدم به عدم سابق و لاحق از دیدگاه کسی که طلب را طلب ایقاعی می داند ممکن است؟ به عبارت دیگر محقق خراسانی که از دو حیث بحث را عقلایی دیده اند یعنی هم در تحلیل امر از حیث مناط داشتن وجود بحث را عقلایی لحاظ کرده اند و هم از حیث تحلیل دقیق خود از طلب، با انشائی دانستن طلب باز بحث را عقلایی تحلیل کرده اند؛ آیا می توان از دیدگاه عقلا برای عدم مضاف حظی از وجود قائل شد و تعلق طلب انشائی به عدم لاحق را صحیح دانست؟

عقلایی بودن تحلیل تلامذه آخوند از امر و نهی

همین سوال بر مبنای تلامذه آخوند هم پیش می آید. این بزرگواران فرمودند امر بعث است. و نهی هم زجر است. سوال این است که وقتی امر بعث است، بعث تکوینی است یا بعث اعتباری؟ بعث تکوینی مثل هل دادن است. اگر قائل شدید که مراد از بعث، بعث اعتباری است با توجه به عقلایی بودن اعتبار می توان با عدم مضاف کار کرد؟ به عبارت دیگر با توجه به اینکه اعتبار خفیف الموونه است، چه اشکالی دارد در بعث اعتباری با عدمِ مضاف کار کنیم؟ نظر عقلا در باره عدم مضاف و کار کردن با آن چیست؟

نظر امام خمینی ره در تحلیل این مساله از حیث عقلایی چیست؟ امام خمینی ره چون مفصل این مباحث را در باب اوامر مطرح کرده اند، در باب نواهی مختصر مطرح می کنند.

سوال دیگر که قبلا هم مطرح شد این است که این حرف ها در مورد صیغه است یا در مورد ماده؟

اینجاست که مشخص می شود که مباحث اصولی بودن ماده نهی و فارق بین ماده نهی و صیغه نهی، تاثیرات زیادی هم از حیث ثبوتی و هم از حیث اثباتی روی جواب به سوال سوم و سوال اول(امکان تعلق طلب انشائی و بعث و زجر اعتباری به عدم مضاف) می گذارد.


[1] قراین متعددی در کلام ایشان وجود دارد. ایشان در فقه و اصول به کررات از تقابل عدم و ملکه صحبت می کنند و عدم و ملکه را در مقابل ملکه قرار می دهند و توضیحاتی دارند که همهگی توضیحات مشاء است.
[2] البته علامه مصباح با توجه به قراینی در کلام صدرا قائل اند که اصلا قول نهایی صدرا همین است.
[3] حرف علامه طباطبایی هم در بدایه که سطح فلسفه صدراست، همین است. در حالی که ادعای ایشان در نهایه که بر اساس بیان ادق اصاله الوجود و حرف نهایی صدراست، غیر از این است و ایشان در سطح عالی فلسفه صدرا قائل اند که عدم مضاف حظی از وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo