< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ملاک تبویب علوم /اصولی بودن ماده نهی /نواهی

خلاصه مباحث گذشته:

قبلا بیان شد که برای مشخص شدن اصولی بودن یک مساله باید سراغ این سوال رفت که به چه گزاره هایی اصول گویند؟ به بیان دیگر همان مباحثی که در میز علوم مطرح می گردد اینجا پیش می آید. مبنای صحیح در میز علوم نگاه به جامعی است که وحدت بخش یک علم است. زیرا علوم مرکبات اعتباری هستند و در هر مرکب اعتباری جامعی وحدت بخش است و در تمسیه هر علمی این جامع و این عنوان، نقش آفرین است.

 

مقدمه

یکی از مسائل بسیار مهم تشخیص عناوینی است که در ادله وجود دارد و همچنین تشخیص عناوینی برای علوم که بتوان با آنها علوم را تمایز داد. تمایز علوم صرفا بحثی علمی است، اما در مورد عناوین موجود در ادله، این بحث ثمره عملی دارد.

البته منظور از علم ، همان مجموعه گزاره هاست نه متن واقع که علم حقیقی مربوط به آنهاست که درآن موضوعی وجود دارد و محمولی.

تا این عنوان مشخص نشود نمی توان میز علوم را مشخص کرد. اگر این عنوان و میز مشخص شد اشکالی ندارد که گزاره ای هم در علم لغت باشد و هم در علم اصول. به شرط آنکه عنوانی که در هر دو علم وجود دارد آن را فرابگیرد. عنوانی که در علم اصول وجود دارد یعنی اینکه قاعده کلی و عمومی باشد که در استنباط حکم الهی مفید باشد.

در عناوین ادله هم همین طور است. مثلا بحث خلل.

آیا عنوان خلل در زیاده صادق است یا نه؟ وقتی گفته می شود خلل در نماز آیا فقط خلل با نقیصه رخ می دهد یا خلل با زیاده هم داریم؟

همه قبول دارند که خلل با نقیصه صدق می کند اما اکثر بزرگان مثل محقق خویی که ریشه کلامشان هم از شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه می باشد، اصرار دارند که با زیاده خلل صدق نمی کند. مگر اینکه آن جزء به شرط لا از زیاده باشد که در این صورت برگشت زیاده به نقیصه است. مثلا اگر رکوع تکرار شود اولی را هم خراب می کند. که بازگشت این بیان به این است که باز نقیصه موجب خلل شده است.

در نتیجه با این بیان زیاده رکن خلل محسوب می شود لکن زیاده غیر رکنی خلل محسوب نمی شود زیرا به شرط لا نیست. در نتیجه خلل در مورد غیر رکن با زیاده در توصیف این اعلام قابل تصور نیست. اشکالی که امام خمینی ره به این بزرگواران دارند این است که روایت می گوید برای هر زیاده و نقیصه ای، دو سجده سهو به جا بیاور. یعنی روایت هم نقیصه را موجب خلل دانسته و هم زیاده را. بیان امام خمینی ره در واقع تلاشی است برای نجات روایت. در حالی که امثال آقای خویی روایت را تاویل می برند.

یا می گویید لاشک لکثیر الشک ، کثیر الشک کیست؟ یا در داریم لا صلاه الا بفاتحه. این بزرگواران می گویند جعل جزئیت برای واجب امکان ندارد. مثل محقق خراسانی. در حالی که خود روایت جعل جزئیت کرده است. اما تبیینی که امام خمینی مطرح می کنند به نحوی است که جعل جزئیت ممکن خواهد بود و با روایت سازگار است.

در بحث مورد نظر که «آیا مساله ماده امر و نهی، مساله ای اصولی هستند یا نه؟ » همین بحث ثمره دارد البته ثمره علمی.

در بحث مشتق هم همین قضیه موثر است. زیرا می تواند عنوانی برای مشتق درست کند که بحث حالت عمومی پیدا کند و مساله اصولی شود.

ما قبلا نظر امام را تقویت کردیم و به برخی تلامذه ایشان مانند استاد مطهری و آیت الله جوادی آملی اشکال کردیم که شما حرف امام را در میز علوم به اندازه کافی مورد عنایت قرار نداده اید. استادتان وقتی می گویند میز علوم اعتباری است و این میز اعتباری در علوم حقیق هم درست است علم به معنای مجموعه گزاره را می گویند . امام می گویند شما چه فقه بگویید و چه فلسفه و چه منطق و اتفاقا مثال منطق را هم می زنند. همین بحث هست زیرا اینها مجموعه ای از گزاره ها هستند که در ابتدای پیدایش، تعداد گزاره های کمتری داشتند و بعد در ادامه با رشد علم به گزاره های آنها اضافه شد ولی کماکان به آنها فقه و فلسفه و منطق می گویند. علم بدین معنا مرکب اعتباری و مجموعه گزاره است.

بله اگر نگاه به واقع کنیم و بگوییم یک امر واقعی وجود دارد که اسم آن را می گذاریم موضوع ، آن بحث مجزایی دارد .

تاثیر تصویر صحیح جامع در تبویب علوم

بحث دیگر این است که این حرف در تبویب هم مفید فایده است. مثلا در تبویب مساله این است که آیا این گزاره را در قسمت مباحث عقلی بگذاریم یا در بخش الفاظ؟ در واقع همان ملاکی که می تواند علوم را میز دهد ابواب آن علم را هم می تواند میز دهد.

چرا برخی مسائل با آنکه حاکم آنها عقل است در باب الفاظ قرار داده شده اند؟

مثلا آیا مباحث عقلی امر هم جزء امر است یا باید ذیل باب عقل بیاید. محقق اصفهانی شاگرد آخوند در دوره دوم تدریس اصول خود، کار جالبی انجام دادند . دوره اول را تبعا لاستاد و مشهور درس دادند اما در دوره دوم گفتند نمی شود ملازمات عقلیه را در باب الفاظ بحث کرد فلذا آن مسائل را مستقل بیان کردند. مثلا وقتی گفته می شود «آیا امر به شیء ملازمه دارد با نهی از ضدآن یا نه؟» این مساله ربطی به الفاظ ندارد بلکه بحثی عقلی است و باید در باب عقل مطرح شود. یا مثلا اجتماع امر و نهی و یا بحث اجزاء و ... محقق اصفهانی همه این موارد را بردند در باب صغرای عقل. و قبول ندارند که اینها از مسائل لفظی علم اصول است.

پس محقق اصفهانی با عنایت به این مباحث، تبویب را عوض کردند. با اینکه قبول داشتند که اینها مساله اصولی اند اما قائل اند اینها مسائل عقلی اصول اند نه مساله لفظی.

به همین خاطر علامه مظفر هم تبویب را در اصول فقه عوض کرده اند.

برخی از تلامذه محقق اصفهانی قائل اند، وجوب حکم عقل است اما آن را در باب الفاظ قرار می دهند. از طرف دیگر وجوب مقدمه واجب را هم که به حکم عقل می دانند، در باب عقل قرار می دهند. چه شد که یک حکم عقل رفت در باب الفاظ و دیگری رفت در باب عقل؟

آخوند در کفایه این موارد را ذیل باب الفاظ بحث میکنند در حالی که خودشان قبول دارند که اینها عقلی هستند. یعنی با اینکه در این موارد حاکم را عقل می دانند باز این مسائل را ذیل باب الفاط باقی نگه می دارند.

وجه این که ایشان با قبول عقلی بودن این ابحاث، باز آنها را در ذیل لفظ قرار داده اند، چیست؟

پاسخ علامه مظفر

علامه مظفر جواب این سوال را اینگونه داده اند که می شود مساله ای را با اینکه عقلی می دانیم باز در باب الفاظ بحث کنیم زیرا ملاک در تبویب ، قول مختار نیست. فلذا طبق مشهور در باب الفاظ می آوریم در عین اینکه بنابر قول مختارمان عقلی است.

یا اینکه می گویند مساله هم حیث عقلی دارد هم حیث ظهوری. و حیث ظهوری هم دلالت التزامی است.

فلذا حداکثر جواب این بزرگواران این است که قول مختار ملاک نیست.

پاسخ امام خمینی مبتنی بر تصویر صحیح جامع در مساله مورد نظر

اما راه حل اصلی این است که ببینیم مثلا در عنوان امر ، دایره جمع کردن مصادیقش چه مقدار است؟ به همین خاطر است که از عنوان «ء م ر» استفاده می کنم. و اگر از عنوان «ء م ر» استفاده کردم این عنوان می تواند مسائلی را جمع کند که برخی از مصادیق صغرای عقل اند و برخی صغرای ظهور اند. حتی صغرای عقلیشان هم متفاوت است. زیرا برخی از آنها در عین حال که مصداق عقل اند می توان آن را مصداق ظهور هم دانست. در نتیجه این عنوان «ء م ر» و یا «ن ه ی» هم می تواند در اصولی بودن مساله موثر باشد و هم در تبویب مسائل مربوط به امر و نهی موثر باشد. هنرمند این بحث کسی است که جامع را در اینگونه مسائل بتواند به نحوی تصور کند که این آثار بر آن مترتب باشد. برای همین مساله است که می گوییم عنوان خود صحیح و اعم هم اصولی است که می خواهد جامع را تعیین تکلیف کند.

در واقع ماده «ء م ر» اینگونه خواهد بود که می تواند همه مسائل امر را یک جا جمع کند. وقتی جامع درست تبیین شد می توان همه گزاره های مربوطه را درست جمع کرد و یک جا بحث کرد. مثل فلسفه کلمه فلسفه را برای گزاره هایی بکار می برند که فیلسوف اصاله الماهیتی آن ها را فلسفه می داند، فیلسوف اصاله الوجودی هم فلسفه می داند، فیلسوف تباین وجودی هم آن را فلسفه میداند، فیلسوف تشکیک وجودی هم آن را فلسفه می داند.

و انشاء الله بعدا ملاحظه خواهید کرد که نظریه علامه طباطبایی مبنی بر اینکه الفاظ برای روح المعانی وضع می شوند فلذا تطور مصادیق الفاظ شمول آن الفاظ را نفی نمی کند؛ بسیار بسیار مهم است. و به همین جهت است که می گوییم که یکی از کارهای بسیار اساسی امام ره کار بسیار مهم و تاثیر گذاری است که ایشان در این زمینه انجام داده اند. اینجا پایان بحث مقدماتی ما در ماده نهی است.

فلذا بحث در تبویب متوقف بر قول مختار نیست و این بیان بحث را سیال می کند.

در نتیجه دقت عقلایی امام صحیح بوده و به نظر ما آخوند هم به همین نکته توجه داشته اند و قول محقق اصفهانی صحیح نیست. با اینکه اصل حرف ها و دقت های ایشان درست است ولی این دقت ها عقلی است در حالی که آنچه راهگشای تمییز علوم و تبویب است همین نکته عقلایی امام است.

فلذا فقه الخمینی می گوید بر اساس تفکیک موجود حقیقی از اعتباری و اینکه در موجود اعتباری تسمیه تابع جامع است در نتیجه در همه مرکبات اعتباری که محل بحث است مشکل حل می شود. و حتی در اسم گذاری حقایق هم، همین نکته وجود دارد و آنچه راهگشاست همین تصور جامع است.

با این رویکرد همانگونه که علامه جوادی آملی هم معتقدند اصولی که این چنین بدست می آید فقط اصول فقه نیست بلکه اصول تفسیر هم هست اصول اخلاق هم هست. در واقع اصول فهم از متن است. این یعنی فقه اوسط. و فقه اوسط و اصول فهم از متن متوقف و متفرع بر برخی مسائل فلسفی است.

خدا رحمت کند علامه طباطبایی را و خدا حفظ کند امام حاضر ، امام خامنه ای را . علامه طباطبایی وقتی می خواستند فلسفه را در حوزه شروع کنند وقتی به ایشان اشکال کردند می فرمودند فلسفه دژ است. یعنی برای دفاع از دین . حضرت آقا معتقدند فلسفه مسلما دژ اهست لکن ایشان علاوه بر این معتقدند فلسفه موثر در فهم دین هم هست. البته خود علامه طباطبایی هم همین نظر را در تفسیر المیزانشان دارند در جواب آن اشکال بسنده کردند به همان مقدار حداقلی.

این روالی است که در فقه الخمینی طی شده است. حال ببینید در حوزه امام چه قدر مظلوم اند؟ حضرت آقا چه قدر مظلوم اند؟

در ادامه می رویم سراغ موارد متفاوت بین امر و نهی. مثلا آیا نهی طلب ترک است یا طلب کف است ؟ و مواردی از این دست. و بعد می رویم سراغ ظهور نهی .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo