< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / واجب عینی و کفائی / نظریه محقق بروجردی دربارۀ واجب کفائی

خلاصه مباحث گذشته:

بحث «تخییر بین اقل و اکثر» با بررسی فرمایش محقق بروجردی به پایان رسید.

 

1بیانات آخوند و محقق بروجردی دربارۀ «واجب کفائی»

 

1.1الف. بیانات آخوند دربارۀ «واجب کفائی»

بحث دربارۀ تقسیم دیگری از تقسیمات واجب است؛ تقسیم واجب به «واجب عینی» و «واجب کفائی». همانگونه که واجب را تقسیم می‌کردند به «واجب تعیینی» و «واجب تخییری»، یا «واجب نفسی» و «واجب غیری».

بنا به روال سابق، ابتدا اشاره‌ای به فرمایش آخوند در کفایه خواهیم داشت، و پس از آن به بررسی‌های تلامذۀ آخوند خواهیم پرداخت. آخوند خراسانی بر خلاف سایر تقسیمات واجب که به تفصیل وارد بحث می‌شد و در صدد ارائۀ تحقیق بحث بودند، اینجا متأسفانه با عبارات خیلی محدودی بحث را ارائه کرده‌اند و صرفاً به بیان مسلمات «واجب کفائی» در مقابل «واجب عینی» پرداخته‌اند.

سخن آخوند این است که «وجوب کفائی» اجمالاً سنخی از وجوب است، متفاوت از سنخ دیگری از وجب که به آن «وجوب عینی» گفته می‌شود.

سنخ وجوب کفائی، این تفاوت را با سنخ وجوب عینی دارد که با انجام فعل توسط برخی از مکلفین، تکلیف از گردن بقیه ساقط می‌شود. به عبارتی وجوب کفائی متوجه همۀ مکلفین است، منتهی به این صورت که اگر برخی از آنها انجام دهند، از بقیه ساقط می‌شود، اگر همگان نیز دفعتاً آن را اتیان کنند، همه امتثال کرده‌اند و همه مستحق ثواب خواهند بود[1] ، اما اگر همه آن را ترک کنند، همه معاقب خواهند بود.

به عنوان مثال، «تجهیز و دفن میت»، واجب کفائی است؛ این وجوب، متوجه همۀ مکلفین است، اما با انجام آن توسط عده‌ای، وجوب از گردن بقیه ساقط می‌شود. اگر همه در آن شرکت کنند، ثواب خواهند برد، اما اگر همه آن را ترک کنند، همه عقاب خواهند شد.

1.2ب. تحلیل محقق بروجردی

1.2.1مقدمه

در کفایه بیشتر از این نیامده است. تلامذۀ آخوند تلاش‌هایی جهت تحلیل این سنخ از وجوب انجام داده‌اند. یکی از تلامذه، محقق بروجردی است، و دیگری محقق نائینی. ما ابتدا به فرمایش محقق بروجردی خواهیم پرداخت، و پس از آن به فرمایش محقق نائینی. فرمایش محقق بروجردی را حضرت امام(ره) مقداری تکمیل کرده‌اند، و فرمایش محقق نائینی را محقق خوئی.

1.2.2نظریات سه‌گانه در تحلیل وجوب کفائی

محقق بروجردی ابتدا همین سخنان آخوند و مشهور دربارۀ وجوب کفائی را نقل می‌کنند، و می‌گویند در تحلیل وجوب کفائی، اختلافاتی به وجود آمده است. پس از آخوند، تقریباً سه نظریه در این مورد مطرح شده است[2] . هر سه نظریه تلاش کرده‌اند که با توجه به عنصر «مکلَّف»، واجب کفائی را تحلیل کنند و تفاوتش را با واجب عینی روشن سازند. این نظریات سه‌گانه دربارۀ واجب کفائی چنین است:

1. مکلَّف، «مجموع من حیث هو المجموع» است، نه «جمیع».[3]

2. مکلَّف، «بعضِ نامعین» است.

3. مکلَّف، «جمیع» است، منتهی به این صورت که با اتیان فعل توسط برخی از مکلفین، تکلیف از گردن بقیه ساقط می‌شود.

1.2.3نقد نظریات سه‌گانه

محقق بروجردی هیچ کدام را نمی‌پذیرد. ایشان هر سه نظریه را نقد می‌کنند.

1.2.3.1نقد نظریۀ «مجموع من حیث هو المجموع»

اولاً: «مجموع من حیث هو المجموع» واقعیت خارجی ندارد تا طرف تکلیف قرار گیرد. آنچه واقعیت دارد، «زید» و «بکر» و «تقی» و «نقی» و ... است، اما «مجموع زید و بکر و تقی و نقی و ...» که واقعیت خارجی ندارد. فلذا نمی‌توان گفت که بعث و تکلیف، متوجه «مجموع من حیث هو المجموع» می‌شود.

ثانیاً: بر فرض که «مجموع من حیث هو المجموع» همان «عام مجموعی» باشد و از نظر عقلائی دارای واقعیت خارجی باشد، باز این اشکال را داریم که در برخی موارد، «عام مجموعی» امکان تحقق ندارد؛ مثلاً امکان اینکه همۀ مکلفین در «دفن میت» دخالت کنند وجود ندارد.

ثالثاً: بر فرض که «مجموع من حیث هو المجموع» همان «عام مجموعی» باشد و از نظر عقلائی دارای واقعیت خارجی باشد، با اشکال مهم‌تری روبرو هستیم؛ اینکه نمی‌توانیم خصوصیات وجوب کفائی را تبیین کنیم. مهمترین خصوصیت واجب کفائی این است که با انجامِ فعل توسط بعضی از مکلفین، تکلیف از گردن دیگران ساقط می‌شود. دلیل سقوط تکلیف از گردن دیگران در چنین فرضی چیست؟[4]

1.2.3.2نقد نظریۀ «بعض نامعین»

آیا مراد از «بعضِ نامعین» مصداق و واقعیتِ آن است، یا مفهوم آن؟ اگر مراد از «بعضِ نامعین» مصداق و واقعیت باشد، مشکل این است که «بعضِ نامعین» دارای واقعیت خارجی نیست.

اگر مراد از «بعضِ نامعین»، مفهوم آن باشد، درست است که ـ همانگونه که قبلاً در ذیل واجب تخییری فرمایش محقق اصفهانی مطرح شد ـ مفهومِ «بعض نامعین»، خودش به حسب واقع خارجی «معین» است[5] ، اما با این اشکال مواجه است که بعث به «مفهوم بماهو مفهوم» نمی‌خورد. توضیح اینکه اگر هم بعث به مفهوم بخورد، به «مفهوم بما هو مرآتٌ عن‌الخارج» می‌خورد، اما «بعضِ نامعین» که واقعیت خارجی ندارد[6] تا مفهومِ آن بخواهد مرآت آن واقعیت خارجی باشد!

1.2.3.3نقد نظریۀ «جمیع»

اگر مکلَّف، واقعاً «جمیع مکلفین» باشد، سؤال این است که چرا با انجام فعل توسط برخی از مکلفین، تکلیف از بقیه ساقط می‌شود؟ به عبارتی حق این است که اگر واقعاً «جمیع مکلفین» مکلَّف باشند، «وجوب عینی» خواهیم داشت، نه «وجوب کفائی».

نکته: برخی ادعا کرده‌اند که مکلف، «معین عندالله» است[7] ؛ یعنی هر چند ظاهرش این است که جمیع مکلفین مکلف هستند، اما در نفس‌الامر خدا می‌داند که چه کسانی کار را انجام خواهند داد؛ همان‌ها در واقع، از ابتدا مکلف بوده‌اند!

سخن این دسته، نظیر همان سخنی است که در وجوب تخییری مطرح شد که علی‌رغم اینکه در ظاهر تخییر وجود دارد، اما واقعیت این است که واجب عندالله «معین» است!

اشکال این تحلیل از وجوب کفائی، همانی است که در وجوب تخییری آمد.

1.2.4نظریۀ مختار محقق بروجردی: تحلیل وجوب کفائی با تمرکز بر «مأمورٌبه»

محقق بروجردی پس از ناتمام‌دیدن نظریات سه‌گانۀ فوق، اشکالِ آنها را ناشی از این می‌داند که آنها در صدد بوده‌اند با عنصر «مکلَّف»، بحث را به سرانجام برسانند. توضیح اینکه هنگامی که «تکلیف» را بررسی می‌کنیم، می‌یابیم که «تکلیف» نسبتی است میان سه چیز:

1. «مکلِّف» (آمِر)(طالب)

2. «مکلَّف» (مأمور)(مطلوب‌منه)

3. «مکلَّف‌به»(مأموربه)(مطلوب)

روشن است که در این بحث‌ها کاری با آمِر و مولا نداریم. همانگونه که دیدیم تفاوت وجوب تعیینی با وجوب تخییری از طریق تمرکز بر «مکلَّف‌به»(مأمورٌبه) انجام شد. حال می‌خواهیم ببینیم که تحلیل درست «وجوب کفائی» از طریق تمرکز بر کدامیک است؟ بر «مکلَّف» یا بر «مکلَّف‌به»؟

محقق بروجردی معتقد است اگر سراغ «مکلَّف» (مأمور) برویم، همانگونه که در سه نظریۀ فوق مشاهده شد، مواجه با اشکال خواهیم شد. لذا به جای تمرکز بر «مکلَّف»، بایستی به راحتی تکلیف را متوجه تمامی مکلفین دانست، اما در عوض، روی «مکلَّف‌به» (مأمورٌبه) تمرکز کرد و توضیح داد که مأمورٌبه ـ یعنی «طبیعت» ـ دو گونه است.

1.2.5نقطۀ اصلی نزاع میان مدرسۀ نجف و مدرسۀ قم

نقطۀ فارق اصلیِ دو نظریۀ مطرح در این وادی ـ نظریۀ محقق بروجردی، و نظریۀ محقق نائینی ـ بر سر همین نکته است که آیا بایستی تمایز وجوب کفائی از وجوب عینی را از طریق توجه به عنصرِ «مأمورٌبه» تحلیل کرد یا از طریق توجه به عنصر «مأمور»؟

محقق بروجردی، وجوب کفائی را از طریق توجه به عنصر «مأمورٌبه» تحلیل می‌کند، اما محقق نائینی از طریق توجه به عنصر «مأمور». این نزاع بنا بر ادبیات نجف این‌گونه بیان می‌شود که محقق بروجردی، وجوب کفائی را از طریق توجه به عنصر «متعلق» تحلیل می‌کنند، اما محقق نائینی از طریق توجه به عنصر «موضوع».

توضیح اینکه در ادبیات نجف، «تکلیف»، نسبتی است میان «موضوع» و «متعلق».[8] به عنوان مثال، در تکلیفی نظیر «صلِّ»، موضوعی وجود دارد و متعلقی؛ موضوع، «أنتَ» (مکلَّف) است، و متعلق، «صلات».[9]

فرق بین وجوب عینی و وجوب کفائی به کدام عنصر برمی‌گردد؟ محقق نائینی اختلاف بین کفائی و عینی را روی «موضوع» یعنی «مکلَّف» برده‌اند، اما محقق بروجردی مصرّ است که نمی توان تفاوت این دو را از طریق «موضوع» و «مکلَّف» مشخص کرد. این نزاع، نزاع اساسی بین دو مدرسۀ قم و نجف است.

برای جلسه بعد، فرمایش محقق بروجردی در تقریر درس ایشان، و نیز فرمایش محقق نائینی در «أجود التقریرات» را ببینید.

 


[1] به هر کدام از مکلفین، ثوابِ همۀ فعل داده می‌شود، نه اینکه قسمتی از ثوابِ فعل داده شود.
[2] حضرت امام(ره) در لمحات الأصول، چهار نظریه از محقق بروجردی نقل کرده‌اند، اما در تقریر «نهایة الأصول»، فقط سه نظریه مطرح شده است. نظریۀ چهارم ـ تأثیری روی روال بحث ندارد، حضرت امام(ره) نیز آن را گذرا مطرح کرده‌اند. این نظریه را هنگامی که به بیان نظریۀ حضرت امام(ره) در این‌باره می‌پردازیم، نقل خواهیم کرد. فعلاً بحث را با تقریر «نهایة الأصول» پیش می‌بریم.
[3] بنا به این نظریه، مکلَّف در واجب عینی، «جمیع مکلفین» است.
[4] دو اشکال اخیر را خودِ محقق بروجردی بیان نکرده‌اند، بلکه افراد دیگری به تأییدِ فرمایش ایشان بعداً اضافه کرده‌اند.
[5] یعنی تحقق آن در افق نفس، یک واقعیت است.
[6] در عالم خارج، شئ نامعین نداریم. عالم خارج، مساوق با «تعین» است.
[7] تذکر: این سخن، چیزی غیر از نظریۀ چهارمی است که حضرت امام(ره) در لمحات الأصول از محقق بروجردی نقل می‌کنند.
[8] اصل این تعبیر از محقق نائینی است. پس از ایشان، محقق خوئی در مقام تحلیلِ تکلیف، این تعبیر را تفصیل داده‌اند.
[9] محقق بروجردی، ضلع سومی تحت عنوان «مولا»(مکلِّف) نیز اضافه کرده‌اند، و تکلیف را نسبتی میان سه چیز دانسته‌اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo