< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / حصه

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته روشن شد که «حصه» در فضای «کلی و جزئی» مطرح می‌شود، نه «کل و جزء»، و مراد از «حصه» «طبیعیِ همراه با تقید و اضافه» است. گفته شد که درباره «کلی سعی» دو تبیین وجود دارد.

 

1دو دیدگاه درباره «مثل افلاطونی»؛ مقدمه نظریه آقاضیاء درباره «حصه»

1.1تفاوت دو دیدگاه درباره «مثل افلاطونی»

گفته شد مشائیان به تبع ارسطو تحلیلی از طبیعی دارند که بر اساس آن معتقدند که «طبیعی» هم در ذهن است، هم در خارج؛ در ذهن وصف کلیت پیدا می‌کند، و در خارج وصف تشخص. این اعتقاد را بوعلی با صراحت بیان می‌کند. اما مشائیان در اینکه سبب تشخصِ «طبیعی» در خارج چیست، اختلاف نظر داشتند؛ فارابی سبب تشخص را «وجود» می‌دانست، اما سایرین معتقد بودند «عوارض مشخصه» سبب تشخص هستند.

در مقابل این دیدگاه، بحثی مربوط به نظریه‌ی «مُثُل افلاطونی»[1] وجود دارد. یکی از اختلافات جدی میان ارسطو و افلاطون همین نظریه است. در تحلیل این نظریه میان غربی‌ها و فلاسفه اسلامی اختلاف هست.

1.1.1قرائت مسلمین از نظریه مثل افلاطونی

مسلمین معتقدند که اختلاف سخن افلاطون با ارسطو ناظر به بحث فعلی ما نیست. بحث فعلی ما این است که «طبیعی» در خارج دارای تشخص است و در ذهن، کلی است. از نگاه مسلمانان این نکته را افلاطون نیز قبول دارد. لذا نظر افلاطون و ارسطو یکی است، لذا میان مشائیان و اشراقیون نیز از این نظر اختلاف نظری نیست.

از نگاه مسلمین، اختلاف نظر افلاطون و ارسطو در نظریه‌ی مثل در این مطلب است که ارسطو در صدد بوده افراد کلیِ طبیعی را به همین افرادِ خارجیِ محسوس محدود کند. یعنی ارسطو «افرادِ طبیعیِ انسان» را همین زید و بکر و عمرو و ... می‌داند. اما افلاطون معتقد است که کلیِ طبیعی، علاوه بر این افرادِ محسوس، فرد دیگری هم دارد که آن فرد، در واقع حقیقتِ آن کلی می‌باشد و این افرادی که در خارج می‌بینیم، در واقع سایه‌های همان حقیقت هستند.

بنابراین افلاطون مخالفتی با بحث «طبیعی و فرد» ـ که ارسطو و مشائیان در نزاع با رجل همدانی آن را مطرح می‌کنند ـ ندارد، بلکه او صرفا می‌خواهد بگوید علاوه بر این افرادِ محسوس که طبیعی موجود به وجودِ این افراد است، طبیعی دارای یک «رب النوع» است. این رب‌النوع، حقیقتِ این افراد محسوس است. افراد محسوس، سایه‌های آن حقیقت هستند.

بنا به این نگاه مسلمین، افلاطون معتقد است که طبیعی دو گونه فرد دارد: 1. افراد محسوس خارجی، 2. فردی مجرد که حقیقتِ افراد را تشکیل می‌دهد که در موطن و ظرف مربوط به خود تحقق دارد.

آیت‌الله جوادی برخی آیات که درباره نزول حدید و امثال آن می‌باشد، را با ظرافتی به «رب‌النوع» که در وعاء خودش تحقق دارد مرتبط می‌سازند. از نظر ایشان حقیقت انزال منحصر به آیات قرآن نیست. بایستی فرمایش افلاطون، اصلاحاتی که بعداً در کلام مشائیان، شیخ اشراق، میرداماد، ملاصدرا و در نهایت علامه طباطبایی پیدا کرده به همراه ظرایف قرآنیِ بحث در فرصتی دیگر سخن گفته شود.

بر اساس این مطلب، «طبیعی و فرد» و «کلی و مصداق» دو گونه به کار می‌رود:

1. گاهی مراد از «کلی» همان مباحثی است که در منطق بدان می‌پردازیم.

2. گاهی مراد از کلی «کلیِ سعی» است که اصطلاحی است مغایر با اصطلاح منطقی. کلی در اینجا در عالم خارج دارای وجود سعی است. اصل و حقیقتِ کلی به آن «وجود سعی» برمی‌گردد. آثار و سایه‌ها در عالم خارج نیز ناشی از آن «وجود سعی» است. «وجود سعی» نیز فرد است، اما با افراد خارجی که ما می‌بینیم متفاوت است.

فردی که در مباحث مشائیان مطرح می‌شود، همان زید و بکر و خالد است که تا کنون محل بحث ما بوده است. اما این فردی که افلاطون اضافه می‌کند، متفاوت با آنهاست. این فرد دارای وجود سعی است که اصل و حقیقت کلی به آن برمی‌گردد. تلقی مسلمین از نظریه «مثل افلاطون» چنین چیزی است.

1.1.2قرائت غربی‌ها از نظریه مثل افلاطونی

غربی‌ها اختلاف ارسطو و افلاطون را ناظر به محل بحث خودمان یعنی «طبیعی و فرد» می‌دانند. از نگاه غربی‌ها ارسطو می‌گوید افراد طبیعیِ انسان همین تشخصات خارجی نظیر زید و بکر و عمرو است. اما افلاطون می‌خواهد بگوید که این تشخصات در خارج نیستند، بلکه فردِ طبیعی صرفاً وجود سعی دارد. تلقی غربی‌ها «معرفت‌شناسانه» است.

اما نگاه مسلمین چنانچه دیدیم این بود که افلاطون در بحث «طبیعی و فرد» اختلافی ندارند، بلکه تنها اختلاف‌شان در این بود که افلاطون، علاوه بر این افرادی که در خارج می‌بینیم، قائل به یک فرد دیگر هم بود که دارای وجود سعی است. به عبارتی نگاه افلاطون را «هستی‌شناسانه» می‌دانند و می‌گویند افلاطون معتقد است طبیعی می‌تواند دارای افرادی در دو مرتبه باشد؛ در یک مرتبه «وجود سعی» دارد و در مرتبه‌ی دیگر «وجود تشخصی». فردی که دارای «وجود سعی» است، همان «مُثُل» است.[2]

1.2خروجیِ نظریه آقاضیاء در باب «حصه» (حضرت امام)

با مقدماتی که در جلسه دیروز و امروز بیان شد، می‌توانیم به نظریه‌ی آقاضیاء عراقی بپردازیم. ایشان نظریه‌شان را هم در «نهایه‌ الافکار» بیان کرده‌اند، هم در «مقالات الاصول».

ابتدا به خروجیِ بحث آقاضیاء ـ با بیانی که حضرت امام(ره) از آن دارند ـ می‌پردازیم، سپس به اصل بحث‌شان. بر اساس نظریه مختار حضرت امام(ره) و ما در بحث «متعلق اوامر و نواهی» متعلق اوامر و نواهی «طبیعی» است. لذا آنچه به شارع مربوط می‌شود صرفاً همین است که به «طبیعی» امر می‌کند. سپس در مرتبه‌ی بعد عرف می‌گوید برای اینکه امتثال انجام شود بایستی آن طبیعی را «ایجاد» کرد. بنابراین در مرحله‌ی تحقق تکلیف که به شارع مربوط است، با «طبیعی» سر و کار داریم، در مرحله‌ی امتثال نیز عرف می‌گوید که طبیعی را «ایجاد» کن.

نتیجه اینکه تخییری که در وادی امتثال داریم «تخییر عقلی» خواهد بود، نه «تخییر شرعی». زیرا شارع هیچ چیزی ناظر به امتثال تکلیف نگفته است تا «تخییر شرعی» داشته باشیم. شارع صرفاً تلکیف را بر سر «طبیعی» برده است. پس از تحقق تکلیف، عرف می‌گوید برای اینکه امتثال کنی بایستی از میان افراد مختلف، یکی را ایجاد کنی. لذا در مقام امتثال «تخییر عقلی» داریم.

اما آقاضیاء می‌خواهد «ایجاد» یا «وجود» را به بیان شارع برگرداند. اگر «ایجاد» و «وجود» به بیان شارع برگردد، راه «تخییر شرعی» باز می‌شود. زیرا شارع است که گفته فلان فرد از ایجاد را می‌خواهم یا بهمان فرد را.

بایستی بیان آقاضیاء را بررسی کنیم، اما در مباحث قبلی نظر مختار ما همان نظر حضرت امام(ره) بود؛ اینکه «ایجاد» ربطی به شارع ندارد و صرفاً ناشی از فهم عرفی ـ عقلائی در وادی امتثال است، لذا «تخییر عقلی» داریم.

آقاضیاء برای اینکه «وجود» و «ایجاد» را به بیان شارع برگرداند تا نتیجه بگیرد که در وادی امتثال «تخییر شرعی» داریم، مسأله «حصه» را مطرح کرده است؛ «تخییر شرعی میان حصص». ایشان «تخییر شرعی میان حصص» را از طریق نقد «سخن مشائیان هنگام ردّ قول رجل همدانی» مطرح می‌کند. نقد او این است که سخن مشائیان در رد قول رجل همدانی، در فضای اصالت ماهیتی است.

به نظر آقاضیاء اگر نگاه اصالت ماهیتی داشته باشیم، سخن بوعلی به کرسی می‌نشیند و ثابت می‌شود که طبیعی، در هر فردی تحقق دارد. در هر فردی، تمام طبیعی هست نه بعضِ آن. اما این صرفاً با نگاه اصالت ماهیتی سازگار است. لذا اگر نگاه اصالت ماهیتی کنار برود، نمی‌توان گفت «هر فردی، تمامِ طبیعی است».

ایشان معتقد است که در نگاه اصالت وجودی بایستی با وجود کار کرد. باید دید که آیا در این نگاه می‌توان اضافه‌ای لحاظ کرد تا بدین طریق، حصه شکل بگیرد؟ توضیح اینکه هرگاه شئ را با «اضافه» لحاظ کنیم، حصه شکل می‌گیرد. منتهی در فضای اصالت ماهوی، «اضافه» را به «ماهیت» می‌دهیم، و در فضای اصالت وجودی، «اضافه» را می‌خواهیم به «وجود» بدهیم.

در نگاه اصالت وجودی دیگر نمی‌توان دم از تحقق «طبیعی» در هر فردی زد، چرا که وعاء خارج را «وجود» پر کرده است، نه «ماهیت». در این فضا به دنبال این هستیم که با اضافاتی «حصص وجودی» ایجاد کنیم. اینجاست که پای «کلی سعیِ» افلاطون بر اساس تصویر اصالت وجود به میان می‌آید.

بایستی بررسی کنیم که آیا آقاضیاء این موارد را مطرح کرده است: 1. اینکه حصه را با «اضافه» و «تقید» درست می‌کنیم. 2. «اضافه» را به «وجود» می‌زنیم نه به «ماهیت». یعنی در فضای اصالت ماهیتی، «انسان» با تقید به «علم» تبدیل به حصه می‌شد، اما در فضای اصالت وجودی، «وجود» است که با تقید، حصه را پدید می‌آورد.

ظاهراً ایشان با بیان چند استدلال در صدد است نشان دهد که شئ با «اضافه» به «وجود» می‌تواند «حصص وجودی» پیدا کند؛ حصصی که منشأ آثار است و سیر استکمالیِ شئ را تبیین می‌کند. ایشان در نهایت در صدد است که از طریق «حصص وجودی» بگوید تخییر مربوط به شارع است، لذا «تخییر شرعی» داریم.

1.3آنچه خواهد آمد...

در جلسه‌ی آینده استدلالات آقاضیاء را بررسی خواهیم کرد. همچنین خواهیم دید که آیا «أب الآباء» که ایشان مطرح می‌کند آیا وجود سعیِ افلاطونی دارد؟ ما ابتدا از جنبه‌ی فلسفی به بحث می‌پردازیم. اگر جنبه‌ی فلسفی بحث ـ که جنبه ثبوتی دارد ـ درست شد، آن گاه جنبه‌ی اثباتی را بررسی می‌کنیم؛ اینکه آیا می‌توانیم آن را به لسان دلیل نسبت دهیم؟ خواهیم دید که بر فرض که ثبوتش درست باشد، اسناد آن به لسان دلیل اشتباه است.

در جلسه بعد رسماً عبارات آقاضیاء را مطرح خواهیم کرد. برای مطالعه می‌توانید به «نهایه الافکار» یا «مقالات الاصول» مراجعه کنید. ایشان این بحث را چند جا بیان کرده است؛ یکی در «متعلق اوامر و نواهی»، یکی هم در «اقسام وضع». در بحث «اقسام وضع» در صدد است بگوید که تمامی اقسامِ مطرح‌شده تا قبل از ایشان متأثر از نگاه اصالت ماهیتی است. لذا در صدد است معنای پنجمی از طریق «حصص وجودی» درست کند. اگر این مبنای ایشان صحیح باشد، سرنوشت بسیاری از مسائل اصولی تغییر خواهد کرد.


[1] برخی از «مثل افلاطونی» به «رب النوع» یا «ایده» یاد می‌کنند.
[2] البته نگاه هستی‌شناسانه منافاتی ندارد با اینکه «وجود سعی» را منشأ تحقق علم هم بدانیم. توضیح اینکه ملاصدرا و علامه طباطبایی ـ به خلاف علامه مصباح ـ معتقدند که حقیقت علم به «رؤیت مثل» برمی‌گردد؛ گاهی رؤیت از نزدیک است که در این صورت «شهود» رخ می‌دهد و گاهی رؤیت از دور است که در این صورت صرفاً «علم حصولی» داریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo