< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / نظریه محقق اصفهانی

خلاصه مباحث گذشته:

دو مقدمه جهت ورود به نظریۀ محقق اصفهانی مطرح شد؛ اول: ارتباط‌داشتن بحث با دو مبحث فلسفیِ «اصالت وجود و ماهیت»، و «جعل». دوم: تحریر محلّ نزاع در بحث «متعلق امر و نهی»؛ اینکه مراد از طبایع، «ماهیت» است و مراد از فرد، «وجود». در ادامه محقق اصفهانی به برداشتی که آخوند از قاعدۀ فلسفی «لیست الماهیه من حیث هی الا هی» داشته اشکال گرفتند.

 

1تبیین قاعدۀ «الماهیه من حیث هی لیست الّا هی»

 

1.1 آنچه گذشت...

خلاصۀ فرمایش آخوند این شد که:

اولاً ـ «ماهیت من حیث هی هی لیست الا هی لا موجوده و لاغیر موجوده، لامطلوبه و لاغیر مطلوبه»، و چون «ماهیت من حیث هی لیست الا هی»، و اعتباری است، لذا هیچ حکمی بر آن بار نمی‌شود، لذا طلب و حکم شرعی به ماهیت من حیث هی نمی‌خورد. بنابراین باید طالب، وجود و عدم را با این ماهیت ملاحظه کند، تا طلب بدان بخورد؛ لذا طلب به ماهیتی می‌خورد که وجود با آن لحاظ شده است، و طالب بعث می‌کند به وجودِ ماهیت. عین عبارت آخوند چنین بود: «لا بد في تعلق الطلب من لحاظ الوجود أو العدم معها ـ مع الماهیه ـ فيلاحظ وجودها فيطلبه ‌و يبعث إليه»[1]

ثانیاًـ در تحلیل فوق، فرقی نمی‌کند که اصالت وجودی باشیم یا اصالت ماهیتی، چرا که ماهیت من حیث هی نزد هر دو فرقه اعتباری و بی‌اثر است، لذا طلب نمی‌تواند به ماهیت من حیث هی بخورد، بلکه بایستی وجود همراه با ماهیت لحاظ شود، و طلب به وجودِ ماهیت بخورد.

ثالثاً ـ در عبارات بعدی تعبیر را دقیق‌تر بکار برد و گفت متعلق طلب، نه «وجود»، بلکه «ایجاد» است.

گفتیم که از نظر محقق اصفهانی، جناب آخوند مرتکب اشتباه شده‌اند. از نظر محقق اصفهانی، علت به‌اشتباه‌افتادن آخوند، تلقّی نادرست او از قاعدۀ فلسفی «ماهیت من حیث هی هی لیست الا هی» است. محقق اصفهانی مدعی است که اگر این قاعده درست فهم شود، هم طلب می‌تواند به ماهیت بخورد، کما اینکه وجود هم می‌تواند به ماهیت بخورد.[2] اما اگر تلقیّ نادرست آخوند را داشته باشیم، در این صورت لازمۀ این تلقی این است که نه تنها طلب نمی‌تواند به ماهیت بخورد، بلکه وجود نیز نمی‌تواند به آن بخورد. اما آخوند لازمۀ تبیین خود از قاعدۀ فلسفی مذکور را گردن ننهاده است؛ از سویی پذیرفته که وجود می‌تواند به ماهیت بخورد، اما نپذیرفته که طلب نیز می‌تواند به ماهیت بخورد. توضیح بیشتر را پس از تبیین صحیح قاعدۀ فلسفی مذکور خواهیم داد.

1.2تبیین صحیح از قاعدۀ فلسفیِ «ماهیت من حیث هی هی لیست الا هی»

تمامی فلاسفه اسلامی، اعم از مشائی، اشراقی و صدرایی همه با دقت، قانون «ماهیت من حیث هی هی لیست الّا هی» را تبیین کرده‌اند؛ تبیین آنها به‌گونه‌ای بود که شبهۀ ارتفاع نقیضین از آن برداشت نشود. این تبیین صحیح، یک بیان تا قبل از ملاصدرا دارد، یک بیان هم توسط ملاصدرا مطرح شده که البته بیان روان‌تری است و به همین خاطر، علامه طباطبایی در نهایه الحکمه، تعابیر ملاصدرا را بکار برده است.

1.2.1الف. تبیین مشائیان از قاعدۀ فلسفی مذکور

مشائیان می‌گفتند که وقتی نقیضین داریم که با سلب تحصیلی، و موجبه کار کنیم. نقیض موجبه، سالبۀ محصله است. زمانی که با موجبه و سلب تحصیلی کار کنیم، نقیضین خواهیم داشت. سالبۀ محصله یعنی اینکه سلب بیاید و همه چیز را بردارد. به همین خاطر است که در تعابیر فلاسفه آمده است: «قدّمَن سلباً علی الحیثیه، حتّی یعمّ عارضَ المهیّه»[3] ؛ وقتی می‌خواهید سلب را در سالبه بکار ببرید، بایستی به نحو سلب تحصیلی بکار ببرید. سلب تحصیلی اگر با دقت فهمیده شود، غیر از ایجاب عدولی است. ایجاب عدولی، این است که سلب، در ناحیۀ محمول بکار رود؛ یعنی سلب را به چیزی نسبت دهی. در این صورت، دیگر سلب تحصیلی نداریم.

اما متأسفانه برخی از علما در مباحث فقهی و اصولی، «سلب تحصیلی» را با «ایجاب عدولی» یکی دانسته‌اند.[4] سلب تحصیلی، غیر از ایجاب عدولی است. ایجاب عدولی، یعنی اینکه سلب را در ناحیۀ محمول نگه داری و آن را به چیزی نسبت دهی. وقتی سلب را به موضوعی نسبت می‌دهی، آن «سلب»، وصف یک واقعیتی می‌شود. لذا موجبه‌ای خواهیم داشت که عبارت است از «موضوع»، و «محمول»ی که در آن، سلب وجود دارد. بر اساس قانون فلسفی، در این موجبه، یک ربط داریم؛ ربط میان این محمولِ سلبی و موضوع. اما اگر سلب تحصیلی بود، سلب می‌آید و همه چیز را با هم می‌برد؛ لذا در مقام سلب، هیچ فرق نمی‌کند که سلب، با محمول منتفی شود یا با موضوع.[5]

با فهم دقیقِ «سلب تحصیلی» است که متوجه می‌شویم «سلب در مرتبۀ ذات» ـ اینکه ماهیت در مرتبۀ ذات، نه وجود است و نه لاوجود ـ «سلب» نیست. سلبِ در مرتبه، با سلب فرق می‌کند. معنای سلب در مرتبه، سالبۀ تحصیلی نیست. سلب در مرتبه، حقیقتاً سلب نیست. بنابراین اگر چیزی در مرتبۀ ذات وجود نداشته باشد، به معنای سلب تحصیلی نیست. بنابراین «ماهیت در رتبۀ ذات»، طرفین نقیض را ندارد.

بنابراین معنای «الماهیه من حیث هی لیست الا هی لا موجوده و لا غیر موجوده» این می‌شود که ماهیت، در رتبۀ ذاتش، طرفین نقیض را ندارد. این دو را در رتبۀ ذات ندارد. به عبارتی «سلب در مرتبۀ ذات»، موجبۀ معدوله است یعنی می‌گوییم: «ماهیت لاموجود است»، «ماهیت لامعدومه است». موجبۀ معدوله شبه نقیض است، نه اینکه واقعاً نقیض باشد. شبه نقیض، چیزی غیر از نقیض است. سلب در مرتبه، نقیض نیست، بلکه نقیض، «سلب تحصیلی» است، اما ما اینجا فقط ایجاب عدولی داریم.

1.2.1.1اهمّیت تفکیک میان «سلب تحصیلی» و «سلب در مرتبه»

در بحث «ضدّ» اشاره کردیم که امام از همین نکته مدد گرفت. در برهان بر «حرمت ضدّ خاص»، زمانی که با «عدم» کار می‌کنیم، بایستی میان «سلب در مرتبه»، که شبه نقیض و امر موجود است، با «سلب تحصیلی» فرق بگذاریم. نباید این دو را خلط کرد.

اگر کسی در مسلک مقدمیتِ بحث ضد، «عدم المانع» را به نحو «سلب تحصیلی» تحلیل کند، خلط کرده است. امری که متأسفانه امثال مظفر و شهید صدر مرتکب شده‌اند.

شهید مطهری نشان داد که فلسفۀ غرب، با یک تسامحی درست شده است، در اثر عدم التفات به تفاوت سلب تحصیلی و ایجاب عدولی. ایشان در نقد فلسفۀ هگل نشان داد که او تفاوت این دو را متوجه نشده است.

شهید مطهری به همین خاطر معتقد است که در سالبۀ محصله، «وجود رابط» نداریم، و الّا سالبۀ محصله نداریم، بلکه «موجبۀ معدوله» داریم. نظر شهید مطهری در این‌باره به خلاف نظر آقای مصباح است. لذا نمی‌توان مدّعی شد که «هستی اصیل است، اما هستی، عین ماهیت است»، چرا که همین اشکال، در آن هست. به خلاف نظر آقای فیاضی که قائل به این ادّعا است.

آری اگر در مقام تسامح باشیم، به راحتی می‌توانیم ایجاب عدولی را به جای سلب تحصیلی بنشانیم و «نیست» را «نه است» بدانیم. با نگاه عرفی می‌توان این دو را به جای هم بکار برد، اما در مقام فهم دقیق عقلی، نبایستی این کار را کرد. بنابراین این سخن امام سخن وجیهی است که می‌گوید: «عدم مضاف، عرفاً حظی از وجود می‌برد.» چرا که عدم مضاف، سلب در مرتبه است. در اینجا سلب را به واقعیتی نسبت داده‌ایم.

در مانحن فیه، اگر کسی بگوید ماهیت من حیث هی لیست الا هی، ارتفاع نقیضین است، به معنای این است که متوجه نشده که سلبِ در مرتبه، غیر از سلب تحصیلی است.

1.2.2ب. بیان روان‌تر ملاصدرا از قاعدۀ فلسفی مذکور

بیان فوق، از بوعلی بود. ملاصدرا تعبیر روان‌تری دارد. می‌گوید ماهیت من حیث هی هی، یعنی حمل اولی. حمل اولی، یعنی جنس و فصل، یعنی ذاتیات. ماهیت من حیث هی لیست الا هی یعنی طلب، وجود، عدم و ... هیچ‌کدام در ذات ماهیت قرار ندارند، هیچ‌کدام از اینها جنس و فصلِ ماهیت نیستند. اما به حمل شایع، ماهیت یا موجود است یا معدوم؛ نمی‌شود نه موجود باشد و نه معدوم. در متنِ واقع، اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین محال است. صدرا با تفکیک حمل اولی از حمل شایع، بحث را روان‌تر مطرح کرده است.

اینکه چیزی همیشه همراهِ با ذات هم باشد، مراد نیست. زوجیت، همیشه همراه اربعه است و قابل انفکاک نیست، اما با این حال، زوجیت، در رتبۀ ذات نیست، بلکه لازم ذات است. لذا می‌گوییم: «اربعه من حیث هی زوج نیست». اربعه من حیث هی فقط جنس و فصلش است، نه چیز دیگر. لذا ماهیت من حیث هی، حتّی لوازمِ ذات نیز نیست. ملاصدرا به روانی این مطلب را بیان می‌کند که ماهیت به حمل اولی، فقط جنس و فصل است و چیز دیگری نیست، اگر چه به حمل شایع بسیاری از امور قابل حمل بر آن هستند.

پس میان حیث حمل اولی با حیث حمل شایع بایستی تفکیک کرد و توجه داشت که قاعدۀ «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» ناظر به حمل اولی است، نه حمل شایع. لذا محقق اصفهانی می‌گوید جناب آخوند! اگر این قاعده را بکار می‌برید، یعنی حمل اولی مد نظر شماست، به درستی گفته‌اید که ماهیت از این حیث، نه مطلوب است نه غیر مطلوب. اما ماهیت از این حیث، وجود نیز با آن لحاظ نمی‌شود، پس معنا ندارد که بگویی: «فیلاحظ معها الوجود فیطلبه و یبعث الیه»؛ در رتبۀ حمل اولی، هیچ چیزی غیر از جنس و فصلش نمی‌توان به ماهیت داد، اما اگر ماهیت به حمل شایع مد نظر شماست، در آن صورت همانگونه که وجود و عدم به آن می‌خورد، هیچ اشکالی ندارد که طلب نیز بدان بخورد. اگر فرق میان حمل اولی و شایع فهمیده شود یا اگر معنای قاعدۀ «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» فهمیده شود، می‌بینم که در هیچ وعائی نمی‌توان بین طلب و وجود فرق بگذاریم.

به این خاطر است که می‌گوییم در دعوای اصالت وجود و اصالت ماهیت، دعوا بر سر ماهیتِ به حمل اولی نیست، بلکه دعوا بر سر ماهیت به حمل شایع است؛ ماهیت به حمل شایع می‌تواند جعل بدان بخورد و محقق شود، اما ماهیت به حمل اولی نمی‌تواند متعلق جعل قرار گیرد. ماهیت به حمل اولی، هیچ حکمی بدان نمی‌خورد چون چیزی جز جنس و فصل نیست، اما ماهیت به حمل شایع احکام متعددی پیدا می‌کند.

آری اگر با ماهیت به حمل شایع کار کنید، نکتۀ دعوای اصالت وجود و اصالت ماهیت اینجا می‌آید که ماهیت به حمل شایع، علاوه بر حیث تعلیلی، بایستی حیث تقییدی‌اش را هم مطرح کند؛ بایستی قیدی خارج از ذات با ماهیت در نظر گرفته شود، و آن چیزی جز وجود نیست. به همین خاطر است که می‌گوییم به این فرمایشِ آقای فیاضی که می‌گوید: «وجود اصیل است، اما ماهیت، عین وجود است» اشکال وارد می‌شود.

اما آنچه همه حکمای اسلامی به خوبی فهمیده‌اند این است که قانون «ماهیت من حیث هی لیست الا هی»، فقط ماهیت به حمل اولی مد نظر است و در رتبۀ ذات، چیزی غیر از ذاتیات ـ جنس و فصل ـ در میان نیست، حتی لازم ذات هم در رتبۀ ذات نیست.

همین نکته در بیان منطقیون بدین صورت مطرح شده که «ذاتی باب ایساغوجی» غیر از «ذاتی باب برهان» است. لازمِ ذات، ذاتی باب برهان است، نه ذاتی باب ایساغوجی. ذاتی باب ایساغوجی، فقط ذاتیات است. پس دقیق فرموده‌اند که «قدمن سلباً علی الحیثیه»؛ سلب را بر حیثیت مقدم کن و بگو «لیست من حیث هی الا هی» تا نشان دهی که لازمِ ذات، هر چند همراه ذات است، اما غیر از ذاتی ایساغوجی است. علت اینکه ذاتی ایساغوجی غیر از ذاتی باب برهان است، همین نکته است. ذاتی باب ایساغوجی، یعنی اینکه در رتبۀ ذات، فقط ماهیت را داریم، اما در غیر از رتبۀ ذات، امور مختلفی می‌تواند با ذات همراه شود.


[2] در ادامه توضیح بیشتری نسبت به این فراز، خواهد آمد.
[4] به عنوان مثال، اشتباه‌کردن این دو با هم در برخی عبارات خوئی و شهید صدر دیده می‌شود.
[5] به عبارتی در موجبه‌ها قاعدۀ فرعیه ـ «اثبات شئ لشئ فرع ثبوت المثبت له» ـ جاری می‌شود، اما در سالبه‌ها این قاعده جاری نمی‌شود چرا که هیچ اثباتی رخ نداده که این قاعده بخواهد جاری شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo