< فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

97/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه 80

﴿وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾[1]

تفسیر آیه 80:

صحبت در تفسیر آیه هشتاد سوره مبارکه بقره است. در رابطه با قوم یهود و علمای یهود گفتیم که بدعت‌هایی را در دین قرار می‌دادند و ﴿يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾[2] با دست خودشان کتاب می‌نوشتند و به خدا نسبت می‌دادند، خداوند درآیات قبل فرمود به این قوم یهود طمع نداشته باشید که ایمان بیاورند ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾[3] ای پیامبر به این یهود اطمینان و طمع نداشته باش، این‌ها ایمان نمی‌آورند. این‌ها افرادی نیستند که بتوانی بر آن‌ها تأثیر بگذاری، چون حقایق را می‌دانند و انکار می‌کنند.

نکته اول: بدعت‌گذار در دین نباشید.

یکی از بدعت‌هایی که علمای یهود به مریدهای خودشان و قوم یهود بیان می‌کردند، این است که می‌گفتند، مهم نیست که گناه کنید، فقط چند روز محدود در آتش هستید و بعد تمام می‌شود. ﴿وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً﴾ علمای یهود به قوم یهود این‌طور گفته بودند که هرچه گناه کرده باشید بخشیده می‌شود و ممکن است چند روزی سختی‌هایی داشته باشید اما تمام می‌شود. افتخار آن‌ها این بود که ما قوم برتریم و مغرور بودند و می‌گفتند ما در آتش نمی‌سوزیم، چند روزی مشکلاتی داریم که تمام می‌شود.

خداوند متعال به پیامبر دستور می‌دهد که ﴿قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً﴾ به آن‌ها بگو کجا خدا به شما قول داده؟ خداوند به شما چه وعده‌ای داده که می‌گویید چند روزی سختی می‌کشیم و بعد تمام می‌شود؟ آیا پیمانی از خدا برای شما آمده؟ اگر خدا عهد کرده باشد، آن را نقض نمی‌کند ﴿فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ﴾ ولی این عهد خدا کجاست؟ در کجای تورات نوشته؟ علمای یهود این مطلب را از خودشان به خدا نسبت داده‌اند، خدا این مطلب را بیان نفرموده است ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾. شما نمی‌دانید و چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید، این تهمت به خداوند است.

بدعت‌گذاری بدترین صفتی است که ممکن است یک انسان داشته باشد و باید موردتوجه علما و بزرگان باشد که حرف‌هایی که انسان می‌زند باید طبق موازین شرعی مسلّم باشد، گاهی در ذهن انسان تصورات و توهماتی پیدا می‌شود، اگر آن تصورات و توهمات که قطعی نیست یا خواب می‌بیند و طبق آن خواب استدلال کند و مردم را گمراه کند. گاهی یک سری حرف‌ها از روی این خواب‌ها زده می‌شود که اصل خواب هم ممکن است جعلی باشد؛ گاهی با این چیزها برای مردم تخیلات و توهماتی ایجاد می‌کنند، بعد هم مریدهایی پیدا می‌کنند؛ این مهم‌ترین ضعفی است که برای انسان پیدا می‌شود که انسان محکمات را رها کند و به توهمات و تخیلات رجوع کند.شما که عالم هستید حرف‌هایی که می‌زنید باید خیلی دقیق و عمیق باشد، بعضی از بزرگان زحمت‌کشیده‌اند و ملا هم شده‌اند ولی گاهی اوقات توهمات و تخیلات و حرف‌هایی که پایه محکمی ندارد، مطالبی را بیان می‌کنند که هم آبروی خودشان و هم آبروی عده دیگری را می‌برند و این برای یک عالم خیلی بد است که غرور داشته باشد. بعضی افراد خیلی خوش استعداد و خوش حافظه هستند و این باعث غرور آن‌ها شده و این غرور باعث شده که به حرف‌های دیگران اعتنا نکنند و درنتیجه تخیلات و توهماتی که برایشان به وجود می‌آید را مطرح می‌کنند و تبدیل به انسان‌های بدعت‌گذار در دین می‌شوند. خیلی از کسانی که در دین بدعت می‌گذارند افراد نابغه‌ای هستند و ازنظر استعداد و حافظه قوی هستند ولی غرور دارند و این غرور باعث شکست آن‌ها می‌شود.هم مباحثه‌هایی داشتیم که از ما خیلی قوی‌تر بودند و استعدادشان هم از ما خیلی بیشتر بود ولی منحرف شدند. می‌گفتند درس آیت‌الله گلپایگانی رفتم دیدم چیزی ندارد، درس آیت‌الله حائری هم چیزی نداشت، استعداد خوبی داشت و می‌گفت من از این درس‌ها خیلی استفاده نمی‌کنم، نتوانست درس بخواند و نتیجه‌اش این شد که خودش مقداری مطالعه می‌کرد و می‌خواست بدون استاد، این مسیر را طی کند، البته حافظه و استعداد خوبی داشت وبیانش خوب بود ولی وقتی درس اساتید را رها کرد، کم‌کم در تفسیر دخالت کرد و مدام به همه اشکال و ایراد گرفت و در آخر هم به انحراف کشیده شد. درحالی‌که این حافظه و استعداد اگر خوب درس می‌خواند و غرور نداشت، به‌جاهای عالی می‌رسید.عمده مشکلات ما غرور است، غرور انسان را بیچاره می‌کند، هرچند بهترین حافظه و استعداد را داشته باشد و بدعت‌گذاری در دین از همین‌جا نشأت می‌گیرد. کسانی که غرور دارند، گاهی به خاطر منافع مادی و گاهی به خاطر جهات دیگر، باعث می‌شود که خودشان را بالاتر از دیگران بدانند. می‌گویند من می‌فهمم ولی دیگران نمی‌فهمند.علمای یهود از این قبیل بودند یعنی قومی بودند که غرور داشتند و می‌گفتند ما برتریم و فضیلت‌های خاصی داریم. این‌یکی از مشکلاتی است که در جامعه برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد، مخصوصاً برای کسانی که یک مقدار قوی هستند و استعدادهای خوبی دارند. این حالت برای انسان انحراف می‌آورد، یعنی خودش را با دیگران مقایسه می‌کند و فکر می‌کند که فقط خودش می‌فهمد و بعد نظریه‌ای را مطرح می‌کند که نتیجه‌اش انحراف جامعه و بدعت در دین است.آیت‌الله‌العظمی بروجردی با آن مقامی که داشت می‌فرمود: من اگر قدمای اصحاب یعنی مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و امثال این‌ها اگر اجماعی داشته باشند، من جرئت نمی‌کنم مخالفت کنم، آن‌ها در زمان غیبت صغرا بوده‌اند، بعضی از آن‌ها با امام زمان (عج) ارتباط داشته‌اند، نامه به امام زمان (عج) می‌نوشته‌اند، امام زمان (عج) جواب آن‌ها را می‌داده و دارای مقام والایی هستند لذا من با قدما مخالفت نمی‌کنم. معنای این کلام تسلیم است یعنی غرور ندارد.

نکته دوم: تخلیه و خالی کردن ذهن از افکار باطل

انسان برای اینکه به مراحل بالاتر برسد باید از افکار باطل خالی شود تا زمانی که افکار باطل در ذهن انسان وجود دارد، انسان نمی‌تواند ایمان کامل را به دست بیاورد. ابتدا باید افکار باطل از ذهن انسان خارج شود تا ایمان بتواند در قلب انسان وارد شود. ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾ به اینجا می‌خورد تا زمانی که بدعت‌های علمای یهود در ذهن قوم یهود است، ایمان نمی‌آورند و حرف پیامبر (ص) در آن‌ها اثر نمی‌کند.

لذا علمای اخلاق می‌گویند اول تخلیه و بعد تحلیه؛ یعنی اول ذهن و قلب خود را پاک‌کن، آن‌وقت ایمان به آن وارد می‌شود. تا زمانی که سوءظن و حسد و مفاسد اخلاقی در قلب شما جای گرفته شما نمی‌توانید آن ایمان قوی را پیدا کنید. برای تخلیه باید تمام افکار درون ذهن خود را از ذهنتان بیرون کنید و بگویید من هیچ‌کدام از این‌ها را قبول ندارم، این توهماتی که دلیل محکمی ندارد را از ذهن خالی می‌کنم و بعد حرف حق و منطقی و دارای دلیل محکم را می‌پذیرم و ایمان پیدا می‌کنم.نکته سوم:

روزبه‌روز مقام و درجات شما بالاتر می‌رود و به درجه اجتهاد می‌رسید و شما انشاء الله از اساتید بزرگ و شخصیت‌های بزرگ خواهید شد. باید توجه داشته باشید که حرفی که نمی‌دانید، نزنید. وقتی‌که می‌خواهید صحبت کنید، مردم توجه می‌کنند که این حرف منطقی و علمی است یا از روی هوی و هوس است. هیچ دلیلی ندارد و همه را با شاید و گمان و به‌اصطلاح تحلیل صحبت می‌کند، کسانی که با احتمالات حرف می‌زنند، کارشان درست نیست. انسان تا یقین به مطلبی نداشته باشد، نباید حرف بزند. با احتمالات، ذهن مردم و خود شخص خراب می‌شود و نسبت‌های ناروا هم داده می‌شود و آثاری هم بر آن مترتب می‌شود و همه این‌ها بیجا است. ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ شما چیزی که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟

وقتی چیزی می‌گویید باید کاملاً بدانید و اطلاع داشته باشید، وقتی چشمتان دیده و گوشتان شنیده باشد، تازه غیبت شمرده می‌شود، چقدر روایت در مورد غیبت واردشده که در بحث فقه بیان کردیم که راوی می‌گوید من با گوش خودم شنیدم، حضرت می‌فرماید شنیدی ولی حق نداری بیان کنی. باید جلوی خودت را بگیری و بیان نکنی، وقتی به این مقام برسید که چشمتان ببیند ولی بیان نکنید، یکی از مراحل ترقی را پشت سر گذاشته‌اید.

پس یکی از مراحل تکامل و ترقی انسان در این است که وقتی به چیزی یقین ندارد بیان نکند. این مصداق ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ است. مخصوصاً در مورد روحانیون که اگر چیزی را که یقین ندارند بیان کنند، هم اعتبار خودشان را ازدست‌داده‌اند و هم اینکه مردم فکر می‌کنند خدا این دستور را داده است و این حرف کلام خدا و پیامبر و ائمه علیهم‌السلام است.

نکته چهارم:

انسان وظیفه دارد در مقابل باطل بایستد، اینکه بگوید من دخالت نمی‌کنم، صحیح نیست. خدا به پیامبر (ص) دستور می‌دهد که این علمای یهود، در دین بدعت می‌گذارند، تو در مقابل آن‌ها بایست و جواب آن‌ها را بده. آن‌ها می‌گویند ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً﴾ تو بگو کجا خداوند چنین عهدی داده؟ مثل الآن که بعضی از منبری‌ها می‌گویند هیچ خوفی نداشته باشید که ما امام حسین (ع) راداریم، هر کاری که بکنید با یک قطره اشک ریختن برای امام حسین (ع) پاک می‌شود.

حضرت آیت‌الله‌العظمی صافی از این مطلب خیلی ناراحت بودند که بعضی از منبری‌ها این‌طور مردم را توجیه می‌کنند که هرچه گناه انجام دهید با سینه زدن و اشک ریختن برای امام حسین (ع) پاک می‌شود. پس نکته‌ای که از این آیه برداشت می‌شود این است که باید در مقابل باطل بایستیم. اگر کسی حرف باطل می‌زند باید بایستید و با دلیل منطقی و برهان با آن مقابله کنید و جواب دهید. همان‌طور که در این آیه به پیامبر (ص) می‌فرماید: ﴿قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً﴾

نکته پنجم:از این آیه استفاده می‌شود که هیچ قویم بر قوم دیگر برتری ندارد و همه یکسان هستند، اینکه کسی فکر کند که چون پدرش فلان شخص بوده خیلی مقام دارد یا اینکه از فلان نژاد است مقام بالاتری دارد، توهم و خیال است. آنچه برای خدا ارزشمند است تقواست. اگر تقوا داشته باشید نزد خدا مقام دارید، اما اینکه از قوم یهود هستم و ... را کنار بگذارید. آنچه نزد خدا ارزشمند است، تقواست و نژادها و قومیت‌ها هیچ‌کدام امتیازی ندارند و همه در مقابل قانون خداوند یکسان هستند، همه انسان‌ها اگر تقوا داشته باشند، ارزشمند هستند و اگر نداشته باشند، ارزشمند نیستند؛ استاد باشد یا شاگرد، مرجع باشد یا مقلد، فرقی ندارد.نکته ششم:ریشه تمام مشکلات جامعه جهل است، بالاترین مشکلی که در جامعه وجود دارد ما لا تعلمون است یعنی اینکه شما علم ندارید. اگر جاهل باشید این بدبختی‌ها روزبه‌روز برای انسان پیدا می‌شود و اگر جهل برطرف شود و طبق علم هم عمل کنند، جهان اصلاح می‌شود و انسانیت تکامل پیدا می‌کند. چراغ راه انسان علم و عقل است. انسان باید از علم و عقل خودش استفاده کند و حرکت مادی و معنوی خودش را با علم عقل انجام دهد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo