< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

97/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام وضع/ وضع

خلاصه جلسه گذشته: صحبت پیرامون اسماء اشاره، ضمائر و موصولات بود. آیا وضع این الفاظ عام و موضوع‌له عام است چنان‌که نظر مرحوم آخوند[1] و آقاضیاء عراقی[2] این بود؛ یا وضعشان عام و موضوع‌له خاص است همان‌گونه که نظر دسته‌ای از علما مانند مرحوم امام خمینی[3] و محقق خویی[4] این بود و ما هم همین نظر را پذیرفتیم؟

قول سوم: آیت‌الله مکارم می‌فرماید: اسماء اشاره، ضمائر و موصولات، وضعشان عام و موضوع‌له خاص است اما موضوع‌له ضمائر غائب عام است.[5]

ایشان معتقد است که موضوع‌له اسماء اشاره خاص است؛ وضع «هذا» عام است و برای هر مفرد مذکری است اما هنگامی‌که تطبیق داده می‌شود برای یک فرد خاص است. اگر از ایشان پرسیده شود ضمائر خطاب مانند «انت» موضوع‌له‌شان چگونه است، ایشان می‌فرماید که خاص است.ایشان بر این باور است که ضمائر غائب، وضعشان عام و موضوع‌له نیز عام است؛ زیرا در ضمیر غائب ابهامی است؛ ضمیر حاضر مانند «انت» چون حضور دارد ابهامی ندارد اما ضمیر غائب ابهام دارد؛ بنابراین نیازمند به مرجع است؛ به خاطر همین ابهام، خود ضمیر تشخّص ندارد و تشخّص را از مرجعش کسب می‌کند.

ایشان می‌فرماید: موصولات هم تقریباً همین‌گونه است؛ «من» وضعش عام و موضوع‌له عام است ولی «صله» به آن تشخّص می‌دهد. بدون صله، موصول، ابهام دارد.[6]

اشکال: ایشان دقت خوبی داشته‌اند و تفاوت‌هایی بین ضمیر غائب و حاضر وجود دارد؛ تشخّص ضمیر حاضر، سریع مشخص می‌شود اما ضمیر غائب باید به دنبال مرجع ضمیر گشت اما درهرصورت باید مرجع ضمیر مشخّص شود و اگر مرجع نباشد آن ضمیر ارزشی ندارد؛ با پیدا شدن مرجع ضمیر هم موضوع‌له خاص می‌شود.

به نظر ما دلیلی ندارد ازآنچه علمای ادب گفته‌اند که وضع این الفاظ عام و موضوع‌له خاص است، دست برداریم. ضمائر ازجمله معارف هستند چه ضمیر غائب و چه مخاطب باشد. موصولات، اسماء اشاره و ضمائر می‌توانند مبتدا واقع شوند؛ اگر ابهام داشته باشند نمی‌توانند مبتدا قرار گیرند. این‌که این الفاظ می‌توانند مبتدا، خبر، فاعل و مفعول واقع شوند دلیل آن است که اسم بوده و معرفه هستند؛ «لایجوز الابتداء بالنکره» نکره نمی‌تواند مبتدا قرار گیرد. زمانی که این الفاظ معرفه باشند، جزئی و خاص می‌شوند.

قول چهارم: آیت‌الله سبحانی می‌فرماید: ضمائر و اسماء اشاره، وضعشان عام و موضوع‌له خاص است اما وضع موصولات عام و موضوع‌له نیز عام است.[7]

توضیح: در نماز، رکوع و طهارت داریم که هر دو لازم است. رکوع که لازم است، هم تقیّد و هم قید داخل در نماز است؛ یعنی نماز، مقیّد به رکوع است و رکوع، داخل در نماز است. طهارت که گفته می‌شود: «لاصلاة الّا بطهور»، تقیّد به طهارت داخل در نماز است اما خودِ وضو خارج از نماز است؛ قبل از نماز وضو گرفته می‌شود و سپس اقامه نماز می‌شود؛ بنابراین تقیّد داخل در نماز است اما قید خارج است.

جزئیت در اسماء اشاره، موصولات و ضمائر موجود است؛ پرسش این است که آیا خاص، به‌صورت تقیّد است یا قید است؟ آیا داخل در موضوع‌له است یا خارج آن؟ آیا مانند رکوع و نماز است یا مانند طهارت و نماز؟ اگر گفته شود که خاص، خارج از موضوع‌له است دیگر جزء موضوع‌له نبوده و از شرایط خارجی آن است؛ اما اگر گفته شود جزء موضوع‌له است، موضوع‌له خاص می‌شود. آیا خصوصیت جزء معنای «هذا» است یا خارج از معنا؟ آیا خصوصیتی که ضمائر دارند، جزء لازم و ذات معنا است به‌گونه‌ای که اگر آن خصوصیت نباشد معنا و مفهومی پیدا نمی‌کند؛ «ذات المقیدة بالخصوصیة»؟

ما معتقد هستیم که این خصوصیت، داخل در معنا است؛ یعنی در ذات اسماء اشاره، ضمائر و موصولات، خصوصیت وجود دارد و اگر در ذات نباشد، نمی‌توان معنای صحیحی را از آن‌ها اراده کرد. به نظر نمی‌رسد که خصوصیت، از نحوه استعمال به دست بیاید.

فرمایش آیت‌الله سبحانی پذیرفته نیست و دلیلی ندارد که این الفاظ را از معرفه بودن خارج کنیم، اگر از معارف خارج شوند دیگر نمی‌توانند مبتدا، خبر، فاعل و مفعول واقع شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo