< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

97/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف وضع

تعریف چهارم: محقق ایروانی می‌فرماید: «الوضع دلالة اللفظ و كونه آلة إشارة إلى المعنى ذاتيّة، و ليست بجعل جاعل».[1] ایشان در توضیح این تعریف فرموده‌: معنای «دلالة اللفظ» این است که واضع، شخص لفظ را بیان می‌کند اما اشاره به نوع و جنس می‌کند؛ مثلاً وقتی‌که به انسانی اشاره می‌کنید و می‌گویید «هذا انسان» لفظ انسان، شخص لفظ است اما این شخص لفظ، اشاره به نوع است؛ یعنی هرکسی که سر، دو گوش و دو پا دارد و مستقیم القامه است و قیافه این‌گونه دارد، این انسان است.

تعریف پنجم: محقق نائینی می‌فرماید: «حقيقة الوضع هو التخصيص و الجعل الإلهي».[2] وضع کار انسان نیست. انسان الفاظ را برای معانی وضع نکرده بلکه خدا وضع کرده است؛ به‌عبارت‌دیگر جاعل خداوند است.

اشکال: اگر سخن شما صحیح است پس چرا زبان انسان‌ها متفاوت است؛ یکی فارسی دیگری انگلیسی و ... . اگر جعل الهی است پس چرا یک زبان برای همه نیست؟ اگر خداوند واضع باشد باید لفظ دلالت ذاتی بر معنا داشته باشد مثل دود که در هر کشوری بروید، دود دلالت بر آتش می‌کند درحالی‌که الفاظ، دلالت ذاتی ندارند. این تصمیمات اهل هر محلی بوده که الفاظ را این‌گونه انتخاب کرده‌اند. اگر جعل الهی باشد باید ما همه زبان‌ها را بدانیم؛ زیرا جعل الهی، ذاتی است.

خداوند قدرت وضع الفاظ را به انسان‌ها داده است و انسان‌ها وضع را انجام داده‌اند؛ نه این‌که خداوند مستقیماً این کار را انجام داده باشد مثلاً این خانه را که شما درست کرده‌اید خداوند شما را خلق کرده عقل و پول داده و شما خانه را می‌سازید.

تعریف ششم: محقق عراقی می‌فرماید: «انه عبارة عن نحو اضافة واختصاص خاص توجب قالبية اللفظ للمعنى وفنائه فيه فناء المرآة في المرئى بحيث يصير اللفظ مغفولا عنه وبالقائه كان المعنى هو الملقى بلا توسيط امر في البين».[3]

در جاده‌ها، تابلوها را که می‌خوانید هرکدام علامت چیزی است مثلاً چند کیلومتر مانده، گردش به راست و ...؛ آیا الفاظ هم مانند تابلوها علامت برای معنا هستند؟محقق عراقی می‌فرماید: چند نوع علامت داریم؛ برخی از علامات فنای در معنون هستند مثل این‌که وقتی در آینه نگاه می‌کنید و موهای خود را شانه می‌زنید توجه ندارید که آینه ناقص است یا نه؛ بلکه توجه به خودتان دارید. مثال دیگر: وقتی من از پشت عینک شما را می‌بینم، توجهی به شیشه عینک ندارم گویی شیشه را نمی‌بینم بلکه توجه به شما است. فانی شدن در خدا یعنی فقط خدا را دیدن و دستورات او را اطاعت کردن.تابلو‌های راهنمایی اگر شکستگی داشته باشد متوجه آن می‌شوید و می‌گویید آسیب دیده اما در مثال عینک، توجهی به شیشه نمی‌کنید چون فنا است؛ بنابراین ملازمه و دلالت، مراتبی دارد. برخی از علما در مورد الفاظ فقط می‌گویند علامت برای معنا است، اما چگونه دلالتی؟ محقق عراقی می‌فرماید: دلالتی است که مثلاً وقتی لفظ «عذره» را می‌گویید همه متنفر می‌شوند درحالی‌که عین، ذال، راء و هاء، فی‌نفسه بدی ندارد اما به‌قدری فانی در معنا است که وقتی گفته می‌شود، همه ناراحت می‌شوند.

اشکال: این مقام فنا وضع نیست بلکه اثر وضع و حاصل مصدر است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo