< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

98/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: بحث در حکم تکلیفی قیافه شناسی بود. ادله‌ای از آیات و روایات برای این بحث ذکر شد و ذکر کردیم که قیافه شناسی اعتباری ندارد و حجیت شرعی ندارد. پس از آیات و روایات، نوبت به اجماع می‌رسد. آیا اجماعی در این مساله وجود دارد که بگوییم علمای شیعه اجماع دارند که قول قیافه شناس اعتبار شرعی ندارد؟

دلیل سوم: اجماع[1] [2] .

علامه حلی (ره) می‌فرماید: «إنّ النسب عندنا لاتثبت بها[3] ؛ بل بالقرعة، فلايجوز سلوك هذا الطريق»[4] . ایشان می‌فرمایند که نظر علمای شیعه این است که قیافه شناسی به هیچ وجه اعتباری ندارد. نسب را نمی‌توان با قیافه شناسی اثبات کرد. اگر آیات، روایات و اجماع بر مطلبی دلالت داشته باشد، تقریباً آن مطلب ثابت است. قیافه شناسی در شریعت اسلام، حجیت ندارد.

دلیل چهارم: با قواعد تطبیق نمی‌کند.

قال المحقّق الخوئيّ (ره): «إنّ نفي النسب عن شخص أو إلحاقه به بالاستحسانات الحاصلة من ملاحظة أعضاء البدن على النحو الذي تقرّر في علم القيافة لايتّفق القواعد الشرعيّة؛ فإنّه هدم لأحكام الإرث المترتّبة على التوالد الشرعيّ و أيضاً قد ثبت في الشريعة أنّ الولد للفراش، بل هو من القواعد المسلّمة بين الفريقين و العمل بالقيافة ينافيها في كثير من الموارد.

و يضاف إلى ما ذكرناه أنّ النسب إذا لم‌تقم على ثبوته أمارة شرعيّة فإنّ الإستصحاب يقتضي نفيه و لايجوز رفع اليد عنه إلّا بالأمارات المعتبرة شرعاً و ليست القيافة منها»[5] [6] [7] .

ما در اسلام قواعدی داریم که همه در آن قواعد اجماع دارند؛ مانند: قواعد، طبقات و موارد ارث. قواعد ارث با بحث قیافه شناسی تطبیق نمی‌کند؛ زیرا شرعاً این پسر متعلق به این پدر است و ارث می‌برد و قیافه شناس از در وارد شده و می‌گوید که این فرزند او نیست. حالا اگر پدر مُرد، به حرف قیافه شناس عمل کنیم یا قواعد مسلم فقه؟ پس به نظر می‌رسد که قواعد شرعیه و قیافه شناسی با هم تطبیق نمی‌کند.

دلیل پنجم: أصالة عدم الحجّيّة في كلّ طريق يشكّ في حجّيّته، كما هو المقرّر في الأصول[8] .

نکته دیگر این است که در رسائل خوانده‌اید که «مشکوک الحجیة لیس بحجّة». حجیت هرچیزی باید با دلیل قطعی ثابت شود. «کلّما بالعرض لابد أن ینتهی الی ما بالذات» تمام مشکوکات باید منتهی به علم شود. فتواهای شما از این جهت علمی است که تمام ادله حجیتش به قطع ثابت شده است. دلیل حجیتِ خبر واحدِ ظنی، قطعی است. میرزای قمی می‌فرماید: «ظنّیّة الطریق لاینافی قطعیّة الحکم» ما از روایات ظنی استنباط می‌کنیم ولی خداوند متعال حکم را برای ما قطعی قرار داده است؛ یعنی حکم الله را به وسیله خبر واحد به دست می‌آوریم و دلیل قطعی داریم که خبر واحد ثقه حجت است؛ بنابراین قطع داریم که حکم خدا در مورد ما این است؛ لذا مجتهد در زمان استنباط احکام می‌گوید: «هذا ما أدّی الیه ظنّی» و بعد می‌گوید امّا این که ظن من به سمتش رفته، حکم الله است «هذا حکم الله فی حقی و حق مقلّدی» زیرا دلیل بر حجیتش قطع است. مثلاً ولی فقیه می‌گوید که این شخص نماینده من است و نماینده ولی فقیه از نظر تخصص و... ممکن است با ولی فقیه فرق داشته باشد ولی از نظر حجیت، قولش حجت است؛ زیرا نماینده آن ولی فقیه است. در مورد نمایندگان ائمه (ع) نیز همین‌طور است. در رابطه با هر حجیتی همین است. درست است که خبر واحد ظنّی است، ولی دلیل حجیتش قطعی است «ظنّیّة الطریق لاینافی قطعیّة الحکم». آیا قیافه شناسی برای ما حجیت دارد؟ جواب: دلیل شرعی بر حجیتش وجود ندارد و مشکوک الحجیّة است و مشکوک الحجّیّة، حجت نیست و دلیل قطعی بر حجیت نیاز است.

دلیل ششم: شهادة الوجدان بعدم مطابقته للواقع[9] .

افرادی که به قیافه شناس‌ها مراجعه کرده‌اند می‌گویند که گاهی حرف قیافه شناس ها درست است و گاهی غلط. لذا وجدان هم اقتضاء می‌کند که نتوانیم به قول قیافه شناس اعتماد کنیم؛ هرچند احتمال می‌دهیم که درست بگوید.

دلیل هفتم: أدلّة اللعان[10] ، فإنّها شاهدة على الإلحاق و عدم الاعتناء بشيء في مقابل الفراش[11] .

در کتاب اللعان لمعه خواندید که مردی که به زنش مشکوک شده است، نمی‌تواند نسبت زنا به او بدهد. اگر با چشمش دیده و یقین دارد که زنش خلافکار است، باید لعان کند و لعان نیز دارای شرایط خاصی است (چند بار قسم بخورد و جملاتی را بگوید و...) نسبتی که به شخصی داده می‌شود باید شرعاً ثابت شود. بنابراین حرف قیافه ‌شناس اعتباری ندارد و کتاب اللعان برای این است که کسی ادعا ناروایی نکند. کتاب اللعان می‌گوید که بر اساس بیّنات عمل کنید، نه حرف قیافه شناس. اگر به حرف قیافه شناس عمل کنید باید کتاب اللعان را دور بیاندازید.

دلیل هشتم: مقتضى القواعد[12] .

قواعد ما نیز اقتضاء می‌کند که قول قیافه شناس حجت نباشد. پس به نظر ما عدم حجیت قول قیافه شناس، مسلم است و از آیات، روایات و... استفاده می‌شود.

فرمایش آیت الله سبحانی

«مقتضى القواعد فهو أنّ الأثر المترتّب على ذاك العلم بين حلال و حرام؛ فما لايترتّب عليه شيء من الآثار المحرّمة، فلا وجه لتحريمه؛ كتشخيص قوميّة الشخص بأنّه من العرب أو العجم أو من قبيلة مضر أو ربيعة أو إذا كان مورد عمله قضيّةً شخصيّةً، كإلحاق الولد بأبيه الشرعي. و أمّا في غير ذلك، فله صورتان:

الأوّل: إذا دار ولد الأمة بين كونه للبائع أو للمشتري إذا كان قابلاً للحوق بكليهما، فالرجوع إلى القائف محرّم وضعاً لا تكليفاً، إذ لا حجّيّة لقوله و لا أثر لتشخيصه، بل يجب أن يرجع إلى مقتضى القواعد.

الثاني: إذا كان حكمه على خلاف القواعد الواردة في مورد قضائه حيث قال (ص): «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ»[13] [14] [15] . فأراد القائف إلحاق الولد بالعاهر؛ فهو حرام تكليفاً و وضعاً. هذا مقتضى القواعد»[16] .

ایشان می‌فرمایند: قسمی از اثرهایی که بر قیافه شناسی مترتب است، حرام است و قسمی حلال. اگر قیافه شناس حرف‌هایی میزند که اثر محرّمی ندارد (تهمت، غیبت، دروغ و...نیست)، دلیلی ندارد که بگوییم حرام است؛ مثلاً قیافه شناس می‌گوید: «این شخص از طایفه عرب است»، «این شخص از طایفه عجم است» و... . به نظر می‌آید مثال ایشان درست نیست؛ زیرا مثلاً برای ریاست جمهوری ایران، ایرانی بودن شرط است و قیافه شناس می‌گوید که این شخص ایرانی نیست ولی شناسنامه و... می‌گوید که این شخص ایرانی است. پس بر قول قیافه شناس آثار حرامی مترتب است.

مثال دیگر: قضیه شخصیه‌ای باشد که به کسی ارتباط ندارد که غیبت یا تهمت شود مانند الحاق ولد به پدر شرعیاش. بههرحال مثال‌های ایشان درست نیست. رجوع به قیافه شناس برای این که فرزند را به پدر شرعی‌اش ملحق کنیم جایز است یا نه؟ زن و مردی که باهم زندگی می‌کنند و فرزندی دارند، میگویند که نزد قیافه شناس برویم و ببینیم که چه می‌گوید. آیا این کار درست است؟ شرعاً جایز است؟ جایز نیست؛ زیرا وقتی نزد قیافه شناس می‌روی، دو احتمال وجود دارد: 1. میگوید این فرزند متعلق به این پدر و مادر است: این صورت اشکالی ندارد. 2. میگوید این فرزند متعلق به این پدر نیست: خودتان را جای آن پدر بگذارید. چه احساسی پیدا می‌کنید؟ نسبت به همسرتان مشکوک می‌شوید و نمی‌توانید به آن اعتماد کنید. اگر رجوع به قیافه شناس جایز باشد، حداقل برای شما شبهه ایجاد می‌کند. قولش حجت نیست ولی رجوع به قیافه شناس زندگی اینها را خراب می‌کند. لذا مراجعه به قیافه شناس برای این که بفهمیم این کودک فرزند این پدر و مادر است یا نه، درست نیست. یکی از مسائل مشکل جامعه ما نیز همین است؛ یعنی در مورد افراد تردید ایجاد می‌کنند؛ مثلاً میگویند: «من نسبت نمی‌دهم ولی مردم میگویند او آدم خوبی نیست» و با این حرف شخصیت آن شخص را از بین می‌برند و آن شخص در جامعه از اعتبار می افتد. ایجاد ترتید، خودش اثر حرام است. لذا ما با فرمایش آیتالله سبحانی در اینجا مخالفیم؛ زیرا اثر محرّم، منحصر در الحاق نسب نیست، بلکه ایجاد شک و تردید نیز اثر محرّم است. حرف آیتالله مکارم بهتر است.

چهار اشکال بر فرمایشات آیتالله سبحانی:

أوّلاً: قوله: «کالإلحاق الولد بأبیه الشرعيّ» مورد الملاحظة، حیث إنّ الرجوع للإلحاق و لکنّ القائف قد یلحق الولد بأبیه و قد ینفی ذلك و یوجب التشویش و إیجاد التهمة و الشك. و هذا محرّم قطعاً؛ فإنّ القائف إذا أظهر نظره فقد یوجب الإلحاق، فهذا لایوجب التشویش و قد یوجب؛ فالرجوع إلیه حرام؛ لاحتمال إیراد التهمة و الشكّ في نسب و غیره، إلّا مع العلم بکون إظهار نظره موافقاً للقواعد الشرعیّة و لکون الولد للفراش و للعاهر الحجر و إلّا فلا.

و ثانیاً: قوله «محرّم وضعاً لا تکلیفاً» مورد الملاحظة، حیث إنّ إظهار نظر القائف قد یوجب التشکیك في مقابل الرجوع إلی القواعد الفقهیّة، بل یوجب التهمة و الاختلاف؛ فلا دلیل علی جوازه تکلیفاً، بل یحرم الرجوع إلیه تکلیفاً و وضعاً؛ لاحتمال التهمة و الاختلاف مقابل القواعد الفقهیّة، إلّا أن یعلم بکون قوله موافقاً للقواعد الشرعیّة. و لایخفی أنّ الأثر لایختصّ بإلحاق الولد بشخص دون شخص فقط، بل یعمّ کلّ نسبة توجب الاختلاف و التشکیك في مقابل القواعد الشرعیّة من التهمة أو الغیبة و أمثالهما من سائر المحرّمات و لایختصّ بمورد خاصّ (الحجّیّة الشرعیّة) فإنّه قد یرجع شخص إلی الشارع و المجتهد و یفتي بإلحاق ولد إلی أبیه، ثمّ یرجع إلی القائف و یقول بخلافه و یوجب الشكّ و التهمة و أمثال ذلك. و ذلك محرّم قطعاً؛ لأنّ قول القائف قول بغیر علم المنهيّ شرعاً، خصوصاً في النسبة.

و ثالثاً: قول القائف مخالف للاستصحاب العدم الأزلي.

و رابعاً: قول القائف یوجب الاختلاف أو التهمة أو الغیبة أو سائر المحرّمات؛ فحرمة الرجوع في هذه المقامات مسلّمة؛ لأهمّیّة الاحتمال و المحتمل، مع کون قوله یوجب هتك عرض المسلم أو المؤمن غالباً.


[3] القیافة.
[7] «أدلّة إلحاق الولد للفراش».
[10] مباهلة خاصّة بين الزوجين من أجل نفي الولد و رفع الحدّ عن الزوج المتّهم لزوجته بأنّ ابنها ليس منه.
[14] أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ.
[15] [أحمد بن إدریس القمّي: امامی و ثقه است] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ [القمّي: امامی و ثقه است] وَ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ [الکوفي: واقفی و ثقه است] عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ [الحسن بن محمّد بن سماعة: واقفی و ثقه است] جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ [صفوان بن يحيى البجلي: امامی، ثقه و از اصحاب اجماع است] عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ [السمّان: امامی و ثقه است] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: ... لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّه(ص) ... . (این روایت مسنده و موثقه است).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo