< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

97/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: غیبت/ مستثنیات غیبت/ قصد نابودی ماده فساد

 

مستثنای شانزدهم: قصد نابودی ماده فساد[1] [2] [3]

غیبت‌کننده قصد نابودی ماده فساد را دارد.

این مسئله دارای ابعادی است. ممکن است هر کسی ادعا کند که من به این دلیل غیبت کردم که مغتاب دست از فسادش بردارد؛ بنابراین این تعبیر «قصد نابودی ماده فساد» گستره زیادی دارد و قابل ایراد است. هرکسی برای غیبت کردنش توجیه می‌آورد که قصد داشتم او را از گناهش بازدارم؛ پس به نظر ما دراین‌باره باید ظابطه‌ای تعیین کنیم. مثلا کسی که بدعت در دین قرار داده باید کاری کرد که دست از بدعتش بردارد و برگردد اما کسی که گناه کوچک‌تری مرتکب شده را نمی‌توان این قصد را درباره او سرایت داد.

برای روشن شدن بحث لازم است که روایات این بحث را بررسی کنیم:

دلایل جواز غیبت:

دلیل اول: روایات:

روایت اول: محمّد بن يحيى[4] عن محمّد بن الحسين[5] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ[6] عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ[7] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «إِذَا رَأَيْتُمْ‌ أَهْلَ‌ الرَّيْبِ‌ وَ الْبِدَعِ‌ مِنْ‌ بَعْدِي‌ فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةِ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُونَ مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ».[8]

سند روایت صحیح است.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: بعد از من اگر اهل بدعت را دیدید از آن‌ها دوری کنید و آن‌ها را زیاد سب کنید، بد آن‌ها را بگویید نواقصشان را بگویید، غیبتشان جایز است با آن‌ها بحث کنید و آن‌ها را مبهوت کنید تا نتوانند فساد در اسلام ایجاد کنند و مردم از آن‌ها دوری کنند، مردم بدعت‌های آنان را یاد نگیرند. با این کار، خداوند برای شما حسنات می‌نویسد و درجات شما را در آخرت بالا می‌برد.

در معنا کردن لغات گاه با دو معنا روبرو می‌شویم که باید به مسلمات برگرداند. در این روایت «باهتوهم» دو معنا دارد: به آن‌ها تهمت بزنید با استدلال به آن‌ها پاسخ دهید تا مبهوت شوند. در این صورت باید مسلمات را اخذ کنیم و مشکوکات را ترک کنیم. از روایات و دستورات اسلامی به دست آورده‌ایم که تهمت‌زدن به هیچ کس جایز نیست حتی اگر کافر باشد. ممکن است غیبت برای افرادی جایز باشد اما تهمت جایز نیست؛ پس معنای دوم را باید برگزید.

روایت دلالت می‌کند که باید نقایص مردم را پوشاند، همان‌گونه که خداوند ستار العیوب است اما اگر اهل بدعت شدند باید نقایصشان را گفت تا با آن‌ها مبارزه شود و نتوانند میان مردم نفوذ داشته باشند و مردم را به انحراف بکشانند.

مدعا اعم بود اما این روایت اخص است؛ جواز فقط در صورت بدعت داده شده است نه هر فسادی را که هرکس توجیح کند: من غیبت کردم برای نابودی ماده فساد. اگر غیبت کردن باعث شود که فساد عظیمی مانند بدعت در جامعه نابود شود، غیبت جایز است اما در موارد دیگر که مشکوک است دلیلی بر جواز وجود ندارد.

روایت دوم: عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ[9] عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ[10] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «ثَلَاثَةٌ لَيْسَت ‌لَهُمْ‌ حُرْمَةٌ صَاحِبُ هَوًى مُبْتَدِعٌ وَ الْإِمَامُ الْجَائِرُ وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ الْفِسْقِ ...».[11] سه گروه هستند که احترامی ندارند: 1- کسی که هوای نفس باعث شده که بدعت در دین بگذارد 2- سلطان جائر 3- کسی که علنا فسق می‌کند.

اشکال: اولا سند روایت ضعیف است[12] و فقط به‌عنوان مؤید می‌توان از آن استفاده کرد. ثالثا صراحت در جواز غیبت ندارد بلکه عدم حرمت را مطرح می‌کند، ثالثا برفرض هم که غیبت را جایز بداند فقط در سه چیز محدود کرده نه این‌که قصد نایودی ماده فساد هم مجوز غیبت باشد.

دلیل دوم:

شیخ انصاری (رحمه‌الله) می‌فرماید: «إنّ مصلحة دفع فتنته عن الناس أولى من ستر المغتاب».[13]

احکام تابع مصالح و مفاسد است و مصلحت دفع فسادی که مردم را منحرف می‌کند از حفظ آبروی مغتاب مهم‌تر است. اهم و مهم اقتضا می‌کند که غیبت جایز شود.

اشکال: سخن مرحوم شیخ از نظر تئوری و مقام ثبوت خوب است اما در مقام اثبات مشکل دارد؛ لذا هرکس که غیبت کرد می‌تواند توجیه کند که قصد نابودی ماده فساد را داشتم تا مغتاب اصلاح شود. بنابراین اصل آن است که غیبت حرام است و در صورت شک، غیبت حرام می‌شود مگر این‌که اهل بدعت، سلطان جائر یا فاسق متجاهر باشد.

همیشه باید سعی کنیم که جلو گناه را با غیر گناه بگیریم نه این‌که با گناه پاسخ دهیم. باید با فهم، درستی و صداقت جلو گناه را بگیریم نه این‌که با ظلم، آبروریزی و ... باشد. منافقین می‌گفتند «هدف، وسیله را توجیه می‌کند». با هدفِ جلوگیری از فساد، نمی‌توان به گناهان دیگر متوسل شد. برای جلوگیری از گناه، باید خود مسلمان متدین بود نه این‌که خودمان اهل گناه باشیم. برای تضعیف باطل و تقویت حق، نمی‌توان از مسیر باطل رفت بلکه باید راه صحیح باشد. نمی‌توان با مسامحه برخود کرد و گفت اشکالی ندارد که مقداری از آبروی او برود. هرچند که باطل است اما باطل را باید از راه صحیح از بین برد.

 


[4] العطّار: إماميّ ثقة.
[5] بن أبي الخطّاب: إماميّ ثقة.
[6] البزنطي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[7] العطّار: إماميّ ثقة.
[9] البزّاز: إماميّ ثقة.
[10] وهب بن وهب القرشي‌: عامّيّ ضعیف لم تثبت وثاقته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo