< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

97/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: غیبت/ مستثنیات غیبت/ شهادت بر عمل حرام

 

نهمین مستثنی: شهادت بر عمل حرام

کسی که می‌خواهد در نزد قاضی بر عمل حرامی مثل قتل، سرقت یا ... که گناه کبیره است شهادت دهد، غیبت استثنا شده است. این شهادت باید کامل باشد یعنی اگر در اثبات گناه شهادت دو نفر عادل لازم است، باید هردو باشند نه اینکه یک نفر باشد و هردو عادل باشند یا اگر چهار نفر لازم است همه باشند تا شهادت قبول شود. مفهوم کلام این است که بیان گناه در نزد غیرقاضی جایز نیست. همچنین باید عدد شاهدین کامل باشد و عادل باشند در غیر این صورت حتی در نزد حاکم هم حق بیان گناه و شهادت بر آن نیست.

دلیل بر این مطلب این است که از ضروریات دین است و سیره مستمره از زمان رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا الآن همین بوده است که اجرای حدود و تغزیر بر اساس شهادت شهود بوده است. درست است که غیبت و بردن آبروی افراد خوب نیست و باید آبروی مردم حدالمقدور محفوظ باشد اما برای جلوگیری از گشترش فساد، مصلحت است که باید حدود اجرا شود و مجرم، تعزیر شود. در مقایسه حفظ آبرو و حفظ امنیت جامعه، مصلحت جامعه مهم‌تر است.

شهید اول (رحمه‌الله) می‌فرماید: «... لو اطّلع العدد الذين يثبت بهم الحدّ أو التعزير على فاحشة، جاز ذكرها عند الحكّام بصورة الشهادة في حضرة الفاعل و غيبته».[1]

شهید ثانی (رحمه‌الله) می‌فرماید: « ... الشهادة على فاعل المحرّم حسبةً».[2]

دهمین مستثنی: استفتاء

مثلا مردم از مرجع تقلید می‌پرسند که این شخص همسایه ما است و این‌گونه به ما ظلم کرده است باید چه کنیم؟ در بیان مسائل در نزد حاکم شرع، ممکن است غیبت هم وجود داشته باشد ﴿لَا يحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾[3] . در جایی که ظلم واقع شده است، مظلوم می‌تواند دادخواهی کند.

استفتاء از مرجع تقلید هم دو گونه است: گاهی نیازی نیست که نامی از طرف مقابل بیاورد در این صورت مسئله را به‌صورت کلی بیان می‌کند و مرجع نیز به‌صورت کلی پاسخ می‌دهد دراین‌صورت هیچ غیبتی انجام نشده است. صورت دوم هم جایی است که برای احقاق حق و بیان ظلم، چاره‌ای جز بیان مشخصات طرف مقابل نیست.

اقوال در مسئله:

قول اول: در استفتاء از مرجع تقلید مطلقا غیبت جایز است.[4] حتی ممکن است خود شخص هم مظلوم نباشد و مظلوم کس دیگری است و برای او بیان می‌کند.

قول دوم: تا مادامی که می‌توان مسئله را کلی بیان کرد و اسم کسی را نبرد باید کلی بیان شود. مسئله شرعی برای استفتاء کلی است و کاری به اسم افراد ندارد مگر اینکه چاره‌ای جز بیان نام افراد وجود نداشته باشد.[5]

به نظر ما همین قول درست است و در مقام استفتاء باسد به‌صورت کلی مسئله پرسیده شود و مرجع تقلید هم کلی پاسخ دهد. در عصر حاضر هم همین‌گونه است و مراجع تقلید اگر اسم از کسی برده شود، پاسخ آن را نمی‌دهند.

شیخ انصاری (رحمه‌الله) می‌فرماید: «... الاستفتاء‌ بأن يقول للمفتي ظلمني فلان في حقّي فكيف طريقي في الخلاص؟ هذا إذا كان الاستفتاء موقوفاً على ذكر الظالم بالخصوص و إلّا فلا يجوز».[6]

محقق خویی (رحمه‌الله) می‌فرماید: «الذي تقتضيه القاعدة هو الجواز إذا كان السؤال مورداً للابتلاء مع عدم تمكّن السائل منه بغير تسمية المغتاب».[7]

ادله قول دوم:

روایت اول: «عَوَالِي اللآَّلِي عَنِ النَّبِيِّ(صلی‌الله‌علیه‌وآله): أَنَّهُ قَالَ لِهِنْدٍ بِنْتِ عُتْبَةَ امْرَأَةِ أَبِي سُفْيَانَ حِينَ قَالَتْ إِنَ‌ أَبَا سُفْيَانَ‌ رَجُلٌ‌ شَحِيحٌ‌ لَا يُعْطِينِي‌ وَ وُلْدِي مَا يَكْفِينِي فَقَالَ لَهَا:«خُذِي لَكِ وَ لِوُلْدِكِ مَا يَكْفِيكِ بِالْمَعْرُوفِ».[8] هند زن ابوسفیان خدمت پیامبر آمد و گفت: ابوسفیان مرد بخیلی است و خرجی من و بچه‌ها را نمی‌دهد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم نفرمود که اسم کسی را نیاور و غیبت نکن بلکه فرمود: از اموال او به میزان متعارفی که کفایت تو و بچه‌ها را کند می‌توانی برداری.

اشکال: سند روایت ضعیف است و از طرفی ابوسفیان کافر است و بر اساس مبنایی، غیبت کافر یا منافق جایز است.

روایت دوم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ[9] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ[10] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[11] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ:«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَالَ: إِنَّ أُمِّي لَا تَدْفَعُ يَدَ لَامِسٍ. فَقَالَ: «فَاحْبِسْهَا» قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ. قَالَ:«فَامْنَعْ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهَا» قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ قَالَ:«قَيِّدْهَا فَإِنَّكَ لَا تَبَرُّهَا بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ».

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: مردی خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفت و گفت: مادرم دست هیچ‌کس را رد نمی‌کند (زنا می‌کند) پیامبر فرمود: مادرت را حبس کن (تا این گناه را انجام ندهد) مرد گفت: همین کار را کردم ولی بازهم تکرار می‌کند. پیامبر فرمود: در خانه را ببند تا کسی وارد خانه نشود تا گناهی اتفاق بیفتد. مرد گفت: همین کار را کردم بازهم نشد. حضرت فرمود: دست و پای او را ببند. هیچ چیزی بهتر از این نیست که جلو محرمات خدا را بگیری که در خارج واقع نشود.

در این روایت هم فرزندی از مادرش شکایت کرده و پیامبر هم نفرموده که اسم نیاور.

 


[9] محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابویه القمّي: إماميّ ثقة.
[10] السرّاد: إماميّ ثقة.
[11] مولی بني هاشم: إماميّ ثقة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo