< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال درباره ی درهای مشترک بهشت و جهنم

فإن قلت: باب الدار يشبه الدار و الجنة و النار داران متخالفتان في جوهر الحقيقة و نحو الوجود فكيف يصح أن تكون المشاعر الإنسانية بعينها أبواب الجنة و أبواب النار.

قلنا: السمع و البصر و غيرهما التي لأهل السعادة و الهدى مباينة بالحقيقة و النوع عندنا[1] للتي لأهل الشقاوة و الهوى و إن وقع الاشتراك بينهما في أصل الإحساس و الشعور فإن مدارك أهل السعادة و مرآئيهم مطهرة عن رجس الهيولى منورة بنور المعرفة و التقوى و مدارك الأشقياء المدبرين و المردودين إلى أسفل سافلين مغشاة بغشاوة الطبع مظلمة بظلمات الجهل و الهوى و بالجملة السمع و البصر و الفؤاد التي لأولئك الأصحاب و أولي الألباب قد وقع لها التبديل الأخروي و التحويل الإلهي الذي به تستأهل لأن تكون من أبواب الجنة التي هي دار الحسنات و منزل الخيرات و أما السمع و البصر و الفؤاد التي لأصحاب النار و الأشقياء الفجار فصارت أنحس مما كانت و أظلم و أنجس فناسبت لأن تكون مداخل و أبوابا لدار الظلمات و معدن البوار و النكال و العذاب.[2]

 

اشکال: در مورد درهای مشترک بهشت و دوزخ اشکال می شود که شما می گویید: حواس هم باب بهشت اند و هم باب جهنم بستگی دارد که در کدام مسیر به کار گرفته شوند اگر در مسیری که به طرف غایت خلقت و ایجادشان به کار گرفته شوند باب بهشت اند و الا باب جهنم خواهند بود اما از طرفی؛ باب خانه باید شباهتی با خود خانه داشته باشد در کاخ را برای کوخ و برعکس نمی گذارند اگر حواس باب دار بهشت و نعیم باشند حسابی دارد و اگر قرار است باب دار البوار و جهنم باشند حساب دیگری باید داشته باشد

اگرچه بهشت و جهنم هر دو مجرد اند و در جنس تجرد با هم شریک اند زیرا هر دو در سرای آخرت اند که دار و نشأه ی تجرد است اما بهشت از جنس رفاه و نعمت و خوشی و آسایش است ولی جهنم از جنس عذاب و بیچارگی و بدبختی است یکی از جنس سعادت است و دیگری از جنس شقاوت با وجود شرط شباهت باب با دار چطور حواس می توانند باب مشترک بهشت و دوزخ باشد؟

جواب: همین اشکال و جواب با قالب دیگری به صورت مفصل تر در این مجلد از اسفار اربعه عقلیه گذشته است[3]

ملا صدرا می گوید: بر پایه ی یکی از نظریه های ایشان که از نتایج اثبات حرکت جوهری است، از جمله نتایج فراوان حرکت جوهری دو مورد در باب نفس است؛

    1. آغاز نفس: همان نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس ناطقه است.

    2. انجام نفس: عبارت از این است که انسان نوع اخیر نیست بلکه جنسی است که 4 نوع در تحت آن مندرج است

مشهور مشاء قبل از ملاصدرا، انسان را نوع اخیر می دانستند که نواع الانواع است و بعد از انسان به اصناف و اشخاص می رسد انسان اصنافی مثل رومی و زنجی دارد و هر کدام از اصناف هم اشخاصی دارند اما ملا صدرا بر این باور شد که انسان نوع اخیر نیست بلکه جنسی است که 4 نوع تحت آن مندرج است و آن انواع است که به اصناف و اشخاص تقسیم می شوند که عبارتند از؛

    1. نوع مَلَکی

    2. نوع شیطانی

    3. نوع بهیمی

    4. نوع سبعی

حکیم سبزواری می گوید:

فبإعتبار خُلقهم انسان    ملک أو أعجم أو شیطان

 

البته جنس بودن انسان برای 4 نوع را بر حسب باطن است در ظاهر همه انسان هستند

حد انسان به مذهب عامه    حیوانی است مستوی القامة

پهن ناخن برهنه جلد ز مو    با دو پا رهسپر به برزن و کو

هر که را بنگری که این سان است    می برندش گمان که انسان است

 

در ظاهر همه آدمی شکل اند اما انسان به اعتبار نفس و باطن انواعی دارد لذا ملاصدرا این مطلب را که انسان را جنس می داند و نتیجه این نظریه در انجام و پایان نفس است وقتی حرکت به پایان می رسد و باطن به ظاهر تبدیل شده و جای باطن و ظاهر عوض می شود و نشأه آخرت تحقق می یابد در این صورت انسان 4 نوع دارد ﴿یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا﴾[4] که در این صورت همه به صورت انسانی ظهور نمی یابد بلکه باطن همه صورت انسانی نیست و بر حسب خُلق غالب در دنیا صورتش شکل می یابد که قرآن می فرماید: ﴿و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت﴾[5] یعنی کسی نمی داند که در چه زمینه ای خواهد مرد و با چه صورت باطنی در آخرت محشور می شود

با این نظریه ی ابتکاری ملا صدرا درباره ی انجام نفس این گونه پاسخ می دهند؛ درست است که حواس بهشتی ها و جهنمی ها در دنیا از نظر احساس و ادراک داشتن مشترک و به هم شبیه می باشند بهشتی در این دنیا با این گوشش می شنود و جهنمی هم با همین گوش می شنود و هر دو با چشم می بینند ولکن حقیقت و نوع و جنس و سنخ آنها متفاوت است یکی فلز وجودش طلا و دیگری آهن زنگار یافته است یکی گوهر شناس است و گوهر معارف را می شناسداین همه نقش عجب بر در دیوار وجود*****هر که فکرت نکند نقش بوَد بر دیوار

 

برگ درختان سبز در نظر هوشیار*****هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

 

او به این آیات الهی نظر می کند و به مبدأ منتقل شده و به غیب اعتقاد می یابد و چون مبدأ و معاد یکی است توجه به معاد یافته و به مآل کار خود علم می یابد اما شخص جهنمی آیات را می شنود و استکبار می ورزد ﴿وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيهَا وَهُمْ عَنهَا مُعْرِضُونَ (105)﴾[6] فلز وجود حواس او سیاه شده و ظلمانی است کاش همان فلزی که در بدأ تولد سفید بود باقی می ماند ﴿لقد خلقنا الأنسان فی أحسن تقویم﴾[7] بعد شخص بهشتی از راه کسب معرفت و طاعت یعنی با ایمان و عمل صالح و اکسیر معرفت مس را به طلا تبدیل کرده است

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند*****آیا شوَد که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

به قول مرحوم کمپانی در وصف حضرت زهرا س؛مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سوی*****زان که مس وجود را فضه ی او طلا کند

 

اما دیگری تبدیل به طلا که نشده است بلکه بر روی آن ظلمت گرفته است؛ ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تقْوِيمٍ (4) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (5)﴾[8] و باب تاریکی شده و دروازه ی تاریکی نمی تواند انسان را وارد نو کند باید دروازه نور و شبیه نور باشد تا انسان را به خانه ی نور وارد کند ﴿إنا هدیناه السبیل أما شاکرا و أما کفورا﴾[9] دو راه وجود دارد دنیا و آخرت و هر دو راه را نمی توان در آنِ واحد پیمود یکی را باید فدای دیگری نمود البته دنیای حرام و مذموم است از دنیا می توان تمتع داشت اما در چارچوب دستورات و شرایع

چون ببردند از حواس بوالبشر*****حق مرا شد سمع و ادراک و بصر

 

اگر بخواهد چشم و گوش به روی شهوات و حرام ها باز شود آن آواز بهشتی که از صدای نسیمی که به برگ درختان بهشتی می وزد را نمی شنود همان آوازی که بسیار فرحناک و دل انگیز است و این برای کسانی است که گوش را بر حرام ها ببندند استاد فقید مرحوم ربانی می گفتند: در جوانی چوپانی در روستایی بودم و به نی خیلی علاقه داشتم از یکی خواستم که کاستی از نی برایم پر کند اما وقتی به روایات مراجعه کردم دیدم همین مزماری که در حدیث آمده همان نی است و از همان دوران کودکی با شدت علاقه ای که به این موسیقی داشتم آن را گوش نکردم آن صدا و آواز بهشتی برای کسی است که قید لذات دنیا را بزنند یا این است و یا آن با هم جمع نمی شوداین دهان بستی دهانی باز شد*****تا خورنده ی لقمه های راز شد

 

با شانه خوابانیدن کنار غذاهای رنگارنگ و متنوع و گوش سپردن به موسیقی های حرام و دست در گردن خوبرویان چین و چگل افکندن و در فضاها سیر کردن نمی توان از نعمات بهشتی متنعم شد ملای رومی می گوید:دو دهان داریم همچو نِی*****یک دهان پنهانست در لب های وییک دهان نالان شده سوی شما*****های و هویش در فکنده در هوالیک داند هر که او را منظر است*****که فغان عیسوی هم زان سر است

 

نمی شود که دهان به غیبت و دروغ و افتراء و فحش و ... باز شود و هم دم از معرفت زد این دهان پاک باید باشد و با آلودگی یک سر نمی شود جنس این حواس متفاوت است یکی در بهشت و دیگر در دوزخ می شود.

 


[1] . بنا بر حرکت جوهری که انسان جنس است از نظر باطن و 4 نوع تحت خود دارد.
[3] . همین جا ص17 تا 20.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo