< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درهای بهشت و دوزخ

فصل (26): في أبواب الجنة و النار

     أبواب الجنان هي المشار إليها في القرآن بقوله سبحانه:‌ «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ»‌ و قوله:‌ «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» و قوله‌: «جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ‌»

     و أبواب النيران هي المشار إليها بقوله:‌ «فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها» و قوله‌: «و سيق الذين اتقوا الی الجنة حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها» و قوله‌: «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‌».

و اعلم؛ أنه وقع الاختلاف في تعيين هذه الأبواب

فقيل: هي المدارك السبعة للإنسان و هي؛

     الحواس الخمس

     و الحاستان الباطنتان أعني؛

     الخيال

     و الوهم

     أحدهما مدرك‌ الصور

     و ثانيهما مدرك المعاني الجزئية

و هذه الأبواب كما أنها أبواب دخول النيران كذلك هي أبواب دخول الجنان إذا استعملها الإنسان في الطاعات و لاقتناء الخيرات و لانتزاع معاني الكليات من المحسوسات و الجزئيات و بالجملة؛ استعملها فيما خُلقت لأجله.

و للجنة باب ثامن مختص بها هو باب القلب[1]

و قيل: هي الأعضاء السبعة التي وقع التكليف بها

و قيل: هي الأخلاق السيئة مثل الحسد و البخل و التكبر و غيرها للنار و مقابلاتها من الأخلاق الحسنة كالعلم و الكرم و الشجاعة و غيرها للجنة

و لا يبعد أن‌ يكون للصفات السيئة سبعة مواضع لكل منها شعب كثيرة و كذا للصفات الحسنة يكون ثمانية مجامع تحت كل منها أصناف كثيرة كما هي مذكورة في كتب الأخلاق.

 

فصل26: درهای بهشت و جهنم

مباحث این فصل در چند مطلب بیان می شود؛

مطلب نخست: در قرآن آیاتی برای بهشت و جهنم آمده است که نشان دهنده ی این است که بهشت و جهنم دروازه هایی دارند

مطلب دوم: در قرآن برای درهای جهنم عدد تعیین شده است جهنم 7 در دارد که هر دری جزئی مقسوم دارد اما برای درهای بهشت در قرآن عددی تعیین نشده است ولی در روایات گفته شده است که بهشت دارای 8 دروازه است

این اعداد می تواند نشانه ی تعین باشد یا می تواند از باب کثرت باشد و راه های زیادی است که سرنوشت انسان را به بهشت یا به دوزخ منتهی می کند

مطلب سوم: دروازه های ذکر شده همین درب متعارف و معهودی است که می شناسیم در در لغت به معنای جای ورود است و یا این که بنا بر تحقیق الفاظ برای ارواح و حقایق و کلیات معانی وضع شده است لذا باب یعنی وسیله دستیابی به چیزی است مثلا وسایل کسب روزی را ابواب رزق می گویند که راه های رسیدن به روزی است در قرآن هم آمده است که؛ «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ (44)» یعنی؛ درهای همه ی نعمت ها را بر ایشان گشودیم و آنها شاد و سرمست شدند و ناگهان ایشان را گرفتار بلا و سختی کردیم. هر آنچه وسیله دستیابی بهشت و جهنم باشد آن دروازه بهشت و جهنم می شود لذا می توان اعداد را نشانه ی کثرت دانست و هر خصلت و عملی که وسیله بهشتی یا دوزخی شدن انسان باشد باب به شمار می رود مثلا در روایات آمده؛ دری در بهشت است به نام "باب الریّان" که برای روزه داران است و باب الصلاة و باب البلاء و... که تا 19 درب را در روایات برشمرده اند

مطلب چهارم: اکثر درهای بهشت و دوزخ مشترک است و فقط یک باب مختص بهشت است و اگر کسی از آن در وارد شد و از آن مسیر گذشت به حتم به بهشت می رسد اما 7 دروازه ی دیگر مشترک بهشت و دوزخ است و می تواند انسان را بهشتی یا دوزخی کند آن درب مختص بهشت "باب عقل" است کسی که زمام امورش را به عقل خود بسپارد و عقل را حاکم بر وجود خود کند محال است جهنمی شود اما چشم و گوش و زبان می تواند دروازه بهشت یا دوزخ باشد اگر استفاده درست و در مسیر غایت آفرینش آن ها باشد به بهشت می رسد غایت آفرینش چشم برای دیدن آیات و نشانه های الهی تا ایمان و یقین او افزون گردد ولی اگر چشم را کسی در راه معصیت به کار گیرد جهنمی می شود گوش هم در واقع با شنیدن نوعی طاعت به دنبال دارد «من استمع الی رجل فقد عبده» کسی که به آواز الهی گوش می سپارد که؛

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن    به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

 

این راه بهشت است و العکس بالعکس

اما درباره ی عقل، «ما عُبد به الرحمان و أکتُسب به الجنان» عقل تنها راه بهشت را می پوید و به حتم به بهشت منتهی می شود.

مطلب پنجم: درهای مشترک بهشت و دوزخ و درب مختص بهشت که باب عقل یا باب قلب است مصداقش عبارت از؛

احتمالات در درهای مشترک:

    1. مراد 7 عضو متعلق به تکلیف است؛

     چشم

     گوش

     زبان

     دست

     پا

     بطن

     فرج

به صورت متفرق در آیات قرآن هم به این ها اشاره شده است؛

     یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24)

     إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (36)

     وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21)

قرآن کریم به جهت عفت از دامن به جلود تعبیر کرده است فؤاد هم قلب و عقل نیست بلکه مراد مرکز فکر است که به آن "دل" اطلاق می شود

    2. درهای مشترک؛

     پنج حس ظاهری

     خیال: حکیم سبزواری خیال را مُدرِک صور می داند در حالی که ادراک صور جزئیه حسیه کار حس مشترک است و مراد از خیال در اینجا حافظ صور حسیه می باشد

     واهمه: مُدرک معانی جزئیه است

فؤاد و دل می توانند در اختیار خیال و واهمه باشد این که کسی به عیادت بیماری رود کاری شایسته است اما همین را با برخی برای موقعیت اجتماعی شخص بیمار انجام می دهند و گرفتار وهم می شوند که؛

بر در ارباب بی مروت دنیا     چند نشینی که خواجه کی ز در آید

 

اما کسی هم هست که عیادت را به خاطر ثواب و عیادت خدا می رود که خداوند به حضرت موسی ع فرمود: «مرضتُ و لم تعدنی» موسی گفت: توکه بیمار نمی شوی! خدا فرمود: بنده ی مومن من بیمار بود و عیادتش نکردی عیادت مومن عیادت از خداوند است یا مثل قرض دادن؛ «مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (11)»

اگر مرکز فکر و فؤاد دربست در اختیار خیال و وهم قرار بگیرد در جهنم و شقاوت و بدبختی خواهد بود ولی اگر در اختیار عقل باشد و در بند و تابع عقل باشد خیال و وهم منوَّر به نور عقل می شود و همین ها دروازه ی بهشت است.

اگر این 7 تا را صرف طاعات و کسب فضایل و اعتقادات بکند مثلا در فهم علم کلام باید خیال و وهم را به کار گرفت زیرا ادراک جزئیات در حقیقت مُعدّ و زمینه ساز برای ادراک کلی می شود بنا بر نظریه ی ملا صدرا با صرف خیال و وهم و حواس خمسه این ها دروازه ی بهشت خواهند بود

حکیم سبزواری در تعلیقه خیال را مدرِک صور حسیه می داند در حالی که حس مشترک مدرک صور است از این جهت ایشان این را گفته که؛ حس مشترک یک آینه ی دو رو می باشد که یک طرف به حواس ظاهر و یک طرف دیگر به باطن و خیال دارد اگر محسوس در پیشگاه حس حاضر باشد با حس مشترک درک می شود و اگر غایب باشد با خیال صورت آن را از باطن احضار کرده و درک می کند و به اعتبار رویی که حس مشترک به باطن و خیال دارد حکیم سبزواری به خیال، مدرک صور جزئیه اطلاق نموده است

    3. درهای مشترک اخلاق و ملکات سیئه و حسنه است

     در جهنم بخل و حسد و تکبر است

     علم و کرامت و شجاعت در های بهشت است

عدد آن هم از این باب می توان باشد که همه ی اخلاق سیئه در 7 خلق بد و همه ی اخلاق نیک در 7 خُلق به عنوان أمهات آنها جمع شود.

اکنون ملا صدرا در باره یا این 3 احتمال اظهار نظر می کنند و نظرگاته خود را بیان می نمایند.


[1] . به اصطلاح عرفا، قلب و به اصطلاح حکماء، باب عقل نامیده می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo