< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مظاهر بهشت و دوزخ

و أما ما يروى من قول أمير المؤمنين ع مع اليهودي و تصديقه ع إياه في أن موضع النار في البحر فليس المراد من البحر هذا البحر المحسوس بل شي‌ء آخر معنوي غير محسوس بهذه الحواس المشار إليه في قوله تعالى‌: «وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ»

و كذا المنقول عن ابن عباس و كعب الأحبار من؛ أن النار سبعة أبحر أو تحت سبعة أبحر ليس المراد منه بحار الدنيا و إنما المراد منها طبقات عالم الطبيعة بحسب الجوهر و الحقيقة فإن الطبيعة في الحقيقة نار غير محسوسة محرقة للأجسام مذيبة للأبدان محللة مبدلة للجلود.

 

فصل (25): في الإشارة إلى مظاهر الجنة و النار و مشاهدهما

اعلم؛ أن لكل ماهية من الماهيات الحقيقية و معنى من المعاني الأصولية؛

     حقيقة كلية

     و مثلا جزئية

     و مظاهر جسمانية في هذا العالم

فالإنسان مثلا؛

     له حقيقة كلية: هي الإنسان العقلي الجامع لجميع رقائقه و خصوصياته على وجه أعلى و أشرف و هو الروح المنسوب إلى الله في قوله تعالى‌: وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي*

     و له أمثلة جزئية: كزيد و عمرو

     و له مظاهر و مشاهد: كالمرايا و الأجسام الصقيلة

فكذلك للجنة؛

     حقيقة كلية: هي روح العالم و مظهر اسم الرحمن كما في قوله:‌ «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً»

     و لها مثال كلي: كالعرش الأعظم‌ مستوى الرحمن لقوله‌: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»‌

     و أمثلة جزئية: كقلوب المؤمنين قلب المؤمن عرش الله

     و لها مظاهر حسية: كما وقع في الأخبار المذكورة من عين أروند و غيرها.

 

در ادامه تنبیه درباره ی معانی اخبار در تعیین مکان های بهشت و دوزخ 2 احتمال داده شد؛

    1. مقصود باطن این مکان ها است مثلا جهنم در باطن و ملکوت برهوت است که مجرد است و در باطن و ملکوت چشمه الوند، بهشت است

    2. مراد مظهر است و کسی که اهل کشف باشد می تواند بهشت و جهنم را در این مکان ها مشاهده کند

در پایان تنبیه ملاصدرا دو خبر را از بین این اخبار جداگانه بیان و بررسی می کند و برای این دو روایت خصوصیتی قایل می شود؛

    1. روایتی که حضرت علی ع از یهودی پرسیدند: موضع جهنم در تورات شما در کجا بیان شده است؟ او گفت: دریا و حضرت علی ع تایید کردند و استشهاد کردند به آیه ی شریفه ی؛ «والبحر المسجور»

    2. روایت مجاهد از ابن عباس که؛ جهنم زیر 7 دریا است البته به این روایت الحاقی هم می آورند که از ابن عباس و کعب الأحبار نقل شده: جهنم خود 7 دریا و یا زیر 7 دریا است

این مازاد باید مطلب افزونی داشته باشد که اینجا آورده است

در روایت حضرت علی ع مراد دریای مادی و طبیعی و ظاهری نیست به دلیل استشهادی که مولی علی ع به آیه قرآن کرده است زیرا اکنون هیچ دریایی در دنیا شعله ور و آتشین نمی باشد لذا مقصود امری معنوی و مجرد است که آن عبارت از باطن دنیا به طور کلی است

فرق این مورد با احتمال اول برای همه ی اخبار این است که در احتمال اول مقصود این بود که جهنم باطن همین مکانی است که در خبر تعیین شده است اما در اینجا نمی گوید باطن فقط دریا است بلکه باطن دنیا و به طور کلی باطن عالم طبیعت می باشد جهنم باطن دنیا و عالم طبیعت است لذا تعلق به عالم طبیعت و تقید بدان باعث جهنمی شدن می شود

اما تعبیر به بحر از جهنم از این جهت است که؛

     دریا استیعاب و فراگیری دارد کسی که گرفتار دنیا شود مانند غرقه شدن در دریا برایش رخ می دهد

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق    غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

 

     یا به جهت عمقی است که در دریا هست یعنی دنیا هم ته و پایان ندارد مَثل دنیا آب شور است که هر چه بنوشد تشنه تر می شود الان هم جهنم بر کفار احاطه دارد

درباره ی خبر دیگر که جهنم خود 7 دریا است یا زیر 7 دریا است با تبیین خبر قبلی تفاوت دارد بیان این خبر این است که مراد از 7 دریا 7 آسمان است بنا بر افلاک سبعه ی سیّاره تا به فلک 8 و 9 برسد که کرسی و عرش است عرش فلک اطلس است و همه را در بر گرفته است عالم طبیعت با طبقات 7 گانه خودشان یا زیر آنها که زمین قرار دارد جهنم است سخن از باطن نیست خود اینها جهنم است و اکنون در جهنم دنیا به سر می بریم «الدنیا سجن المؤمن» جهنم جایی است که آدم می سوزد و تمام می شود و نابود می گردد و بعد از هر نابودی باز از نو آغاز می شود «سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ» با حرکت جوهری که ملاصدرا به آن باور دارد جوهر همه ی موجودات طبیعی تمام می شود «هر زمان نو می شود دنیا و ما» انسان مدام در حال تغییر است حضرت سیدالشهدا می فرماید: «یابن آدم! إنما أنت ایام کلَّ ما مضی یومٌ ذهب بعضُک» کسی که 80 سال عمر کند لحظه ی اول به دنیا آمدن او وجودش عبارت از هر سالی است که بر او می گذرد هر روزی که پشت سر می گذارد در حال نابودی و تمام شدن است تا روز آخر که به طور کلی از بین می رود و گویا اصلا نبوده است و این معنای جهنم است بدن انسان با حرارات 4 گانه مدام در حال تحلیل رفتن است و سلول های او هر 8 یا 12 سال در حال از بین رفتن و فرسایش است.

 

فصل 25: مظاهر بهشت و دوزخ

این عنوان از باب 11 از سفر نفس اشاره به مظاهر و مشاهد بهشت و جهنم دارد قبل تر گفته شد که مکان هایی برای بهشت و دوزخ در اخبار و روایات تعیین شده است با توجه به این که بهشت و جهنم در نشأه ی دیگری است و سنخ نشأه ی دنیا و آخرت با هم متفاوت است زیرا نشأه ی دنیا مادی و نشأه ی آخرت مجرد است لذا روایاتی که مکان هایی را برای بهشت و جهنم تعیین کرده اند حمل بر مظاهر بهشت و جهنم می شوند مثلا این که بین قبر و منبر پیامبر ص بهشت است این مکان بهشت نیست زیرا بهشت مجرد است و مکان ندارد بلکه مظهر و جلوه گر بهشت است مانند آینه که مظهر صورتی است که در آینه منعکس می شود

اکنون اشاره به مظاهر بهشت و جهنم و مشاهد آنها می شود که در آن دو احتمال است اما قبل از بیان احتمال ها، نکته ای به ذهن می آید که این مطلبی تکراری است و در فصل قبل گفته شده است

بله، این مطلب در فصل قبل به تفصیل بیان شد اما در این فصل با آن تفصیل در فصل قبل بیان نمی شود بلکه انعقاد این فصل از این جهت است که مکان های دنیوی که مظاهر بهشت و دوزخ است اشاره به آن ها می شود اما مطالب دیگری هم در این فصل بیان می شود که قبلا ذکر نشده است و آن مشاهد جهنم و بهشت می باشد و لذا تکرار قبل نیست و با اشاره ای به مطلب قبل نکته های جدیدی هم بیان می شود

احتمالات در مشاهد؛

    1. مشاهد عطف بر مظاهر شده است که توضیحی نیست

بنا بر قاعده ی «الکلام علی الإفادة لا علی الإعادة» بنابرین فرق مشاهد با مظاهر این است که؛ مظاهر آن چیزهایی است که بهشت و جهنم در آنها ظهور پیدا می کند اما این گونه نیست که خود بهشت و جهنم در آن ها مشاهده شود و مورد شهود قرار گیرد مثل آینه که مظهر صورت انسان است این که صورت انسان را کسی در آینه ببیند به این معنا نیست که با دیدن خود آن صورت انسان یکی باشد گاه رو در رو کسی را می بیند و گاه صورت او را در آینه می بیند که با هم فرق دارند مظاهر آن چیزی هایی است که می توان بهشت و جهنم را در آینه وجود آنها دید اما مشاهد آن است که خود بهشت و جهنم در آن مورد مشاهده و شهود می شود

و علت انعقاد این فصل بر این نکته است این احتمال اصلی است که مشهد در مرتبه ی تجرد است

    2. عنوان مشاهد عطف تفسیری بر مظاهر باشد

این احتمال ضعیف تر است -زیرا اگر این احتمال اخذ شود از نظر عنوان بحث مطلب تازه ای ندارد اما محتوای بحث مطالب جدید دارد- بنابرین تکرار با عنوان جدید مشاهد همان مظاهر بیان شده است به این علت که معنای این که مکان دنیوی مظهر بهشت و جهنم باشد عبارت از این است که در آن مکان دنیوی کسی که اهل کشف و شهود باشد می تواند بهشت و دوزخ را مشاهده کند و همه نمی توانند بین منبر و قبر پیامبر ص بهشت را در یابند بلکه باید اهل باطن و مکاشفه و شهود باشند

ملاصدرا بحث را این گونه آغاز می کند که هر ماهیتی با دو شرط ذیل دارای 3 چیز است؛

     یک حقیقت کلیه دارد

     یک مثال ها و نمونه های جزئی دارد

     یک مظاهر حسی دارد

شرط ها:

    1. ماهیت باید حقیقی و خارجی باشد: نه اعتباری و ذهنی

    2. ماهیت جوهری باشد نه عرضی: ایشان از ماهیات جوهری به معانی اصولیه تعبیر می کند

مثال برای ماهیت دارای شر ط های فوق؛ مثل ماهیت انسان که حقیقی است و در خارج موجود است و افرادی در خارج دارد و اعتباری نیست مانند عنقا که فقط در ذهن است و دیگر این که؛ انسان جوهر است و قایم به نفس می باشد

حال انسان 3 چیز دارد؛

    1. حقیقت کلی: که همان رب النوع آن است و از آن به انسان عقلی تعبیر می شود؛

     مشاء به رب النوع انسان عقل فعال می گوید

     و شرع مقدس به آن جبرئیل می گوید

     و فهلویین به آن روانبخش می گویند زیرا باذن الله تعالی مُعطی نفوس انسانی و واسطه فیض انسان است

     و اشراقیون هم به آن رب النوع می گویند که حقیقت کلی انسان یعنی انسان عقلی می باشد بنا بر نظریه ارباب انواع که اشراق به آن باور دارد هر نوع مادی که افرادی در خارج داشته باشد -زیرا اشراقیون آن رب النوع را برای آن انواع مادی که دارای افرادی در عالم طبیعت و ماده دارند قایل می باشند- ایشان بنابر نظریه ارباب انواع یا مُثل افلاطونی یا مُثل الاهیه این است که هر نوع طبیعی و مادی که افرادی در طبیعت و خارج دارد یک فرد مجرد عقلانی در عالم عقل دارد که آن فرد -که به تعبیر شریعت فرشته است- جامع وجود و کمالات آن افراد طبیعی نوع است و به اذن الله تعالی تربیت آن فرد مادی به عهده ی آن فرشته می باشد و به عنوان کارگزاران الهی است.

علت شرط دوم که ماهیت باید جوهری باشد از این روی است که؛ اشراقیون که قایل به ارباب انواع اند، ایشان ارباب انواع را برای جواهر قایل اند نه عرض زیرا فقط جواهر ارباب انواع دارد و عرض خود در مرتبه ی موضوع خود یعنی جوهر نمی باشد بلکه قوه ی وجود عرض در رتبه ی وجود موضوع یعنی جوهر است اگر بنا باشد اعراض هم رب النوع داشته باشند لازم می آید در عالم عقل قوه راه بیابد در حالی که عالم عقل عالم تجرد است و در آن قوه راه ندارد زیرا عالم فعلیت محض است و جایی برای قوه در آن نیست.

پس حقیقت کلی انسان رب النوع انسان است که فرشته ای مقرب مانند جبرئیل است ملاصدرا روحی که در آیه ی ﴿نفختُ من روحی﴾ آمده را به معنای رب النوع انسان می گیرد از روح خود در انسان دمیدم روحی که منسوب به خدا است و انتساب تشریفی به خدا دارد و خدا این روح را تکریما و تشریفا به خود نسبت داده است با عنایت این رب النوع و با وساطت این رب النوع -که از آن تعبیر به نفخ شده است- برای انسان حیات پیدا می شود زیرا اداره ی افراد طبیعی نوع با رب النوع است و این تربیتی وجودی و تکوینی است یعنی اصل ایجاد و پرورش و نشو و نمای آنها و تکمیل و به کمال رسانیدن آن ها با وساطت و عنایت رب النوع است و با همین است که انسان در عالم طبیعت وجود و حیات پیدا می کند و رشد می کند البته این وساطت رب النوع بین حق و انسان های طبیعی مستقیم نیست بلکه واسطه ی دیگری هم هست که آن روح جزئی خود انسان های طبیعی است روحی که خود زید و عمرو دارند زیرا حیاتی که در انسان است در سنگ نیست و حیات و درک و قدرت انسان در موجودات دیگر نیست هر چند که همه ی موجودات بهره ای از حیات و علم و قدرت دارند بنابرین روحی در انسان است که در دیگر موجودات وجود ندارد رب النوع که خدا با نفخ او و با وساطت و عنایت و تدبیر او به انسان در عالم طبیعت حیات داده است باز تربیت و تکمیل و ایجاد که رب النوع نسبت به افراد انسان در عالم طبیعت دارد با واسطه ی ارواح جزئیه و شخصیه خودشان است یعنی با انضمام که از آن به نفخ تعبیر می شود؛

     اول رب النوع به این افراد طبیعی منضم شد و نفخ شد

     و آن رب النوع با انضمام ارواح جزئیه و شخصیه به این ابدان و کالبد های طبیعی انسان ها به آنها حیات می بخشد و آن مُثل جزئیه همین ارواح جزئیه و شخصیه ی افراد طبیعی انسان است حافظ می گوید:

تا نفختُ من روحی شنیدم شد یقین بر من      این معنا که ما زان وی و او ز آن ماست

 

خدا انتساب تشریفی این روحی که حقیقت کلیه انسان و انسان عقلی است را به خود داده است و تشریفا به خود منسوب کرده است

    2. مُثل جزئیه انسان: همین زید و عمرو است که افراد انسان است

مقصود ارواح زید و عمرو است یعنی همان ارواح جزئیه و شخصیه ای که هر کدام از افراد انسان دارند حقیقت زید به روح او است و بدون روح زیدی هم در کار نخواهد بود این ها مُثل جزئیه و شبیه ها و نمونه های جزئی برای همان رب النوع هستند و رب النوع به واسطه ی همین شبیه و مثال انسان طبیعی را اداره می کند زیرا اداره ی این بدن طبیعی با روح انسان است و رب النوع مستقیم انسان طبیعی را اداره نمی کند بلکه به واسطه ی روح خودش او را تربیت و تدبیر می کند لذا آن روح جزئی مثال و نمونه و شبیه برای آن حقیقت کلی انسان می باشد که رب النوع و انسان عقلی است.

اما این که از روح جزئی تعبیر به مثال شده است از این جهت است که؛ این ارواح جزئیه ای که اداره ی افراد طبیعی انسان را عهده دار هستند مجرد مثالی و حیوانی می باشند

سؤال: اگر کسی به تجرد عقلی برسد و نفسش به این مرتبه راه بیابد چطور تجرد مثالی خواهد داشت که این گونه تعبیر می کنید؟

جواب: این فردی که به تجرد عقلی برسد اتحاد با رب النوع می یابد و او انسان عقلی می شود تا وقتی در مرحله ی تجرد مثالی و برزخی است نمونه و مثال و شبیه آن انسان عقلی و حقیقت کلیه انسان می شود

    3. مظاهر حسیه ای که در عالم طبیعت و در دنیا ماهیت حقیقی و جوهری انسان دارد عبارت از آینه ها و اجسام صیقلی و صاف و شفافی که انسان ها صورت های خود را در آن می بینند آینه ای که انسان هر روز خود را در آن می بیند مظهر حسی ماهیت حقیقی و جوهری انسان می شود

ملا صدرا با این مقدمه سراغ بهشت و جهنم می روند

برای بهشت 4 چیز است؛

    1. حقیقت کلی: روح عالم و ماسوی الله حقیقت کلی بهشت است همان طور که هر نوعی روحی داشت که رب النوع آن بود حقیقت کلی بهشت مظهر اسم رحمان است زیرا؛ ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (85)﴾ متقین در قیامت بر اسم الرحمان وفود و ورود می یابند.

حقیقت کلیه بهشت چیست؟

     یا وجود منبسط است: که جنت افعال است

وجود منبسط در اصطلاح عرفا وجود واحد امکانی است و بنا بر قاعده ی الواحد از حق تعالی صادر شده است و تمام ماهیات امکانی به واسطه و برکت او تحقق یافته اند و این تبیین عرفا برای پیدایش کثرات از وجود حقیقی است وجود منبسط مظهر اسم الرحمان است زیرا الرحمان باعث ایجاد موجودات و ممکنات است که ممکنات هم با وجود منبسط تحقق می یابند و آن چه باعث ایجاد موجودات شده است رحمت رحمانیه ی حق تعالی است که همان اسم الرحمان است با اسم الرحیم موجودات را به کمال لایق خودشان می رساند لذا وجود منبسط مظهر اسم رحمان است لذا یکی از اسماء وجود منبسط "رحمت واسعه" است و تعبیر دیگر "نفس رحمانی" است

اگر کسی فانی و محو در وجود منبسط شود برای این منظور؛

     اول باید تجرد مثالی بیابد

     و بعد تجرد عقلی بیابد

     بعد هم باید اضافه و انتسابی که وجودش به ماهیتش دارد را قطع کند

زیرا وجود منبسط به همه ی ممکنات انتساب دارد و با قطع آن انتساب به جنت افعال و به بهشت در مرتبه ی فعل راه یافته است.

     یا بالاتر که جنت ذات و صفات است؛

حکیم سبزواری در تعلیقه این احتمال را آورده است جنت صفت مرتبه ی صفات واحدیت است و جنت ذات مرتبه ی ذات واحدیت است اگر کسی در صفات مرتبه ی واحدیت فانی شد به جنت صفات راه می یابد و اگر کسی به ذات واحدیت فانی شد یعنی آن ذاتی که ظهور در ذات در مرتبه ی واحدیت پیدا کرده است به جنت ذات راه یافته است

فجنة اللقاء جنة الصفة    یُثمر للکُمَّل غرس المعرفة

 

باید درخت معرفت را در وجود خود کاشت تا به جنت ذات و صفت راه یافت و میوه درخت معرفت رسیدن به جنت لقاء و جنت صفت است.

    2. مُثل کلی: که عرش اعظم است و نمونه ی سِعی بهشت می باشد

زیرا حقیقت کلیه بهشت مظهر اسم رحمان بود و قرآن می فرماید: ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾ اسم الرحمن بر عرش مستولی و بر آن استیلاء و استقرار دارد پس عرش نمونه کلی و سِعی برای بهشت می شود

عرش اعظم؛

     یا عقل کلی و عقل اول است که جامع جمیع حقایق عالم اعم از کلیات و جزئیات به نحو بساطت و اجمال است

     یا روح و قلب انسان کامل یعنی پیامبر ص و امام ع است

از صفت "اعظم" برای عرش معلوم می شود که عرش های دیگری هم هست عرش اعظم موجود عقلی است عرش مثالی و عرش جسمانی هم در مقابل آن هستند

     عرش جسمانی: همان فلک اطلس یا فلک نهم یا فلک الفلاک است حکیم سبزواری در تعلیقه می گوید: عرش جسمانی مثال بهشت نیست بلکه مظهر بهشت است مانند آینه یعنی می توان بهشت را در آن دید

     عرش مثالی: همان وجود مثالی و صورت مثالی فلک اطلس در عالم مثال است

زیرا زمین و افلاک سبعه ی سیاره و کرسی که فلک هشتم یا فلک البروج است و عرش که فلک نهم یا فلک اطلس یا فلک الأفلاک است بلکه هر آنچه در عالم طبیعت است وجودات و صور مثالی و حقایق مثالی دارند

آسمان هاست در ولایت جان    کار فرمای آسمان جهان

در ره غیب پست و بالاهاست    کوه های بلند و صحرا هاست

    3. مثال جزئی: عبارت از قلوب و ارواح مومنان است که نمونه ها و شبیه های جزئی برای بهشت است زیرا در روایت آمده: «قلب المؤمن عرش الرحمان»

    4. مظاهر حسی: همان مکان هایی که در روایات به عنوان مکان بهشت معین شده است مثلا کوه الوند همدان مظهر بهشت است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo