< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قوس صعود و نزول و افضلیت دایره

و بيان ذلك أن المبادي الوجودية و الغايات متحاذية متعاكسة في الترتيب و أن الموت كما علمت ابتداء حركة الرجوع للنفوس الآدمية إلى الله تعالى كما أن الحياة الطبيعية انتهاء حركة النزول لها من عنده و قد شبهت الحكماء و العرفاء هاتين السلسلتين النزولية و الصعودية بالقوسين من الدائرة إشعارا بأن الحركة الثانية الرجوعية انعطافية غير مارَّة على الأولى و أن لكل درجة من درجات القوس الصعودية بإزاء مقابلتها من القوس النزولية لا عينها و إن كانتا من جنس واحد.[1]

ملاصدرا در توضیح نظریه خود در بهشت آدم ابوالبشر که آن را بهشت برزخ نزولی می داند که عالم عهد و میثاق و عالم ذر است و در آنجا از انسان ها اقرار به بندگی گرفته شده است نه بهشت موعود و جنت خلد که به متقین وعده داده شده و در برزخ صعودی می باشد، دلیل آوردند اکنون برای همین نظریه را مزید ایضاح می آوردند

توضیح نظریه ملاصدرا: موجودات سیری نزولی دارند که از مبدأ آغاز شده و به عالم طبیعت ختم می شود اگر در اینجا سخن از حرکت می شود مقصود حرکت حُبی است نه حرکت جسمانی و نه حرکت معنوی که قوه ی عاقله در تفکر انجام می دهد و از مبادی به مطالب وبرعکس حرکت می کند

الفکر حرکة من المبادی    و من مبادی الی المراد

 

این سیر در اصطلاح عرفا حرکت حبی است که همان ایجاد موجودات از طرف حق تعالی می باشد و عرفا مبدأ ایجاد را حب ذاتی حق تعالی به خودش می دانند

اگر دقت کنی از راه بینش    ز عشق است ایستاده آفرینش

 

از مبدأ به عالم طبیعت و دوباره یک حرکت رجوعی به سوی حق تعالی و یک سیر صعودی به سوی خدا برای موجودات آغاز می شود البته این حرکت رجوعی برای نفوس انسان ها است آن حرکت نزولی برای همه ی موجودات است که از مبدأ با طی مراتبی به طبیعت می رسند اما حرکت رجوعی برای موجودات از کانال و از طریق نفوس آدمی است و با حرکت جوهری موجودات از عالم طبیعت باید به مرتبه نفس انسانی نایل شوند تا از دروازه ی وجود و نفس انسان حرکت صعودی و بازگشتی خود را آغاز کنند و آغاز این حرکت رجوعی هم با موت است وقتی نفس انسان مفارقت از بدن یافت این حرکت رجوعی برای نفس انسان آغاز می شود

نکته: حکیم سبزواری تعلیقه ای بجا و به موردی دارد که باید به آن توجه شود؛ اینکه آغاز حرکت رجوعی با مرگ است مقصود ملاصدرا در اینجا ظهور حرکت رجوعی و بروز حرکت رجوعی می باشد نه اصل حرکت که از موقعی آغاز می شود که موجود پا به مرحله عالم طبیعت می گذارد و توأم با ایجاد و وجودش در عالم طبیعت و دنیا شروع و بدأ حرکت رجوعی می باشد با تولد نوزاد انسان در دنیا از همان لحظه حرکت رجوعی با حرکت ذاتی جوهری آغاز می شود و حکیم سبزورای با اشعاری آن را بازگو می کنند؛

ز آغاز کار جانب جانان همی روی    مرگ ار پسند نفس نه، جان را صد شعف

طفلی است جان و مهد تن او را قرارگاه    چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف

در تنگنای بیضه بوَد جوجه از قصور    پَر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

ز آغاز کار جانب...

اسرار جان کند ز چه رو ترک مُلک تن    بیند جمال مهر جلال شه نجف

 

اشاره به شعری منسوب به امیرالمومنین ع است؛

یا حار حمدان مَن یمت یرنی    مِن مؤمن أو منافق قُبلا

 

با تولد نوزاد در طبیعت این حرکت رجوعی او آغاز می شود اما ظهور و بروزش بعد از مرگ است زیرا این حرکت در باطن ذات است و در ﴿یوم تُبلی السرایر﴾[2] که پرده از باطن کنار می رود معلوم می شود که حرکت انجام شده و مرگ سوت پایان این حرکت است ﴿و أنذرهم یوم الحسرة إذ قُضی الأمر﴾[3]

این دو سیر و حرکتی است که موجودات دارند در قرآن در برخی از آیات به سیر نزولی و در دسته ای دیگر به حرکت صعودی و در برخی دیگر به هر دو اشاره شده است؛

دسته نخست؛ ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ﴾[4] و یا درباره ی آهن می فرماید: ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[5] و درباره ی چهارپایان می فرماید: ﴿مِنَ اَلضَّأْنِ اِثْنَيْنِ وَ مِنَ اَلْمَعْزِ اِثْنَيْنِ﴾[6]

دسته دوم؛ ِ﴿إلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[7] و مانند؛ ﴿أن الی ربک الرجعی﴾[8] و ﴿أن الی ربک المنتهی﴾[9] و ﴿أَلاٰ إِلَى اَللّٰهِ تَصِيرُ اَلْأُمُورُ﴾[10]

 

دسته سوم: ﴿کما بدأکم تعودون﴾[11] و مانند ﴿إنا لله و أنا الیه راجعون﴾[12]

نکته: مرکز ثقل توضیح نظریه ملاصدرا درباره ی جنت آدم این است که عرفا این سیر وجود را دوری می دانند و این دو سیر موجودات را تشبیه به دایره می کنند که هر کدام از سلسله نزولی و سلسله ی صعودی قوس، نیم دایره ای را تشکیل می دهند جمله معروفی عرفا در این زمینه دارند که می گویند: « النهایات هی الرجوع الی البدایات» سیری که از حق تعالی آغاز می شود تا به طبیعت و از طبیعت با حرکت رجوعی به حق تعالی انجام می شود و به صورت دایره است و هر کدام از این سیر نیمی از قوس دایره را تشکیل می دهند

عرفا این سیر را به دایره تشبیه می کنند از این روی که؛ در یک تعبیر جامع، افضلیت دایره در میان اشکال هندسی محرز است برترین شکل در میان اشکال دایره است که از 4 وجه افضلیت دارد؛

    1. خط دایره انتهاء و نهایت ندارد دایره یک خط منحنی است و این خط پایان و آخر ندارد از این روی که انتهای خط به نقطه است و نقطه ای در خط دایره وجود ندارد تا به عنوان خط دایره محسوب شود

عرفا دایره را افضل اشکال دیده اند به این جهت که سیر نزولی و صعودی موجودات را به آن تشبیه کنند زیرا در دایره نقطه ای نیست و پایانی در خط دایره نیست و با این تشبیه عدم تناهی وجود را خاطر نشان شده اند و این که هستی غیر متناهی است را با دایره نشان می دهند ﴿کل یوم هو فی شأن﴾[13] یعنی کارگاه آفرینش و ایجاد، لحظه ای تعطیلی ندارد و مرتب موجودات در چرخش و حرکت اند

هر دم از این باغ بری می رسد    تازه تر از تازه تری می رسد

لشگری ز اسلاف سوی امهات    بهر آن تا در رحم روید نبات

لشگری ز ارحام سوی خاکدان    تا شود از مرد و زن پُر این جهان

لشگری از خاکدان سوی أجل    تا ببیند هر کسی حُسن أمل

 

هستی دایما در گردش است و کارگاه هستی و ایجاد گری حق تعالی یک آن تعطیلی ندارد ﴿یسأله مَن فی السموات و الارض﴾

از آن جانب بوَد هر لحظه تکمیل    و ز این جانب بوَد هر لحظه تبدیل

 

    2. شکل دایره بساطت دارد

در تعریف و ماهیت شکل بین حکماء و مهندسین در طبیعیات اختلاف است؛

     حکماء شکل را از مقوله کیف می دانند لذا دایره؛ کیفیت حاصله از احاطه یک خط منحنی بر یک سطح است

     مهندسین آن را از مقوله کم می دانند لذا دایره به نظر ایشان؛ دو گونه تعریف می شود؛

     خط منحنی که بر سطحی احاطه کرده است در نتیجه دایره خط است و مقدار

ب- یا سطحی که یک خط منحنی آن را احاطه کرده است در نتیجه دایره سطح است و کم

در هر صورت، ساده ترین تعریف را در میان اشکال، شکل دایره دارد که صحبت از یک خط منحنی بیشتر نمی شود و عرفا با این تشبیه خواسته اند بساطت شکل دایره را دلیل غایت بساطت وجود قرار دهند که وجود بسیط است لذا بهترین شکل دایره است و این حرکت صعودی و نزولی موجودات را به دایره تشبیه می کنند حکیم سبزواری در احکام سلبیه وجود می گوید:

لا شیئ ضده و لا ما ماثله    و لیس جزءاً و کذا لا جزء له

 

    3. فاصله بین مرکز دایره و تمام نقاط روی سطح دایره چه در نیم دایره ای که سیر نزولی موجودات به آن تشبیه می شود و چه آن بخشی که سیر صعودی به آن تشبیه می شود هر نقطه ای را در نظر بگیری فاصله اش با مرکز یکی است و اندازه شعاع های دایره یکی است

اختلافی در توجیه این وجه وجود دارد که درباره ی ذات واجب بین حکمای فهلویین و عرفا اختلافی هست؛ آیا وجود واجب و ذات خودش؛

     وجود به شرط لا است که حکمای فهلویین می گویند

     یا وجود لابشرط مقسمی است که عرفا می گویند

به تعبیر دیگر عرفا ذات واجب تعالی را مطلق وجود و صرف وجود می دانند که مقید به هیچ قیدی نیست حتی قید لابشرطیت و اطلاق است اما حکماء آن را وجود بشرط لا می دانند که عبارت از ذات احدیت است که بشرط لا از اسماء و اشیاء می باشد و کثراتی در آن راه ندارد اعم از؛

     اسماء و صفات

     اشیاء و ماهیات

     اعیان و خارجیات

حکماء ذات واجب را منحصر به این مرتبه می دانند که ذات احدیت مبدأ برای مراتب موجودات می شود مرتبه واحدیت به لحاظ مصداقی منافاتی با ذات احدیت ندارد اما مراتب خارج و مراتب خارجی از ذات که جبروت و ملکوت و ناسوت است وجودی غیر از وجود ذات برایشان اعتبار می شود و تغایر مصداقی برای آن ها اعتبار می شود

اگر در این دایره ای که حرکت صعودی و نزولی موجودات به آن تشبیه می شود برای ذات واجب نقطه ای در نظر بگیریم ذات احدیت در دایره ای که به دو نیم دایره تقسیم شده است ذات احدیت در بالای این دایره قرار می گیرد و نقطه های پایین تر به واحدیت و مراتب موجودات خارج می شود خارج در مقابل ذات نه مقابل ذهن لذا نقطه ذات واجب بر روی محیط دایره و بر بالاترین نقطه آن است

اما عرفا ذات واجب را وجود لابشرط مقسمی و مطلق وجود و وجود من حیث هو هو و وجود صرف و محض و خالص می دانند لذا نقطه ی مربوط به واجب را مرکز دایره در نظر می گیرند زیرا محدود به هیچ مرتبه ای نمی شود و همه ی مراتب ظهورات او می شوند یعنی از همان ذات احدیت که عرفا به آن تعین اول و تعین علمی می گویند تا مرتبه طبیعت در هر دو قوس صعودی و نزولی همه ظهورات مطلق وجودات و ذات واجب می شود و به معنی واقعی کلمه وجود واجب غیر محدود می شود.

حکماء در ظاهر دم از نامحدود بودن ذات واجب می زنند اما لُب حرفشان اگر تحلیل شود محدود به یک مرتبه می شود و بالاتر از این که همه ی موجودات ظهورات وجود واجب اند باید در نظر عرفا -با توجه به وحدت شخصیه وجود- سخن از حضور واجب در همه ی مراتب وجود گفت و وجود را منحصر به حق دانست بجز وجود واجب وجود دیگری نیست و وجود مِلک طلق و خالص واجب تعالی می شود

بنابر وجه سوم معلوم می شود که، این مساوی بودن شعاع های دایره یعنی فاصله و نسبت مرکز دایره با نقطه مقابل آن روی خط دایره حکایت از این دارد که نسبت وجود و ذات واجب به همه ی موجودات علی السویه است همان طور که نسبت وجود مجرد نسبت به همه امکنه و ازمنه علی السویه است زیرا فوق و خارج از زمان و مکان است

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

 

هر چه هست از اوست و او خالق همه ی موجودات است با این دید عرفانی دیگر نمی توان هیچ موجودی را حقیر دانست حتی پشه و مگسی که در نظر عوام پست می باشند اما در نگاه عارف نسبت خدا به همه ی این موجودات مساوی است و این منافاتی با این ندارد که، موجودی مثل عقل اول و حقیقت خاتم ص و یا مثل وجود مولی علی ع ظهور تامّ وجود و ذات واجب باشد که فرمود: «مَن رآنی فقد رأی الحق» و حضرت علی فرمود: «یا سلمان یا جندب معرفی بالنورانیة معرفة الله»

همه آینه اویند و دلکش    ندانم در کدام آینه بینم

 

همه ی موجودات ظهور وجود او هستند اما ظهورات با هم فرق دارد یکی آینه تمام نما است و دیگری بخشی و کمال و اسم و صفت خاصی از وجود واجب را به ظهور و بروز می رساند به قول سعدی؛

درویش و غنی بنده ی این خاک درند    آنان که غنی ترند محتاج ترند

 

هر چه ظهور موجود و ممکن و مخلوقی کامل تر و تمام تر باشد احتیاجش به حق تعالی بیشتر است اگر در عرفان دم از قِدَم زمانی مجردات زده می شود احتیاجشان به حق تعالی بیشتر است و وابستگی بیشتری دارند نه این که ادعایی در وجود داشته باشند

    4. این وجه در میان بقیه وجوه مرکزیت بیشتری دارد که؛ حرکت رجوعی موجودات که بعد از حرکت نزولی است حرکت ارتجاعی نیست بلکه حرکتی انعطافی و عطفی است

اگر موجودی از نقطه ای به نقطه ای سیر کند و بخواهد از همان نقطه بازگردد این حرکت ارتجاعی است اما اگر مسیر یک شکست و زاویه بخورد و از آن راهی و مسیری که آمده از آن راه باز نگردد حرکت انعطافی می شود و حرکت و سیر رجوعی موجودات این گونه است یعنی موجودات از عالم عقلی که از آنجا آمده اند دوباره به همان باز نمی گردند یا آن عالم مثال و برزخی که از آن آمده اند عقب گرد به همان نمی کنند خیر عقبگرد نیست بلکه عرفا با این تشبیه می گویند: مراتب قوس صعود مغایر با مراتب قوس نزول است البته نه از نظر حقیقت که یکی می باشند و حقیقت برزخ نزولی و صعودی یکی است زیرا تجرد برزخی یک تعریف بیشتر ندارد عالم عقل در قوس صعود و قوس نزول یکی است زیرا عالم عقل یک تعریف و ماهیت بیشتر ندارد آن تعریف بر عقل در مرتبه نزول و بر عقل در مرتبه صعود صادق است ولکن عالم عقل و برزخ صعودی غیر از عالم عقل و برزخ نزولی است و این مغایر به این معناست که؛ موجود یکبار از عالم عقل می گذرد تا به طبیعت می رسد دوباره با حرکت جوهری وارد عالم عقل می شود عالم عقل هم یک حقیقت و ماهیت دارد لذا آن عقل در قوس نزول همان عالم عقلی است که در روایات آمده؛ حمله عرش در ابتدا 4 ملک مقرب بوده اند یعنی در قوس نزول اما در عالم عقل در قوس صعود را دراین آیه می گوید: ﴿وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ﴾[14] در قوس صعود این حاملان عرش 8 تا می شوند زیرا عقولی که انسان ها باشند در عالم طبیعت ساخته می شوند و ارتقاء به عالم عقل می یابند این عقل در مرتبه صعود است

یا برزخ نزولی عالم عهد و موطن میثاق و عالم ذر است قبل از عالم طبیعت و حرکاتی است که در عالم طبیعت رخ می دهد اما برزخ صعودی عالم لوازم حرکات و اعمالی است که انسان در عالم دنیا انجام داده است و عالم نتایج و اعمال است به این معنا مراتب قوس نزول و صعود با هم مغایرت دارد موجود یک بار از این مراحل با نظم خاصی عبور می کند حکیم سبزواری می گوید:

قاهر أعلی مُثُل ذی شارقة    فنفس کلٍ مُثُل مُعلّقة

 

مُثُل معلقه گاه نزولی و گاهی صعودی است

فالطبع فالصورة فالهیولی    فاختتم القوس بها نزولا

 

وقتی این مراتب را موجود طی کرد و به مرتبه طبیعت رسید بار دیگر با حرکت جوهری قدم به همین عوالم می گذارد.

بین قوس صعود و نزول 3 تفاوت وجود دارد؛

    1. سلسله ی نزولی سیر مبادی و علل موجودات طبیعی است که وجودات طبیعی از آن ناشی می شود و سلسله ی صعود سلسله ی غایات موجودات طبیعی است

    2. ترتیب موجودات در سلسله ی نزولی از اشرف به اخس است و در سلسله ی صعودی برعکس از اخس به اشرف است

    3. سیر نزولی به نحو تجلی و ظهور است نه انتقال موجود از مرتبه بالاتر به پایین تر و در سیر صعودی برعکس است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo