< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: منشأ عذاب و نعمت قیامت

و هذه الهيئة الراسخة للنفس المتمثلة لها يوم القيامة هي التي‌ تسمى في عرف الحكمة بالملكة و في لسان الشريعة بالملك و الشيطان في جانبي الخير و الشر و المسمى[1] أمر واحد في الحقيقة لأن المحقق عندنا؛ أن الملكات النفسانية تصير صورا جوهرية و ذواتا قائمة فعالة في النفس تنعيما و تعذيبا و لو لم يكن لتلك الملكات من الثبات و التجوهر ما يبقى أبد الآباد لم يكن لخلود أهل الجنة في الثواب و أهل النار في العقاب أبدا وجه فإن منشأ الثواب و العذاب لو كان نفس العمل أو القول و هما أمران زائلان يلزم بقاء المعلول مع زوال العلة المقتضية و ذلك غير صحيح و الفعل الجسماني الواقع في زمان متناه كيف يصير منشأ للجزاء الواقع في أزمنة غير متناهية و مثل هذه المجازاة غير لائق بالحكيم سيما في جانب العذاب كما قال‌: «وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ و قال:‌«ولکن یؤآخذکم بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ‌» و لكن إنما يخلد أهل الجنة في الجنة و أهل النار في النار بالثبات في النيات و الرسوخ في الملكات.

و مع ذلك فإن من فعل مثقال ذرة من الخير أو الشر في الدنيا يرى أثر ذلك مكتوبا في صحيفة نفسه أو صحيفة أرفع من نفسه كما قال تعالى:‌«فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ».

و إذا قامت القيامة و حان وقت أن يقع بصره إلى وجه ذاته لفراغه عن شواغل هذه الحياة الدنيا و ما يورده الحواس و يلتفت إلى صفحة باطنه و لوح ضميره و هو المراد بقوله تعالى: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‌» فمن كان في غفلة عن أحوال نفسه و حساب سيئاته و حسناته يقول عند كشف غطائه و حضور ذاته و مطالعة صفحة كتابه؛‌« ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً»

 

در این بخش ملا صدرا 3 مطلب را خاطر نشان می سازد؛

مطلب نخست: در ادامه بحث گذشته که گفته شد؛ ملکات انسان اعم از علمیه و عملیه با تکرر اعمال اختیاریه در دنیا اصل می شود اگر خوب باشد به صورت ملایک رحمت و به صورت انسانی برای نفس و به صورت پاداش های اخروی در قیامت ظهور می یابند و ملکات بد و عتقادات باطل و اخلاق سوء به صورت ملایک غلاظ و شداد و موکل دوزخ و به صورت شیاطین و به صورت عذاب های اخروی در می آیند مثل مار و عقرب ها

مصداق مَلک و ملکات یکی است از این روی که ماده این دو واژه یکی است اکنون می گوید: ملکات به صورت مَلک یا شیطان در می آید و این به دلیل اتحاد ملکات با ذات نفس می باشد یا به تعبیر دیگر؛ تبدیل ملکات از اعراض به جواهر مجرده می باشد یعنی جوهری که قایم به ماده نیست زیرا با نفس یکی می شود که نفس هم جوهر مجرد است اعتقادات و اخلاق انسان در دنیا به صورت اعراض و ملکات اند و صفات قایم به نفس اند تبدیل به نفسی می شوند که جوهر مجرد و فعال است نه فاعل بلکه فعّال که فعل تعذیب و تنعیم از آن صادر می شود و بنا بر اتحاد ملکات با ذات نفس و تبدیل بملکات به جواهر مجرده فعاله به قول ملا صدرا و برمبنای حکمت متعالیه می باشد فرشته جوهر مجرد فعال است و بر مبنای نظریه ملاصدرا اعتقادات و اخلاق تبدیل به فرشته عذاب یا به صورت ملایکه عذاب و شیاطین در می آیند و منشأ خوشی و ناخوشی انسان در آخرت می شود

این که ما ملکات را فاعل تنعیم و تعذیب می دانیم از این روی است که؛ افعالی که انسان در دنیا انجام می دهد نمی تواند علت نعمت و عذاب باشد به دو جهت؛

    1. اگر افعال سبب و علت برای نعمت و عذاب باشد آخرت لازم می آید وجود معلول بدون وجود علت و انفکاک معلول و علت شود زیرا افعال دنیوی ثبات و دوام ندارند و فعل دنیوی منعدم می شود و نمی تواند سبب نعمت و عذاب در آخرت باشد

    2. یک فعل زود گذر دنیوی که می خواهد علت عذاب طولانی و نعمت مخلَّده بهشت شود در صورت جاویدان بودن عذاب اشکال آکد و شدیدتر می شود کافر چندین سال کفر ورزیده خانه پرش 100 سال چرا باید مخلد در دوزخ باشد؟ اگر قرار باشد فعل علت نعمت و عذاب اخروی باشد تناسب و وفاقی بین سبب و مسبب و یا عامل و اثر نخواهد بود در حالی که قرآن می فرماید: « إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا (21) لِلْطَّاغِينَ مَآبًا (22) لابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا (23) لاَّ يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا (24) إِلاَّ حَمِيمًا وَغَسَّاقًا (25) جَزَاء وِفَاقًا (26)»

جزای وفاق و متناسب با عمل در قیامت داده می شود و اگر فعل سبب عذاب باشد تناسب و وفاقی نخواهد بود و اگر تناسب بهم خورد هم خلاف عدالت الهی و هم خلاف حکمت خداوند است می فرماید: «و ما أنا بطلام للعبید» نفی ظلم با نفی ظلم با صیغه مبالغه در 5 آیه ی قرآن آمده است که وجه دارد؛

    1. علامه می گوید: اگر خدا بخواهد یک جزء به بندگان ظلم کند از این روی که تعداد بندگان بسیار اند ظالم ظلام شده و با صیغه مبالغه بیان می شود

    2. وجه دیگری مرحوم انصاری شیرازی می گفتند که؛ با تاثیر و تأثر بین موجودات است و با یکپارچگی که در شبکه هندسی عالم وجود دارد؛

اگر یک ذره را برگیری از جای    خلل گیرد همه عالم سراپای

 

لذا ظلم به یک دانه خشخاش ستم به همه موجودات است بخاطر پیوندی که بین موجودات هست

علت خلود عذاب و جاودانگی آن و جهت وفاق عمل با فعل همان نیات است قصدها و نیت ها و اراده هایی که در نفس ثبات یافته در ملکاتی که رسوخ در نفس یافته و متحد با نفس شده و به صورت جوهر مجرد فعال در آمده است «إنما الأعمال بالنیات» و «لکل إمرء ما نوی» و معیار مؤآخذه در قرآن این گونه آمده است: «لاَّ يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِيَ أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)» آنچه به نفس می رسد نیت ثبات یافته در نفس و ملکه رسوخ یافته در جان است و همین مایه تنعیم و تعذیب است.

پس فعل علت نیست ملکات و نیّات علت نعمت و عذاب است و در مورد نسبت بین افعال دنیوی که ایجاد ملکات می کند با ثواب أخروی 3 نظریه وجود دارد؛

نظریه نخست: نسبت بین عمل و ثواب و عقاب رابطه اعتباری و قرار دادی است مانند قوانین دینی و انسانی مثلا برای زنا 100 ضربه تازیانه قرار داده شده است

نظریه دوم: رابطه علیّ و معلولی است همان طور که آتش علت سوزاندن و احراق است

علی التحقیق هیچ کدام از این دو مورد درست نیست بلکه از این دو بالاتر است

نظریه سوم: این رابطه عینیت و اتحاد است «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (7) وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8)» عامل خود عمل را می بیند خدا در مورد مجرمین می فرماید: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ» هر کسی عمل خوب و بد خود را حاضر می بیند و با خود عمل مواجه می شود ثواب و عقاب تمثل اعتقاد و عمل دنیوی اند و تجسم تمثل به تعبیر نراقی به صورت مثالی به دو صورت است؛

    1. صورتی که نفس بدان صورت تمثل می شود

    2. به صورت عذاب و نعمت های اخروی می باشد که خود عمل اند که باعث سرور و شادی یا باعث درد و رنج می شود.

مطلب دوم: ممکن است با این بیان در این فصل کسی بپندارد تا عمل ملکه درست نکرده است خیلی اهمیت ندارد و گرفتاری برای انسان ندارد و این ملکات است که عامل نعمت و عذاب است اما این گونه نیست بلکه هر فعلی که انسان انجام می دهد اثرش در نفس باقی می ماند حالّ هم که "یبقی زمانا" است به این جهت است که به حال دیگری مشغول شده ایم و زمان بقای حال تا وقتی است که در دنیا هستیم و الا هر موقع که انسان اراده کند می تواند حالات خوش و ناخوش را با همان کیفیت احضار نموده و سرخوش یا ناخوش گردد دنیا در گذر است اما آثار افعال همیشه باقی است زیرا نفس مجرد است و زوال پذیر نمی باشد و آثار باقی می ماند بلکه نه تنها آثار در نفس بلکه در صحف مکرمه و کتب بالاتر و مجرده هم ثبت و ضبط می شود « فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ (13) مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ (14) بِأَيْدِي سَفَرَةٍ (15) كِرَامٍ بَرَرَةٍ (16)»

مطلب سوم: به استثنای عده ای خاص که اهل الله و اهل معرفت و اهل ذکر اند غالب انسان هایی که در غفلت به سر می برند به این دلیل است که از نفس خود غافل و فارغ اند و راه حواس با بیرون از خود مشغول اند از خویشتن خود غافل اند و فقط بیرون از خود را می بیند اما بعد از مرگ کانال های بیرونی بسته می شود

باش تا از خواب بیدارت کنند    در معاد خود گرفتارت کنند

 

بعد پرده را بر می دارند که « لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (22)» با زایل شدن غفلت می بیند با خود چه کرده و کتاب وجود انسان باز می شود «و إذا الصحف نُشرت» و می بیند که؛ « وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا (49)»


[1] . ماده ملکات و ملکه هر دو یکی است از میم و لام و کاف.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo