< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نشر صحف

فصل (20): في نشر الصحائف و إبراز الكتب‌

إن القول و الفعل ما دام وجودهما في أكوان الحركات و مواد المكونات فلا حظّ لها من البقاء و الثبات و لكن؛

     من فعل فعلا أو تكلم بقول يظهر منه أثر في نفسه و حالة قلبية تبقى زمانا

     و إذا تكررت الأفاعيل و الأقاويل استحكمت الآثار في النفس و صارت الأحوال ملكات

إذ الفرق بين الملكة و الحال بالشدة و الضعف

     و الاشتداد في الكيفية يؤدي إلى‌ حصول صورة جوهرية هي مبدأ مثل تلك الكيفية

كالحرارة الضعيفة في الفحم إذا اشتدَّت صارت صورة نارية محرقة و كذلك الكيفية النفسانية إذا اشتدت صارت ملكة راسخة أي صورة نفسانية هي مبدأ آثار مختصة بها فيصدر بسببها الفعل المناسب لها بسهولة من غير روية و تعمل و من هذا الطريق تحدث ملكة الصناعات و مبدأ المكاسب العلمية و العملية و لو لم يكن للنفوس الآدمية هذا التأثر من الفعل أولا ثم اشتداد ذلك الأثر فيها يوما فيوما لم يمكن لأحد من الناس اكتساب شي‌ء من الصناعات العلمية و العملية و لم ينجع التأديب و التعليم لأحد و لم يكن في تمرين الأطفال على الأعمال فائدة و ذلك قبل رسوخ الهيئات مضادة لما هو المطلوب في نفوسهم و لذلك يعسر[1] تعليم الرجال المحنكين و تأديبهم لاستحكام صفات حيوانية في نفوسهم بعد ما كانت هيولانية قابلة لكل علم و صنعة كصحيفة خالية من النقوش و الصور.

     فهذه الآثار الحاصلة في القلوب و الأرواح بمنزلة النقوش و الكتابة الحاصلة في الصحائف و الألواح كما قال سبحانه‌: «أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ»‌

     و هذه القلوب و الأرواح يقال لها في لسان الشريعة: صحائف الأعمال و تلك النقوش و الصور كما يحتاج إلى قابل يقبلها كذلك يفتقر إلى فاعل أي مصور و كاتب

     فالمصورون‌ و الكتاب لمثل هذه الكتابة النورية هم الكرام الكاتبون لكرامة ذواتهم و أفعالهم عن دناءة الجسمية و ارتفاع جواهرهم عن المواد الطبيعية فهم لا محالة ضرب من الملائكة المتعلقة بأعمال العباد و أقوالهم‌

 

فصل 20: نامه اعمال

از جمله احوال قیامت نشر صحایف و ابراز کتب است یعنی دفتر اعمال انسان در قیامت گشوده می شود و نامه های اعمال اظهار و فاش می شود «و إذا الصحف نُشرت» این اعمال اعم از جوانحی و جوارحی می باشد یعنی عقاید و اخلاق هر دو بررسی و دفترشان گشوده می شود زیرا تکرار عمل باعث ایجاد خلق و اخلاق می شود به قول بابا طاهر؛

مکن کاری که بر پا سنگت آیو    جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه خوانان نامه خوانند    تو را از نامه خواندن ننگت آیو

 

ملاصدرا با بیان یک مقدمه به استقبال این بحث می رود؛

مقدمه: اعمال انسان اعم از جوانحی و جوارحی یا افکار و تصورات و اقوال و افعال و رفتار و حرکات انسان یا به تعبیر پندار و گفتار و رفتار انسان همه مادامی که در مرحله ظاهر است و وجود مادی ظاهری دارد مثلا سخن گفتن با لسان و دیدن و با چشم و ... این ها دوام و بقاء و ثباتی ندارد الفاظ و کلمات مدام به وجود آمده و معدوم می شود و الفاظ تلفظ شده از زبان موجود و منعدم می شود و این اعمال در مرحله ظاهر متکی به اعضاء و جوارح مادی است اما این اعمال ظاهری آثاری باطنی و اثری در نفس و روح انسان و در آن لطیفه مجرد به جای می گذارد مثلا وقتی زیارت کند حال خوشی دست می دهد و در تند خویی حال ناخوش و بدی در نفس انسان به جای می ماند

     گاهی این اثر زود گذر است و عمیق نیست و رسوخ و نفوذ در نفس نمی یابد یک حالت روحانی و شیطانی بر اثر کار های خوب و بد در نفس انسان پیدا می شود در اصطلاح به آن "حال" می گویند

     گاهی که اثر عمیق است و نفوذ و استحکام در نفس دارد در اصطلاح به آن "ملکه" می گویند که بر اثر تکرار حالات رخ می دهد تکرار حالات از تکرار افعال و اعمال اختیاری است

فرق بین حال و ملکه به ضعف و شدت همان کیفیت و حالتی است که به عنوان اثر اعمال ظاهری در نفس پیدا می شود اگر اثر ضعیف و زود گذر باشد حال است و اگر قوی و شدید و با نفوذ و رسوخ در نفس باشد بدان ملکه می گویند.

وقتی ملکه در نفس پیدا شد مثل اینکه کسی اصول اعتقادی برایش ملکه شود یا کسی که سخاوت یا حسادت اخلاق او شد در اثر حسادت ورزیدن زیاد اثری در نفسش به جای می ماند حسودی که چشم دیدن نعمت دیگری را ندارد در خود می سوزد و با تکرار سوختن برایش ملکه می شود ملکه ای در نفس پیدا می شود بعد به جوهر تبدیل می شود زیرا ملکه کیف نفسانی و عرض است و حالت و ملکه صفت است ولی بعد به جوهر بدل می شود و با ذات شخص اتحاد می یابد ذات شخص وجود اوست و ملکه خمیر مایه وجودی انسان می شود ملکات علمیه و خلقیه اتحاد با ذات انسان می یابد «الإنسان آراؤه و افکاره لا اعضاؤه و بدنه» وقتی ملکه صورت جوهری شد اثری که مناسب با آن ملکه است و آن فعلی که تکرارش باعث ایجاد ملکه شد در این صورت فعل و اثر به سهولت و بدون اعمال رویه و فکر از آن ملکه صادر می شود کسی که با عقاید زیاد سر و کار داشته و ممارست فراوان داشته تا برایش ملکه شده است هر شبهه اعتقادی را به راحتی حل می کند یا حالت خوش در حل مشکلات علمی مثل خواجه طوسی که فریاد می زد: «أین ابنا الملوک من هذه اللذة؟»

ملاصدرا می گوید: این مطلب شاهد و دلیلی دارد افعال ظاهری اثری باطنی در نفس دارد که ابتدا زود گذر است و با تکرار نفوذ در نفس می یابد و ملکه شده و با وجود نفس یکی می شود شاهدش این است که در غیر این صورت تعلیم و تربیت فایده ای نداشت در حالی که چنین نیست و تربیت و تعلیم سودمند است؛ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ﴾[2] صناعات و فنون نظری و عملی و آموزش و پرورش در نفس اثر دارد تاثیر تعلیم و تربیت مشروط به این است که؛ کیفیتی ضد آن کیفیتی که با تعلیم و تربیت دنبال آن است در شخص رسوخ نکرده باشد یعنی شخص نو آموز و لوح نفسش پاک باشد مثلا کسی که در نفسش از تنفر فلسفه انباشته شده مطالب عالی فلسفی در نفس خبیث او اثری ندارد در واقع تعلیم و تربیت این شخص دشوار می شود نه این که سلب اختیار شود در هیچ مرحله ای از انسان سلب اختیار نمی شود وهمواره پرونده اعمال را می توان تغییر داد و تا قبل از معاینه ملک الموت نامه اعمالش مفتوح و باز است این که گفته شده؛ «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر» نقش بر لوحی که قبلا چیزی بر آن حک شده است دشوار است اول باید آن را پاک کرد و بعد نقش دوباره زد والا ترک عادت دشوار است و تا جوانی هست باید توبه کرد و تغییر داد.

بعد از مقدمه ملاصدرا چند مطلب را خاطر نشان می سازند؛

    1. یکی از حالات قیامت گشوده شدن دفتر اعمال انسان است می شود این دفتر چیست؟

    2. نقوش این دفتر چیست؟

    3. نقاش و کاتب این نقوش کیست؟

اکنون پاسخ این پرسش ها؛

     لوح و کتاب و دفتر عبارت از نفس و روح و قلب های انسان ها بنابر فطرت الهی است که هر کسی دارد به گفته حکیم سبزوراری؛

دفتر حق است دل به حق بنگارش    حیف است که پر نقوش باطله باشد

 

شاهدش این آیه قرآن است که؛ ﴿أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ﴾[3] ایمان را خدا در قلب و دل انسان ها نگاشته است و ایمان در منظومه حکمت این گونه تعریف شد که؛

قد عُرِّف الایمان بالتصدیق    بما أتی النبی علی التحقیق

 

     نوشته ای این دفتر بنا بر آنچه حکیم سبزوراری در تعلیقه بیان داشته است 3 چیز می باشد؛

    1. ملکات علمی و عملی که با تکرار افعال اختیاریه انسان پیدا می شود

    2. صورت مثالی که نفس پیدا می کند و آن صورت مثالی مناسب با این ملکات است صورت مثالی شخص حریص مورچه است و شهوت پرست صورتی چون خنزیر دارد

    3. صورت عملی که انسان انجام داده است که از بین نمی رود

در تفسیر صافی در ذیل آیه «یوم یأتی الناس افواجا» در سوره نبأ روایتی می آورد که انسان ها در قیامت به 10 صورت محشور می شوند برخی در این دنیا هم می توانند این صورت ها را بنگرند ملا صدرا در شرح اصول کافی می گوید: عالمی در اصفهان بود که به بعد چهارم رسیده و بصیرتش باز شده بود و وقتی کسی به خانه او آمده بود به خادمش گفت: «أخرج هذا الحمار» که گویا میهمان را چون دراز گوشی دیده بود![4]

     کاتب اعمال؛

    1. به یک اعتبار فرشته است با این شاهد که قرآن می فرماید: ﴿ وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ﴾[5] ﴿كِرَامًا كَاتِبِينَ﴾ [6] ﴿يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[7] ملایک به خاطر ترفع و تجردی که از ماده دارند کرامت دارند کاتبانی بلند مرتبه و مجرد مراقب انسان هستند و اعمال جوانحی و جوارحی را ضبط می کنند.

    2. به اعتبار دیگر کاتب خود نفس است

    3. به اعتبار دیگر کاتب خود ملکات است که خود نقش هم هستند

هر سه درست است هر کدام به یک لحاظ از این روی که؛

     نفس: از این جهت که افعال اختیاریه از نفس صادر می شود و نفس با انجام و تکرار افعال اختیاریه باعث می شود این نقش ملکات را در لوح وجود خود بنگارد نقش ها زاییده عمل انسان است

     فرشته: از این جهت که فاعلیت نفس ظهور و مظهر فاعلیت مافوق خود است و همچنین هر آنچه در مراتب مادون وجود پیدا می کند در مراتب مافوق هم هست پس کاتب مَلک می شود

     ملکات: به این اعتبار که مبدأئیت و منشأیتی که برای آثار مناسب با خود دارند ملکات کاتب اند

مثلا حرارت ذغال در کنار آتش در ابتدا ضعیف است ولی در مجاورت آتش وقتی شعله ور و حرارتش شدید شد خودش آتش می شود مثل کسی که یکبار حسادت می کند ابتدا حرارت و سوزندگی اندکی خواهد داشت و با تکرار و ملکه شدن یک رنج و آتش دایمی و درونی می شود به گفته سعدی؛

توانم آنکه نیازرم اندرون کسی    بجز حسود که خود به رنج تر است

 

در روایت آمده؛ «الحسد یأکل الإیمان کما یأکل النار الحطب».


[1] . تربیت نا اهل را چون گِردکان بر گُنبد است.
[4] . البته میهمان را این گونه دیدن، خیلی هم از برخی از اصفهانی ها بعید نیست!.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo